تحولات منطقه

عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه ضمن تبیین قرائت‌های مختلف عاطفی، کلامی و ... از عاشورا و انتقاد از درجا زدن در نظریه‌پردازی برای آن، گفت: یکی از خطرناک‌ترین تحریفات این است که ارزش گریه آنقدر زیاد شود که اباحی‌گری را در بین شیعیان رواج دهد.

نظریه‌پردازی در حوزه عاشورا درجا می‌زند/ اباحی‌گری در پرتو اشک و گریه
زمان مطالعه: ۹ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، عاشورا به مثابه یک منظومه معرفتی، تاریخی و اعتقادی همواره مورد نظر محققان بوده است و افراد مختلف بنابر سلایقشان از منظر کلامی، عرفانی، تاریخی و ... به سراغ آن می‌روند. برای تبیین بیشتر تفاسیر و قرائت‌های مختلف از عاشورا و وضعیت پژوهش‌های مرتبط با آن با حجت‌الاسلام والمسلمین محمدرضا هدایت‌پناه، سیره‌پژوه و عضو هیئت علمی پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، گفت‌وگو کردیم که متن آن را می‌خوانید.

* قرائت‌ها و تفاسیر مختلفی از عاشورا وجود دارد. آیا راهی برای دستیابی به قرائت صحیح یا قرائتی که بیشتر مورد اطمینان باشد، هست؟

ادبیات پدیدآمده در مورد عاشورا برآمده از فعل و انفعالات سیاسی چند دهه اخیر به خصوص در جوامع شیعی نبوده است و پیشینه زیادی دارد و در جامعه پس از قیام عاشورا ریشه دارد و عمدتاً محصول رویه حکومت بنی‌امیه و بنی‌عباس است؛ آنها نمی‌توانستند بعد از عاشورا، تحلیل‌ها و قرائت‌ها را آزاد بگذارند تا فرمان از دست آنها خارج شود. لذا تلاش کردند توجیهاتی را به خورد جامعه اسلامی بدهند و اگر قرار است تاریخ نوشته شود، به نفع آنها باشد؛ گرچه با تلاش اهل بیت(ع) و علما اصل ماجرا به دست ما رسیده است.

خوانش‌ها و قرائت‌ها چند دسته هستند؛ سیاسی، کلامی، فقهی، عاطفی و عرفانی. قرائت عرفانی برآمده از رویکرد عرفانی برخی عالمان شیعه در قرون متمادی است؛ قرائت سیاسی از ابتدا وجود داشت و حتی در کلمات امام(ع) هم شواهدی از آن وجود دارد؛ این قرائت به دو دسته دینی_ سیاسی و دینی_ استشهادی تقسیم می‌شود؛ در نوع اول دستیابی به قدرت از منظر دین است و در دومی بحث رسوایی بنی‌امیه مطرح است؛ بر این اساس کسانی که می‌خواهند قیام امام(ع) را در بستر تاریخی صرف مطالعه کنند، نمی‌توانند انگیزه تشکیل حکومت را از قیام عاشورا حذف کنند؛ زیرا امام(ع) وقتی خواستند از مدینه به مکه بروند و حرکت به سمت کوفه را شروع کنند، حرکت خود را براساس بیعت کوفیان برنامه‌ریزی کردند. اینکه برخی می‌گویند بیعت و تشکیل حکومت در قیام عاشورا مطرح نیست و شروع حرکت براساس بیعت نبود، غیرتاریخی، خام و نادرست است.

نکته دیگر برای فهم بهتر عاشورا توجه به قرارداد صلح امام حسن(ع) است، زیرا این قرارداد به معنای آن است که ما فعلاً با این واقعیت روبه‌رو هستیم که مردم حاضر به حمایت از امام خود نیستند و حکومت معاویه را باید بپذیریم؛ البته این پذیرش به معنای مشروعیت نیست، بلکه به عنوان یک واقعیت اجتماعی است؛ امام حسین(ع) و امام حسن(ع) این واقعیت را پذیرفتند و تا زمانی که معاویه به قرارداد وفادار بود امام(ع) هم وفادار بود. در قرارداد صلح قید شده بود که معاویه حق ندارد جانشین تعیین کند و وقتی او پسرش را جانشین قرار می‌دهد، خلاف صلح‌نامه و تیر خلاص زدن به آن است.

بر این اساس، امام(ع) حکومت یزید را قبول نداشتند، زیرا جعلی و نامشروع بود؛ متأسفانه برخی می‌خواهند مسئله بیعت و زیر قرارداد زدن از سوی معاویه را نفی کنند. لذا در توجیه حرکت امام(ع) به موضوعاتی مانند اشغال زمین‌های امام از سوی حکومت و خطر جانی متوسل شده‌اند. این تحلیل سطحی و انحرافی است و امام(ع) را طوری تصویر می‌کند که گویا به خاطر خطر جانی و فشار حکومت قصد فرار داشت، در حالی که امام با مشروعیت حکومت یزید مشکل داشت؛ براساس قرارداد، حکومت بعد از معاویه باید به امام حسین(ع) بازگردانده می‌شد، ولی نشد. بنابراین این تصور غلط است که تشکیل حکومت جزء مسائل دسته چندم در اهداف است. این تفکر گاهی با عنوان روشنفکری دینی رخ نموده، در حالی که روشنفکری ضد دینی است.

غالیان شهادت امام(ع) را زیر سؤال بردند

* چه عواملی باعث پیدایش این قرائت‌های بعضا متضاد شده است؟

شیعه و اهل تسنن ادبیات و نگاه متفاوتی به این مسئله دارند و رویکردهای مختلفی مطرح است؛ مثلاً قبل از انقلاب نگاه حکومتی به عاشورا وجود نداشت و مباحث آن مطرح نمی‌شد، ولی در اواسط دهه ۵۰ و بعد از انقلاب و طی بیانات امام خمینی(ره) این مسئله جنبه سیاسی غلیظی گرفت. همچنین در دوره صفویه و آل‌بویه نمادهای غیرسیاسی مطرح شد و در دوره قاجار رویکردهای عوام‌گرایی مذهبی رواج داشت. رشحات روشنفکری که در دوره پهلوی‌ وارد ایران و سبب شد تا رویکرد حکومت به عاشورا خیلی پررنگ شود. لذا بنیانگذار این قرائت، امام(ره) و جریان انقلاب اسلامی است و شعائر و مناسک عاشورایی رنگ سیاسی به خود گرفت.

قرائت استشهادی سیاسی هم بنابر برخی تحلیل‌ها، برگرفته از افکار کلیسایی است، یعنی امام(ع) قیام کرد و شهید شد تا بنی‌امیه را رسوا و امت مسلمان را بیدار کند و گناهان امت بخشیده شود؛ به همین دلیل در پرتو این قرائت شاهدیم که در رساله‌های برخی از رهبران زیدیه، بیانیه‌های تندی علیه امام صادق(ع) وامام باقر(ع) صادر شد و گفتند معنا ندارد که امامی بخواهد در بستری آرام دینداری داشته باشد، زیرا دینداری با حاکم جائر سازگار نیست.

قرائت دیگر از عاشورا، کلامی است. در اینجا بحث تفویض و تقدیر مطرح می‌شود. برخی غالیان شهادت امام(ع) را زیر سؤال بردند و گفتند که امام(ع) نمرده است و زنده است که این هم مسیری انحرافی بود و در شیعه ریشه‌دار نشد؛ البته جبرگرایی با وجود اینکه بنی‌امیه آن را بنیان گذاشت، در تفکرات ماندگار شد. بنی‌امیه با طرح این مسئله درصدد بود که بگوید کشته شدن حسین(ع) کار خدا و تقدیر الهی بود و ما اختیاری نداشتیم و راه فراری هم از این تقدیر وجود نداشت. یزید این مسئله را با صراحت مطرح کرد، ولی امام سجاد(ع) به شدت در برابر آن ایستاد.

البته در بین برخی از شیعیان هم به نحوی این مسئله رواج یافت. اینکه گفته می‌شود شهادت امام حسین(ع) از ازل مطرح شده و حضرت آدم(ع)، ابراهیم(ع) و همه انبیاء از شهادت وی خبر داده و بر این مصیبت گریستند، تداعی‌گر این مسئله در بین عوام است که کشته شدن حسین(ع) جبر مطلق است و رفتن به کربلا و قیام و ... همه بهانه است و تقدیرگرایی در ادبیات، نوحه‌ها و اشعار بسیار دیده می‌شود و در بین شعرای عاشورایی هم رشحاتی از جبرگرایی وجود دارد.

متأسفانه بحث شهادت برای سعادت امت هم از انحرافاتی است که در برخی مقاتل و آثار شیعیان وجود دارد. این عقیده شبیه باور برخی گروه‌های مسیحی است که به صلیب کشیده شدن مسیح(ع) را برای سعادت مسیحیان می‌دانند. یعنی امام حسین(ع) باید شهید شود تا خود و امتش به سعادت برسند. البته در این تفکر تقدیرگرایی جبرگرایانه وجود دارد و اینکه فقط امام حسین(ع) این سعادت و توفیق را پیدا کرد تا شهید شود و بر اثر آن گناهان امتش پاک شود.

دست‌های پشت‌ پرده

قرائت عاطفی دیگری هم از عاشورا وجود دارد و آن اصالت گریه و بکاء است؛ تعبیر «انا قتیل العبرات» وارد ادبیات ما شده و حتی برخی بزرگان فرمودند که ما ملت گریه هستیم، ولی این به معنای آن نیست که ما چون برای حسین(ع) گریه می‌کنیم، پس همه گناهان ما پاک می‌شود. این تفکر سبب رواج اباحی‌گری می‌شود. براساس این تفکر، نعوذبالله دستگاه امام حسین(ع) و دستگاه خدا دو چیز مجزا هستند و امام حسین(ع) خیلی مهربان‌تر، رئوف‌تر و رحیم‌تر از خدا برخورد می‌کند ولی دستگاه الهی خط و نشان می‌کشد. متاسفانه این عوام‌گرایی وجود دارد و شاهد قشری‌گرایی و سطحی‌نگری هستیم.

البته این جریان ساده نیست، بلکه عقبه فکری حساب‌شده‌ای در پشت پرده وجود دارد که به جوانان القا می‌کند که شما هر گناهی را که دوست داری، مانند قماربازی و دست‌درازی به ناموس و مال مردم، انجام بده ولی گریه بر امام حسین(ع) همه آنها را پاک می‌کند؛ حتی ممکن است برخی سرویس‌های جاسوسی هم در پشت این جریان قرار داشته باشند. کجا ممکن است امامی که خونش را برای حفظ ارزش‌های دینی ریخته است، مجلس او مجوزی برای زیر پا گذاشتن همان ارزش‌های دینی باشد؟ امام حسین(ع) خون خود و اهل بیت(ع) را برای چه فدا کرد؟ مگر با ظلم و قماربازی و شرابخواری و بدعهدی و سگ بازی یزید مخالف نبود؟ چنین خوانشی انحرافی است ولی برخی منبری‌ها در این موضوع می‌دمند. مگر ممکن است کسی همه عمرش را در گناه سپری کند و ناگهان یک خواب ببیند که در مجلس حسین(ع) چایی داده و اهل بهشت شده است؟ کدام اصول دینی و قرآنی این را تأیید می‌کند؟ متأسفانه این حرفها برای مردم سست‌ایمان مستمسک می‌شود و بنده همین موضوع را بزرگترین انحراف و خطر برای مجالس عزا و فرهنگ دینی می‌دانم.

* با وجود تعدد مقاتل و طرح مباحث نادرست در آنها چگونه می‌توانیم به روایتی درست از عاشورا دست یابیم؟

واقعه عاشورا در فرقه‌های مختلف مذهبی روایت شده است و به قولی هر کسی از ظن خود شد یار من. فارغ از توجیهات و سودجویی‌ها، دو نفر وقتی یک ماجرا را می‌بینند، با توجه به استعداد و گیرایی و دقت و تیزبینی و انگیزه‌ها، دو روایت مختلف را ارائه می‌دهند؛ در مورد عاشورا هم مورخان شیعه و سنی دست به قلم شده‌اند و این مسئله وجود دارد؛ ابن سعد در طبقات، نگاه سلفی اهل الحدیث حنابله‌ای قرن سومی را رعایت نکرده تا مقتلی را که ارائه می‌دهد با اندیشه کلامی او و جریان غالب اهل سنت در تضاد نباشد.

متأسفانه بخش قابل توجهی از مقاتل اولیه از بین رفته و همین موضوع قضاوت در مورد آنها را سخت کرده است؛ لذا با توجه به گرایشهای کلامی مذهب شیعه و سنی، نباید انتظار داشته باشیم که خروجی این دو یکی باشد؛ مثلا نباید توقع داشته باشیم که طبری، ابن سعد، ابن کثیر و امثال آنها مقتلی را ارائه کنند که کاملا منطبق بر اندیشه شیعه باشد؛ مثلاً ابن کثیر وقتی به این شعر می‌رسد «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحی نزل» که کفر محض است، باید چه کند؟ چون نمی‌خواهد مکتب اموی را تخطئه کند مجبور است توجیه و در اصل آن تردید ایجاد کند و بگوید من قبول نمی‌کنم که یزید یا بزرگان اموی این حرف را زده‌اند یا ابن حجر عسقلانی وقتی به مغیره می‌رسد که از یکسو به تعبیر آنها صحابی رسول الله(ص) است و از یکسو فساد اخلاقی آشکاری داشت باید چه کند؟ مجبور است سانسور کند یا تردید و تشکیک به وجود آورد. در صحابه‌نگاری هم این موضوع وجود دارد.

بنابراین خروجی مقتل ابن سعد، جبرگرایی و تأیید مکتب خلفاست و از اینکه یزید خلیفه‌ای نامشروع بود و قیام علیه او جایز و واجب است، سخنی به میان نمی‌آورد. البته در سوی دیگر، ابی مخنف درس‌خوانده مکتب کوفه و شیعه بود ولی متأسفانه مقتل اصلی او در دست ما نیست و طبری و ابوالفرج اصفهانی به آن دسترسی داشتند و بخش‌هایی را از آن نقل کرده‌اند و همین مسئله خلأهایی را ایجاد کرده، مثلا طبری مقتل ابومخنف را گزینش کرده است. لذا شهادت حضرت عباس(ع) در نهایت اختصار و قلت بیان شده یا جریان مسلم از سوی طبری مختصر آورده شده است و تصویر روشنی به ما نمی‌دهد. مقاتل جدید مانند مقتل جامع سیدالشهداء(ع) هم تلاشی ستودنی برای ارائه مطالب داشته است ولی نقایصی دارد.

پژوهش‌ها خاک می‌خورند

* در مقتل جامع، برخی امور با علم به اینکه از جهت تاریخی صحیح نیست، ولی چون در فرهنگ عمومی مردم مشهور است به همان شکل معروف بیان شده است. آیا این روش درست است؟

فهم‌ها و اقتضائات مختلف است و نباید انتظار داشته باشیم هر چیزی که واقعیت و حقیقت دارد همانطور مطرح شود، زیرا ظرفیت آن وجود ندارد. اگر چیزی را سلب کنیم، باید جایگزین داشته باشیم؛ مثلا اگر امامزاده‌ای در یک منطقه معروف است، ولی ما آن‌را تخطئه کنیم و اصالتش را زیر سؤال ببریم، چه سودی خواهد داشت؟ مگر مردم برای رقص و پایکوبی به این اماکن می‌روند؟ در آنجا نماز می‌خوانند و دعا می‌کنند. بنابراین نباید زیر سؤال ببریم؛ البته منظور بنده این نیست که عوام‌گرا باشیم و هر چه را مردم پسندیدند تبعیت کنیم.

* در دهه‌های اخیر شاید مهمترین نظریه درباره واقعه عاشورا مباحث شهید جاوید است و بعد از آن شاهد نظریه‌پردازی در این زمینه نبوده‌ایم. دلیل این توقف چیست؟

جامعه سنتی ما تولید نظریه و فکر جدید را، برخلاف مشهورات، چندان برنمی‌تابد و میدان نمی‌دهد. یک محقق چند دهه در تاریخ و روایت و ... اجتهاد می‌کند ولی هنوز جامعه علمی ما به این بلوغ نرسیده که بخواهد نتایج مخالف مشهور این تحقیقات را بپذیرد. روند کنونی، امامت‌شناسی ما را تقویت نمی‌کند و درجا زدن است و پژوهش‌ها همچنان خاک می‌خورند و محققان به تکرار مکررات روی خواهند آورد.

منبع:

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.