تحولات منطقه

سه عضو یک باند سرقت‌های مسلحانه که چندی پیش، پس از یک سال فرار دستگیر شده بودند درحالی با اتهام محاربه روبه‌رو هستند که صبح روز گذشته در حضور مقام قضایی با خانواده مقتولان مواجهه حضوری شدند.

 تفهیم اتهام محاربه به آدمکش‌های مسلح
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

۲۹ مهرماه بود که ماجرای دستگیری سه شرور مسلح که برای انجام نیت‌های پلیدشان و سرقت اموال مردم، از گرفتن جان آن‌ها ترسی نداشتند، منتشر و در آن گزارش اشاره شد آن‌ها یک طلافروش و راننده یک سواری شخصی را به ضرب گلوله به قتل می‌رسانند. هرچند از آن‌ها هیچ ردی نبود اما سرکرده باند حین سرقت پمپ آب از یک باغ‌ویلا دستگیرو با ورود قاضی امیرحسین جوانبخت، بازپرس شعبه ویژه سرقت ، ماجرا برملا و تک‌تک آن‌ها توسط کارآگاهان اداره مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی ردزنی و دستگیر می‌شوند. از همین رو برای انجام مرحله مواجهه حضوری متهمان با خانواده مقتولان، سه شرور مسلح که توسط مقام قضایی به آن‌ها اتهام محاربه تفهیم شد، به دادسرا منتقل و به پرسش‌های بازپرس پرونده پاسخ دادند و دیگر زوایای این جنایت روشن شد.

در ابتدا بازپرس پرونده موارد قانونی را به عاملان جنایت و خانواده مقتولان تفهیم کرد که خارج از چارچوب مدنظر صحبت و یا اقدامی نکنند. در نخستین گام از همسر طلافروش مشهدی که سارقان مسلح برای سرقت از محل کسبش او را یک ماه زیر نظر داشتند، خواست نظر خود را بیان کند. این فرد هم بیان کرد: از مقام قضایی اشد مجازات را برای هر سه نفر درخواست دارم، آن‌ها جنایت کردند باید قصاص شوند، باید بگویند همسر من را به چه گناهی کشتند و او را سوزاندند، حتی پس از این جنایت یکی از این سه نفر که گوشی همسر من دستش بود وقتی من مدام با خط او تماس می‌گرفتم، گوشی را پاسخ داد و گفت، همسرت از ما برنج و روغن خریده برای پرداخت پولش به خیابان مصلی بیا، گوشی او را هم که جامانده با خودت ببر، بعد پشت تلفن زد زیر خنده. 

بهانه مصرف مواد هم راه به جایی نبرد!
در ادامه بازپرس پرونده به یکی از اعضای باند به نام «حسن» که با خود اسلحه کلاشنیکف حمل می‌کرد و به سوی هر دو مقتول شلیک کرده بود، گفت قیام کند و نحوه ارتکاب جنایت را تشریح کند. فرد جانی هم این‌گونه شروع کرد: من در زمان شلیک به سوی مقتول‌ها تعادل روحی نداشتم، چون پیش از جنایت شیشه و مواد مخدر مصرف می‌کردم.
بازپرس جوانبخت صحبت‌های او را قطع کرد و از او پرسید اگر تعادل روحی نداشتی چرا به سمت دوستانت شلیک نکردی که عامل جنایت سکوت اختیار کرد. متهم در ادامه گفت: اگر جواد (سرکرده باند) دستور می‌داد من شلیک می‌کردم. با حمایت جواد از سرخس به مشهد آمدم، اتاقی در حوالی شاندیز اجاره کردم و آنجا ساکن شدم. هزینه و خرج زندگی را هم او می‌داد. قرار ما از ابتدا این بود با پولی که از راه سرقت بدست می‌آورم با دختری که عاشقش بودم ازدواج کنم. از طرفی هرچه از سرقت به دست می‌آوردیم تقسیم بر سه می‌شد و دو قسمت جواد و برادرش حسین و یک قسمت را هم به من می‌دادند. تا الان هم حدود ۱۵ میلیون تومان سهم من شده است. 
در همین میان مادر راننده خودرو سواری به عامل جنایت که در پی مشاجره‌ای لفظی حین رانندگی به سوی فرزندش آتش گشوده بود، گفت: این جنایتکار و سرکرده باند به سمت پسرم آمدند و سلاح را به سینه او نشانه رفتند و یکی از آن‌ها گفت من دستور می‌دهم بزن و حسن شلیک کرد، داد زدم که نزن بی‌وجدان، این فرد اگر تعادل روحی نداشت سه بار نمی‌پرسید بزنم و در آخر سینه پسرم را هدف قرار داد.
عامل شلیک که معمولاً در اقدام‌های مسلحانه کلاشنیکف حمل می‌کرد باز هم ادامه داد: قبول دارم به سمت طلافروش و راننده خودرو سواری شلیک کردم اما نمی‌دانم چند گلوله به بدن آن‌ها زدم!
هر سه نفر سلاح داشتیم، اسلحه‌ها را هم جواد (سرکرده باند) از استان‌های غربی خریداری کرد، او بود که به من شلیک کردن را آموزش داد. در یک مورد هم با لباس نظامی خودرویی را سرقت کردم و به جواد تحویل دادم آنان هم پلاک جعلی روی آن‌ها سوار می‌کردند. در پایان صحبت‌های این فرد شرور، قاضی از سرکرده باند خواست تا او هم پشت میز متهم قرار بگیرد و تمامی ماجرا را شرح دهد. جواد هم گفت: در این جنایت‌ها عقلم گرفته شده بود. قرار ما سرقت بود، نمی‌خواستیم آدم بکشیم.

سوزاندن جسد با حرارت ۶۰۰ درجه‌ای!
وی ادامه داد: پیش از اجرای نقشه سرقت طلافروشی در حوالی مغازه مقتول مشغول خریدن اسباب‌بازی بودم که تنها بودن طلافروش و ضعف در سیستم ایمنی طلافروشی من را به فکر سرقت انداخت. حدود یک ماه ورود و خروج مقتول را بررسی می‌کردیم و حتی مسیر خانه او را هم درآورده بودیم. نقشه این بود روز سرقت من که پشت فرمان پژو ۴۰۵ نشسته بودم در مکانی خلوت جلو خودرو او بپیچم و با توقف خودرو راننده را به مکانی خلوت ببریم و کلیدهای مغازه و رمزها را بگیریم و طلاها را سرقت کنیم. 
اما آن روز وقتی جلو خودرو پیچیدم، دیدم طلافروش دستش را با دیدن اسلحه‌ها بالا برده ولی حسن سه یا چهار گلوله به او شلیک کرد. پس از آن در عقب خودرو را باز کرد صندلی را پایین کشید و جنازه او را کمی جابه‌جا کرد. برادرم هم همان‌طور که مقتول روی صندلی راننده بود پشت فرمان پرید و از محل دور شدیم. به سمت بولوار نماز رفتیم و میان کوه‌ها جنازه را از خودرو پایین کشیدیم و روی زمین انداختیم، کلیدها را از جیبش برداشتیم و به سراغ مغازه‌اش رفتیم اما رفت‌وآمد آنجا زیاد بود و نتوانستیم وارد طلافروشی شویم و دوباره به محل برگشتیم. در ادامه جنازه او را عقب خودرو خودش انداختیم و به حوالی گلبهار رفتیم. می‌خواستیم جسد را خاک کنیم باز هم موفق نشدیم. مجبور شدیم جسد را داخل پلاستیک قرار دهیم و به داخل صندوق عقب پژو ۴۰۵ منتقل کنیم. به مشهد برگشتیم، یک روز جنازه همان‌جا داخل خودرو در یک انباری بود، سر انجام تصمیم گرفتیم جسد را بسوزانیم. برای این کار یک بشکه و مشعل آتش مخصوص ذوب‌کردن آلومینیوم برداشتیم و دوباره به محل برگشتیم. جسد را با حرارت حدود ۶۰۰ درجه‌ای سوزاندیم و خاکستر بدن طلافروش را هم با خاک مخلوط کردیم و کنار جاده پخش کردیم.
مدارک همراه او را هم با جسد آتش زدیم. قبلاً از خانه‌ها سرقت می‌کردیم اما از زمانی که کرونا آمد و مردم از خانه‌ها بیرون نمی‌آمدند به فکر سرقت از مغازه‌ها و... افتادیم. سرکرده باند ادامه داد: در مورد قتل خیابان دانشگاه‌ هم که ۹ آبان سال گذشته بود، همه چیز سر یک درگیری لفظی ایجاد شد. دلیل آنکه من آنجا بودم قرار با حسن دیگر عضو باند بود. برای اجرای نقشه سرقت به آنجا رفته بودیم، اما پیشتر من در خانه با اعضای خانواده‌ام دعوا کرده و کمی عصبانی بودم، برای همین فحاشی بین من و مقتول ایجاد شد. وقتی ماشین مقتول در ترافیک پشت سر ما قرار گرفت و راهی برای فرار نداشتیم من و حسن پیاده شدیم، می‌خواستم او را تهدید کنم، کلت را بیرون کشیدم و روی شقیقه‌اش گذاشتم، حسن از راه رسید و اسلحه  را به سمت مقتول نشانه رفت و من گفتم «به تو دستور می‌دهم بزن» او هم شلیک کرد.
در ادامه جلسه مواجهه حضوری دیگر عضو باند که برادر سرکرده باند بود، او هم به تشریح ماجرا پرداخت و گفت: گوشی طلافروش را زمانی که همسرش تماس گرفت من جواب دادم، آن روز کیسه برنجی آورده بودم که روی سر طلافروش بکشیم و با خودمان ببریم اما حسن شلیک کرد. یک تیر به سرش و دیگری هم به گلویش خورد. من بین پای مقتول نشستم و خودرو او را راه انداختم و به پشت بولوار نماز بردم. نقشه سرقت را هم از روی یک قطعه فیلم منتشر شده در اینستاگرام کپی‌برداری و اجرا کردیم. در پایان جلسه مواجهه حضوری، متهمان به بازداشتگاه منتقل تا دیگر مراحل قضایی پرونده هم طی شود.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.