یادم است نخستین بار از زبان مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی، استاد بزرگوار اخلاق و علوم دینی، نام آیتالله شیخ علیاکبر نهاوندی را شنیدم؛ اینکه در مسجد گوهرشاد به اقامه نماز میپرداخت، اینکه نمازش بسیار مورد توجه مردم بود، اینکه هنگام تکبیرهالاحرام گفتنش، هزاران نفر به وی اقتدا میکردند. مرحوم آیتالله مجتهدی تهرانی، از التفات امیرمؤمنان(ع) به مرحوم نهاوندی میگفت؛ اینکه توانست هنگام سفر به نجف اشرف، در مدت اقامت، پیشنمازی صحن حرم امیرالمؤمنین(ع) را برعهده داشته باشد. تا پیش از این، نام آیتالله شیخ علیاکبر نهاوندی، برای من، یادآور شبستانی در مسجد گوهرشاد بود؛ شبستان نهاوندی که او، نمازهای یومیه خود را در آن اقامه میکرد و سپس بر فراز منبر قرار میگرفت و با سخنانش، قلب مستمعین را تکان میداد. امروز میخواهم در این صفحه رواق، از او بنویسم، از عالمی که جایگاهش در علم و دانش، بسیار فراتر از آنچیزی بود که به نظر میرسید، از شاگرد برجسته میرزای بزرگ شیرازی، آخوند خراسانی و شیخ محمدکاظم یزدی.
شهر به شهر در پی علم
آیتالله شیخ علیاکبر نهاوندی از آن علمایی است که برای فراگیری علم، آرام و قرار نداشت. او با آنکه در سال ۱۲۴۰ خورشیدی در نهاوند به دنیا آمد، اما بیشتر عمر خود را در سفرهای علمی گذراند. ابتدا در نهاوند مقدمات را فرا گرفت و بعد، راهی بروجرد شد و از حوزه علمیه غنی این شهر استفاده کرد. چند سال بعد تصمیم گرفت راهی مشهد شود و مدتی را در این شهر، از محضر بزرگانی مانند شیخ محمدتقی بجنوردی بهره برد. سپس راهی اصفهان شد و پس از علمآموزی در حوزه این شهر، به تهران رفت و در حوزه علمیه پایتخت ایران، افزون بر حضور در درس میرزاحسن آشتیانی، فلسفه و کلام را در مجلس درس شیخ محمدرضا قمشهای و میرزا ابوالحسن جلوه فرا گرفت و سپس راهی عتبات شد.
در سامرا، افتخار شاگردی میرزای شیرازی را پیدا کرد و پس از درگذشت او، به نجف رفت و طعم شیرین علمآموزی در مجلس درس امثال آخوند خراسانی، سیدمحمدکاظم یزدی، شیخالشریعه اصفهانی و حاجی نوری (صاحب مستدرک) را چشید و اگر بیماری به سراغش نیامده بود، باز هم به سفرهایش برای علمآموزی ادامه میداد.
«سپر بَلا»ی علم و دانش
آیتالله شیخ علیاکبر نهاوندی در بازگشت به ایران، راهی تبریز شد و تا اسفند سال ۱۲۸۳ خورشیدی در این شهر به تدریس مشغول بود. آنگاه در بهار ۱۲۸۴، راهی تهران شد و به مدت ۶ سال در این شهر تدریس کرد. او در سال ۱۲۹۰ تصمیم گرفت به مشهد مقدس مهاجرت کند و اقامت در این شهر و مجاورت حرم رضوی، تا پایان عمر وی برقرار ماند. مرحوم نهاوندی در این شهر، بسیاری از آثار خود را در عرصههای گوناگون علوم دینی و ادبیات به رشته تحریر درآورد. او بسیار میخواند و بسیار مینوشت. وی در جلد دوم کتاب «جنه العالیه و جعبه الغالیه» مینویسد: خواجه عبدالله انصاری در «نفحات الانس» میگوید: من سیصد هزار حدیث یاد دارم با هزار هزار اسناد. آنچه من در طلب حدیث حضرت مصطفی(ص) کشیدم هرگز از احدی نکشیده، یک منزل از نیشابور تا دیزباد باران میآمد و من برای آنکه جزوههای حدیث خیس نشود در حال رکوع راه میرفتم و آنها را در زیر شکم نهاده بودم. شب در نور چراغ، حدیث مینوشتم و فراغت نان خوردن را نداشتم، مادرم نان پاره و لقمه میکرد و در دهان من مینهاد. نظیر حالت خواجه از برای خود حقیر نیز اتفاق افتاد. در سال ۱۳۱۸ قمری که از نجفاشرف بیرون آمده و به جانب بلاد عجم میآمدم، آب طغیان نمود و سد کاظمین و بغداد را خراب نمود و از حدود بغداد تا حدود سرای خاکستری را آب گرفته بود. قُفه (نوعی قایق) در میان آب انداخته و زوار و عابرین را عبور میدادند. حقیر در میان قفّه به پا ایستاده و مؤلفات فقه و اصول خود را در ساروقی(بقچه) بسته و بالای سرخود نگه داشته بودم که اگر فرضاً غرق شدم، اول خود غرق شوم بعد از آن نوبت به آن مؤلفات برسد و تا به حال که این مقام را تحریر مینمایم و مقارن ظهر روز یکشنبه بیست و یکم ماه شعبان المعظم سال ۱۳۴۱ هـ. ق. است، اگر مدعی شوم که در منزل خود از بدو تحصیل تا حال غذایی با فراغت بال صرف ننموده، به جهت اشتغال به مطالعه کتب و نوشتجات، همانا ادعایی قریب به صدق نمودهام». آیتالله نهاوندی، با این سطح از دانش و اشتغال به تعلیم و تعلم، هرگز از عبادات و پرداختن به امور خلق غافل نبود. برای مردم عادی کوچه و بازار در مسجد گوهرشاد منبر میرفت و دلها را با کلامش، به سوی دین و آموزههای آن میکشید. وی در ۱۹ بهمن سال ۱۳۲۸ خورشیدی، در ۸۸ سالگی دار فانی را وداع گفت. با انتشار خبر رحلت وی، مشهد یکپارچه سیاهپوش شد. پیکر او را پس از تشییعی کم نظیر، در دارالسعاده حرم رضوی، پایین پای حضرت به خاک سپردند.
نظر شما