تحولات لبنان و فلسطین

حجت‌الاسلام والمسلمین علی ثمری، کارشناس و خطیب مذهبی است که به مناسبت فرا رسیدن سالروز رحلت نبی خاتم(ص) و در بررسی دغدغه‌های آن حضرت(ص) برای امت با قدس به گفت و گو نشسته است که در ادامه مشروح آن تقدیم حضورتان می‌شود.

آخرین نگرانی‌ های پیامبر(ص) برای امت

اصلی‌ترین دغدغه‌ها و نگرانی‌های پیامبر اسلام(ص) در واپسین روزهای حیات مبارکشان چه بود و این نگرانی و دلواپسی حضرت(ص) ناشی از چه عواملی بود؟

با تسلیت فرا رسیدن سالروز رحلت پیامبر خاتم(ص) باید بگویم با مرور صفحات تاریخ درمی‌یابیم دغدغه‌های پیامبر(ص) در روزهای پایانی حیات ایشان، با وقایع حجه‌الوداع گره خورده است. بیش از ۳۰۰ نفر از محدثان، مورخان و مفسران قرآن از بزرگان اهل سنت درباره این وقایع قلم‌فرسایی کرده و مطلب نوشته‌اند و حوادث دو سه ماه‌ پایانی حیات رسول خدا(ص) در حجه‌الوداع و واقعه غدیر را به رشته تحریر درآورده‌اند؛ این یعنی بحث حاشیه‌ای نیست بلکه از مباحث متنی اسلام است و هر کس چه از نظر تفسیر آیات مربوط، چه از نظر سیر تاریخی و چه از منظر بیانات و احادیث نبوی(ص) ورود داشته باشد،

دو دغدغه در رسول خدا(ص) می‌یابد؛ یکی حرکت امت بر مسیری که ایشان برای آن ریل‌گذاری کرده بودند و دیگری تضمین آینده امت اسلام. از این رو، حدیث معروف «ثقلین» که حدیثی مرسل و صد درصد صحیح است و همه فرقه‌های اسلامی نسبت به این کلام سیدالانبیا(ص) اتفاق نظر دارند که روز دوم یا سوم مناسک حج در مسجد خیف در سرزمین منا، پس از رمی جمرات و اقامه نماز، حضرت رسول(ص) فرمودند: من در حال ترک دنیا هستم و مرگ من نزدیک است؛ اما دو گوهر گرانبها را پس از خود نزد شما باقی می‌گذارم؛ کتاب الله و عترتی، یعنی کتاب خدا و حقیقت و مبین این کتاب، قرآن ناطق که اهل بیت(ع) هستند.

اگر پس از من از این دو گوهر فاصله نگیرید گمراه نخواهید شد. به عبارت بهتر، پیامبر(ص) برای رفع نگرانی نسبت به امت، قرآن صامت که در ۲۳ سال بر ایشان نازل شده بود و قرآن ناطق -که مشخصاً به تعبیری توسط جبرئیل به پیغمبر(ص) برای علی بن ابیطالب(ع) با عنوان امیرالمؤمنین(ع) داده می‌شود -را به عنوان میراث بر جای گذاشتند. در ادامه فرمودند: این دو از هم جدا نمی‌شوند (لازم و ملزوم یکدیگر هستند) تا اینکه در کنار حوض کوثر به من ملحق خواهند شد: «إِنَّهُمَا لَنْ یَفْتَرِقَا حَتَّی یَرِدَا عَلَیَّ الْحَوْضَ».

این تصریح پیامبر(ص) در مناسک حجه‌الوداع و ایراد حدیث ثقلین، زمینه چه اتفاقات مهمی را فراهم کرد؟

اینجا ابتدای حرکت حیات‌بخش و تکمیل‌کننده اسلام در غدیر است که بیش از ۳۰۰ نفر از علمای اهل سنت درباره آن نوشته‌اند. در آن روز خطبه غدیر رسول خدا(ص) ایراد شده که همه بزرگان از عوام و خواص به آن توجه داشته‌اند؛ ویژگی‌های خاصی در آن خطبه ایراد شده مثل هدف از ارسال رسل و انزال کتب، شاخص‌های ممتاز دین اسلام، ویژگی‌های منحصربه‌فرد امیرالمؤمنین(ع) و نام مبارک ۱۲ امامی که پس از پیامبر(ص) سکاندار حفظ و صیانت از ثقل اکبر یعنی قرآن می‌شوند؛ حضرت رسول(ص) در این خطبه نام ائمه

اثنی عشر(ع) را تک تک برده‌اند و هیچ کس نمی‌تواند این را انکار کند! یعنی از علی‌بن ابیطالب(ع) تا امام قائم و غایب(عج) به طوری که چهار بار نام حضرت حجت(عج) در خطبه غدیر برده شده و شیوه‌های حکومت مهدوی تصریح می‌شود، همچنین چگونگی انتظار و فضیلت انتظار در این خطبه نبوی(ص) آمده است.

وقایع واپسین روزهای حیات رسول خاتم(ص) چه واقعیتی را باوجود همه تلاش‌هایی که برای کتمان آن شده، مشخص می‌کند؟

این حقیقت به قدری متقن است که در دوران عثمانی وقتی فضای مسجدالنبی(ص) را بازسازی و آثار اسلامی را مکتوب می‌کردند در قسمت باز مسجد ستون‌هایی وجود دارد که بر آن‌ها نام مقدس چهارده معصوم(ع) ودوازده امام(ع) و نام نورانی حضرت حجت(عج) است. اگر امت اسلامی با نگاه انصاف و با منطق فهم و عقل و درک کنار آبشخور زلال غدیر حضور یابند و از حقیقت آن بنوشند قطعاً جای شک و شبهه و تردیدی نیست و همه چیز واضح و مبرهن و تکلیف امت پس از پیامبر(ص) به عنوان عقل کل، نور حق و جلوه حکمت الهی مشخص است، چراکه ایشان به عنوان سیدالانبیا(ص) پس از ۲۳ سال هرگز امت را بی‌رهبر رها نکرده‌اند.  چطور ممکن است پیامبر(ص) پس از ۲۳ سال دعوت و هدایت مردم، امت را بی‌پناه و سرگردان رها کنند؟! امید است در این روزهای گره خورده با سالروز شهادت سیدالانبیا(ص) نور فکر و تعقل به ما مرحمت شود تا آن‌گونه که رضای خداست حق را درک کنیم و طرفدار جبهه حق باشیم.

آن دغدغه و واهمه‌ای که پیامبر(ص) درباره امت داشتند چقدر جنبه عینی گرفت و نتیجه آن چه شد؟

ما از تاریخ یک سؤال بدون تعصب داریم؛ جریانی به نام نفاق مزاحم اسلام ناب است چنان که قرآن از نفاق به عملی بدتر از شرک تعبیر کرده است! چراکه منافق به اسم دینداری به میدان می‌آید و ریشه دین را می‌زند. جریان نفاق پیوسته در مدینه برای رسول خدا(ص) زحمت بسیار ایجاد کرد و اوج آن جنگ احزاب یا خندق بود. آخرین آیاتی که در سال نهم هجرت توسط امیرالمؤمنین(ع) در مراسم حج قرائت شد آیات سوره مبارکه توبه است؛ آنجا می‌بینیم نزدیک به ۱۵۰ ویژگی و اوصاف از جریان و اهل نفاق ذکر می‌شود. یکی از دغدغه‌های رسول خدا(ص) تا لحظات پایانی عمر به‌ویژه پس از غدیر و رسیدن به مدینه همین جریان بود، چنان که وقتی اسامه را به سوی مرزها اعزام کردند، به صراحت فرمودند: کسی از همراهی اسامه تخلف نکند اما عده‌ای حاضر نشدند و امر حضرت(ص) را اطاعت نکردند.

اما سؤال بدون تعصب آنکه جریان نفوذ و نفاق که پیوسته پیامبر(ص) را آزار می‌داد پس از رحلت رسول خدا(ص) چه شدند و کجا رفتند؟ آیا یک‌دفعه پس از پیامبر(ص) همه این طرز تفکر و نگاه نفوذی منافقانه از بین رفت؟ این سؤال به‌ویژه برای نسل جوان بسیار کاربردی است.

پاسخ تاریخ به این پرسش چیست و آنچه اتفاق افتاد چقدر با مسیری که پیامبر(ص) ترسیم کرده  فاصله داشت؟

تاریخ نوشته است چه کسانی با سپاه اسامه رفتند و چه کسانی تخلف کردند.

نکته دیگر آنکه جریان نفاق وجود داشت و ادعای دینداری در مسیر مدنظر خود را خلاف مسیر امامت و ولایت دنبال می‌کرد.

پس از آنکه مردم متوجه اشتباه خود شدند و به عنوان خلیفه چهارم به سمت امیرالمؤمنین(ع) آمدند.اصحاب جمل، اصحاب صفین و اصحاب نهروان در معاضدت با خلیفه مورد قبول مردم که با رأی و بیعت آن‌ها انتخاب شده بود چه توجیهی دارند؟ کسانی که جلودار و در جامعه اهل اثر بودند چه توجیهی می‌توانند داشته باشند؟ اگر به این پرسش‌ها منطقی نگریسته شود، حقایق مشخص می‌شود.

آن زمان که پیامبر(ص) فرمودند: «عَلِیٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِیٍّ یَدُورُ حَیْثُمَا دَارَ» این روزها را می‌دیدند که این‌گونه جایگاه منطقی و قابل قبول علی‌بن ابیطالب(ع) را تبیین کردند؛ این علی(ع) همان است که خلیفه دوم ۷۲ مرتبه گفته و در متون برادران اهل سنت هم آمده اگر علی‌بن ابیطالب(ع) نبود من در فراز و فرودهای جامعه دینی هلاک می‌شدم، «لَوْلا عَلِیٌّ لَهَلَکَ عُمَر» و نیز خلیفه اول در اظهارات خود می‌گوید: با وجود علی‌بن ابیطالب(ع)، اهل فضلی وجود ندارد! این نکات باید با انصاف و بدون غرض دیده شود تا به این کلام نورانی قرآن که می‌فرماید: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا استَجیبوا لِلَّهِ وَلِلرَّسولِ إِذا دَعاکُم لِما یُحییکُم» یعنی به حیات طیبه‌ای که قرآن مد نظر دارد، برسیم.

جدایی از دو میراثی که پیامبر(ص) برای امت بر جای گذاشتند، چه مصائبی را در طول تاریخ رقم زده است و آیا دامنه این مصائب امروز ما را هم متأثر می‌کند؟

جایگاهی که قرآن برای انبیای الهی به عنوان انسان‌های ممتاز وضع کرده در قالب افرادی است که کمترین فاصله را با عبودیت و حضرت حق دارند، کسانی که روح بندگی در آن‌ها تبلور کرده و به عنوان نور، بندگان را در صراط مستقیم و حیات طیبه قرار می‌دهند. آن‌ها که می‌خواهند جانشین این انبیا باشند باید همان مسیر را بپیمایند. قرآن در معرفی رسالت انبیا می‌فرماید: «هُوَ الَّذی بَعَثَ فِی الأُمِّیّینَ رَسولًا مِنهُم یَتلو عَلَیهِم آیاتِهِ وَ یُزَکّیهِم و َیُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَالحِکمَةَ». این حکمت جزء لاینفک حرکت انبیای الهی است و آن‌ها قطعاً کار عبث و بیهوده انجام نمی‌دهند. از مصادیق این حکمت آن است که پس از پیامبر(ص) کسی این بار را بر دوش بکشد که بهره‌ای از سیدانبیا(ص) داشته باشد. حرف همه بزرگان اهل سنت است که پیغمبر(ص) فرمودند: «أَنَا مَدِینَةُ الْعِلْمِ وَ عَلِیٌّ بَابُهَا فَمَنْ أَرَادَ الْعِلْمَ فَلْیَأْتِ الْبَابَ».

این یعنی جز امیرالمؤمنین(ع) کسی تالی‌تلو حضرت رسول(ص) نیست، بنابراین وقتی این انسان حکیم، علیم و عظیم و مظهر عدل الهی در زندگی بشر به فراموشی سپرده شد ابنای بشر به شکلی گرفتار شدند که جامعه دینی گرفتار شد و اتفاقاتی رخ داد که انسان‌هایی چون یزید که دائم‌الخمر و سگ‌باز بودند و تعهدی به دستورات الهی نداشتند جلودار شدند و به عنوان کسانی که صلاح مردم را می‌خواهند، بر مسند حکومت نشستند. نتیجه آن، وضعیت امروز امت اسلام است که بیشترین سرمایه و اقتدار را در اختیار دارند اما اکثراً مستعمره هستند.

پس از پیامبر(ص) رسیدیم به زمانی که عمروعاص به معاویه گفت: اصلا نگران نباش ذهن مردم را طوری خریده‌ایم که سرگرم عبادت و عمل هستند و فکرهایشان تعطیل است؛ وقتی معاویه دلیل خواست، گفت اگر در چهارشنبه نماز جمعه بخوانید یک نفر نخواهد گفت چرا چنین می‌کنید؟ به تعبیری مردم را سرگرم مناسک کردند و عمل‌زدگی در اوج خود یقه جامعه دینی را گرفت و فهم و درک و بصیرت و آگاهی از مردم سلب شد! باز برای معاویه باورش سخت بود، در مروج الذهب و نیز در شرح نهج‌البلاغه ابن ابی‌الحدید آمده عمروعاص بر منبر رفت و گفت: از پیامبر(ص) شنیدم هر کسی زبانش به نوک بینی‌اش برسد، اهل بهشت است. همه مشغول شدند که چنین کنند! نوشته‌اند عمروعاص چشمش به معاویه افتاد که عبا بر سر کشیده و چنین می‌کند؛ خندید و گفت: همه مثل هم هستید. امید است خدا امت اسلام را از جهالت و عدم بصیرت رها کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.