تحولات منطقه

۱۰ آبان ۱۴۰۰ - ۱۳:۴۵
کد خبر: ۷۷۵۲۰۸

مرگ و پیری از معدود چیزهایی هستند که قطعاً رخ می دهند و راهی برای فرار از آنها نیست.

۱۰ فیلم برتر تاریخ سینما درباره مرگ
زمان مطالعه: ۱۳ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، هر کسی به هر شکلی که شده در نهایت خود را در تابوت خواهد دید، موضوعی که باعث شده بسیاری از کارگردانان از این اتفاق حیرت انگیز و البته ناخوشایند به اشکال مختلف الهام بگیرند. جهان شمولی و قطعیت مرگ به سینما اجازه داده است که به نحوی نقش یک میانجی و محمل را ایفا کند تا به بررسی این موضوع بپردازد که چطور با دوره کوتاه زندگی مان کنار می آییم، از وقتی که داریم چه استفاده هایی می کنیم و به امکان و احتمالاتی که بعد از مرگ وجود دارد فکر کنیم. فیلم های بی نقص و جالب بسیاری در مورد مرگ در ژانرهای مختلف ساخته شده است اما ۱۰ فیلمی که در ادامه به آن ها اشاره خواهیم کرد خاص ترین، تاثیرگذارترین و صادقانه ترین روایت ها در مورد مرگ و کنار آمدن انسان با آن هستند.

از فیلم های مستقل با بودجه ناچیز که ضربه احساسی غیرمنتظره اما موثری را به شما وارد می کنند تا فیلم های ترسناک به شدت خشن، درام های جنایی بی نقص از فیلمسازانی نابغه و کلاسیک های انیمیشنی و هر چیزی که این بین قرار می گیرد، می خواهیم شما را با ۱۰ فیلم در مورد مرگ آشنا کنیم که تماشای آن ها برای هر فردی ضروری است. بدون شک همیشه در حال و هوای مناسبی برای تماشای فیلمی در مورد مرگ قرار ندارید اما اگر با بحران وجودی مواجه شده و به دنبال کمی پاسخ هستید، این فیلم ها مدیتیشن های معنا داری خواهند بود که نه تنها به مرگ می پردازند بلکه زندگی را نیز به همان اندازه مورد بررسی قرار می دهند.

  (داستان یک روح) A Ghost Story

فیلم A Ghost Story که توسط دیوید لاوری و تنها با ۱۰۰,۰۰۰ دلار بودجه ساخته شده، یک مدیتیشن به شکل ترسناکی زیبا در مورد مرگ و گذشت زمان است. کیسی افلک در این فیلم نقش مردی را بازی می کند که در جریان یک حادثه رانندگی کشته می شود و به عنوان یک روح از خواب بیدار می شود تا باقی فیلم را به پرسه زدن با یک ملحفه سفید روی جسدش بگذارند در حالی که سوگواری همسرش (رونی مارا) و کنار آمدن نهایی او با این موضوع را نظاره گر است. می توان فهمید که چنین مفهوم هنری در دستان یک کارگردان ناپخته می توانست اثری بی معنی و احمقانه باشد، به ویژه با علم به اینکه فیلم حاوی یک برداشت پنج دقیقه ای متوالی و بدون کات است که در آن شخصیت مارا در حال خوردن کیک دیده می شود.

اما لاوری و سبک فیلمسازی کاملاً کنترل شده و مبتنی بر مشاهده گری اش، یک ضربه گول زننده بسیار پرقدرت در آستین خود دارد. تماشای زندگی اطرافش به عنوان یک روح، محدود و محکوم به تماشای تمامی این اتفاقات در داخل دیوارهای محدود خانه ای که با همسرش در آن زندگی کرده، بسیار تکان دهنده و ناخوشایند است. به تصویر کشیدن رژه توقف ناپذیر زمان به چنین شکل تاثیرگذار و باشکوهی، جهانی بودن فیلم لاوری را تایید می کند و علیرغم رویکرد ظاهراً ماوراءالطبیعه ای که به مرگ دارد، باید برای تحت تاثیر این فیلم قرار گرفتن از لحاظ احساسی و عرفانی کاملاً آماده باشید.

(  اکنون نگاه نکن) Don’t Look Now

فیلم ترسناک بی نقص نیکولاس روگ در سال ۱۹۷۳ با عنوان Don’t Look Now، دونالد ساترلند و جولی کریستی را در نقش زوجی دارد که سوگوار مرگ دختر جوانشان در اثر غرق شدن تصادفی هستند. این زوج به ونیز سفر می کنند، جایی که می گویند دخترشان سعی کرده به آن ها تماس بگیرد و در حالی که این موضوع می تواند بنیان یک فیلم ترسناک ماوراءالطبیعه کلیشه ای را فراهم سازد، روگ علاقه ای به سنت های متداول سینما و ژانر وحشت ندارد. البته فیلم Don’t Look Now ترکیبات ماوراءالطبیعه بسیاری در خود دارد اما تمرکز اصلی آن بر روی سوگواری و تاثیری است که داغداری و از دست دادن عزیزان بر روح و روان یک فرد می گذارد.

ساترلند و کریستی در نقش این زوج داغدیده بازی های بسیار قانع کننده و بی نقصی از خود ارائه می دهند در حالی که روحیه بی باکانه روگ در کارگردانی، به کارگیری تدوین غیرخطی برای داشتن تاثیرات گیج کننده، در سراسر فیلم یک فضای بسیار قوی و ترسناک ایجاد می کند. همه اینها در نهایت به اوج خود می رسند، با پایانی که یکی از شوکه کننده ترین پایان بندی های تاریخ سینماست و به شکلی خلاقانه عناصر سوررئال روایت را در یک پایان بی نقص اما مملو از ترس با هم ترکیب می کند.

مرد ایرلندی)   The Irishman

کسانی که برای دیدن یک نسخه تازه تر از Goodfellas ( رفقای خوب) به تماشای فیلم The Irishman از مارتین اسکورسیزی نشستند، با یک غافلگیری شوکه کننده روبرو شدند. به جای شباهت به شاهکار مافیایی دیگر خود، فیلم حماسی مافیایی جدید اسکورسیزی اصولاً مرثیه ای برای شخصیت های دغل و رندی است که همه ما را در فیلم Goodfellas شیفته خود کردند. در اینجا، فرانک شیران (رابرت دنیرو) و دیگر گانگسترهای اطرافش به شکل عامدانه ای در یک شکل بسیار رقت انگیزتر به تصویر کشیده شده اند، و مرگ آن ها چنان اجتناب ناپذیر جلوه می کند که بسیاری از شخصیت ها با جزییات فراوان در مورد تاریخ و علت مرگ به مخاطب معرفی می شوند.

اما The Irishman در بخش سوم و پایانی خود که نتیجه گیری داستان است به یک فضای تاریک تر وارد می شود، جایی که گانگسترهای باقیمانده یک به یک اسیر بیماری و کهولت سن می شوند و بدین ترتیب است که بی نتیجه بودن و تهی بودن زندگی های پر از جرم و جنایتشان آشکار می شود. این فیلم وارونه سازی بی نقص و شکوهمند فیلم Goodfellas است، که مدیتیشنی تکان دهنده در مورد مرگ و کهولت سن را امکان پذیر ساخته و نتیجه کار یکی از قوی ترین آثاری است که اسکورسیزی تاکنون خلق کرده است. از بسیاری از جهات، The Irishman فیلمی است که تنها کارگردانی در سن و سال و حال و هوای اسکورسیزی- که خود در هشتاد سالگی به سر می برد- می تواند با چنین صداقت عریانی بسازد.

(ُمهر هفتم)   The Seventh Seal

غیرممکن است که از بهترین فیلم های تاریخ سینما در مورد مرگ نوشت و اسمی از شاهکار هستی شناختی اینگمار برگمان با عنوان The Seventh Seal در سال ۱۹۵۷ نیاورد. مکس فون سیدو بزرگ در این فیلم نقش آنتونیوس بلاک را بازی می کند، یک شوالیه دوران قرون وسطی که مقابل خود مرگ (بنگت اکروت) شطرنج بازی می کند در حالی که در مورد معنای زندگی خود به تفکر می پردازد. از طریق تصاویر نمادین بازی شطرنج که بارها و به اشکال مختلف در فرهنگ عامه مورد تقلید قرار گرفته است، این فیلم همچنان یکی از ماندگارترین چهره های تاریخ سینماست و به شکلی بی نقص تقلاها و مشکلات انسان در برابر گذشت بی تفاوت زمان را به تصویر می کشد.

اکثریت قریب به اتفاق فیلم های برگمان به نحوی به بررسی ترس هستی شناختی می پردازند اما هیچ کدام به اندازه The Seventh Seal به شکلی هنرمندانه و ماندگار به این مبحث نپرداخته است، با تصویری مسحور کننده در پایان خود که برای همیشه در ذهن مخاطبان باقی می ماند. اگر این فیلم قابل درک ترین فیلم این فهرست نباشد، The Seventh Seal یکی از آثار حیاتی تاریخ سینما و بهترین فیلم هایی است که در مورد نه تنها مرگ، بلکه زندگی ساخته شده است.

 (مقصد نهایی) Final Destination

شاید انتخابی غیرمنتظره و نامناسب جلوه کند زیرا Final Destination هیچگاه به گرد پای اعتبار دیگر فیلم های این فهرست نیز نرسیده است اما این فیلم یکی از نادرترین فیلم های ترسناک مشهوری است که به شکلی واقعی به وفور دیده نشده مرگ در اطرافمان می پردازد. سکانس های قتل بی نقص و پرجزییات فیلم شاید خنده دار جلوه کند و با خنده به تماشایشان بنشینید اما در زیر این ظاهر، پیامی به شدت تکان دهنده وجود دارد مبنی بر اینکه مرگ به سراغ همه ما خواهد آمد، در هر لحظه ای بدون انگیزه یا شرارتی خاص، حتی برای دانش آموزان دبیرستانی که بخش اعظم زندگی شان هنوز پیش رویشان است و به مرگ فکر نمی کنند.

شاید خشونت جسمانی موجود در کل داستان چندان دقیق نباشد اما فیلم Final Destination به روش خاص خود با شکنندگی زندگی انسانی روبرو می شود، به شکلی که برای بینندگان امروزی بسیار قابل درک تر از یک فیلم سیاه و سفید ۶۰ ساله مانند اثر قبلی اینگمار برگمان در این فهرست است. با توجه به اینکه نوآوری و خلاقیت در ژانر اسلشر تا چه اندازه دشوار است، Final Destination به شکلی منحصربفرد و هوشمندانه، زندگی روزمره را به عنوان یک مخمصه بسیار مخاطره آمیز به تصویر می کشد.

(ای کی رو) Ikiru

فیلم Ikiru اگر چه به اندازه دیگر شاهکارهای آکیرا کوروساوا مانند (هفت سامورایی) Seven Samurai مشهور و محبوب نیست اما بدون شک بهترین فیلم او یا دستکم تاثیرگذارترین فیلم این فیلمساز شهیر ژاپنی از لحاظ تاثیرگذاری احساسی است. کانجی واتانابه (تاکاشی شیمورا) یک کارمند اهل توکیو است که به بازنشستگی نزدیک می شود و در طول زندگی اش کارهای معنادار زیادی انجام نداده است، تا اینکه متوجه می شود به سرطان معده مبتلا شده و کمتر از یک سال دیگر زنده می ماند. اتفاقاتی که پس از این افشاگری رخ می دهد تصویری به شدت تاثیرگذار و تکان دهنده از مردی است که می خواهد زندگی معنادار و باارزشی داشته باشد در حالی که نفس های ساعت برای او به شماره افتاده اند، موضوعی که با سبک کارگردانی احساسی و باشکوه کوروساوا از یک طرف و بازی به شدت تکان دهنده و تاثیرگذار شیمورا تاثیری دو چندان می یابد. تصویر نسخه ای آبکی و دستکاری شده از این روایت ساده است اما کوروساو هرگز در تلاش برای درآوردن اشک مخاطب زور زیادی نمی زند، هر چند با اطمینان می توان گفت که هنگام تماشا کردن سکانس پایانی واتانابه در حال تاب بازی در زمین بازی برف گرفته، ناخودآگاه اشک هایتان را پاک خواهید کرد.

(ارثی)   Hereditary

اولین تجربه فیلمسازی آری آستر فیلمی به شدت تکان دهنده به نام Hereditary است که بیشتر با عنوان یک فیلم ترسناک ماوراءالطبیعه معمولی شناخته می شود اما لحظات و مفاهیمی از فیلم که مدت ها شما را رها نخواهند کرد، عناصر احساسی و فراتر از منطق آن هستند. داستان فیلم در مورد زنی به نام آنی (تونی کولت) است که او و خانواده اش با مرگ تروماتیک یکی از اعضای خانواده دست و پنجه نرم می کنند. فیلم Hereditary اغلب شبیه یک درام سرراست در مورد غم و سوگواری است که یک رویه ترسناک دور آن پیچیده شده است.

تماشای غلت زدن آنی در غم بعد از مرگ مادرش در ابتدای داستان، یک تجربه تصویری ویرانگر و فراموش نشدنی است، تصاویری که بدون شک کولت باید دستکم نامزدی اسکار برای بهترین بازیگر زن نقش اول را برایش بدست می آورد. حتی در لحظات آشناتر و پرتنش تر خود از لحاظ ترسناک بودن، فیلم Hereditary هرگز صدمه عرفانی و روانی سوگواری را فراموش نمی کند و تکرار ناخوشایند اما تاثیرگذاری از ایده های ظاهراً معمولی را رها نمی کند. در حالی که اغلب اوقات فیلم های ترسناک به شکلی گستاخانه، سبک نظرانه و سطحی با موضوع مرگ رفتار می کنند، Hereditary باعث می شود که درد و وحشت تک تک مرگ های درون داستان را حس کنید.

 (عشق) Amour

میشاییل هانکه شاید بیشتر به خاطر تمایلش به قرار دادن مخاطب در منگنه با فیلم های به شدت تکان دهنده اش مانند Funny Games (بازی های خنده دار ) و Caché ( پنهان) شناخته شود اما درام تاثیرگذار و برنده اسکارش در سال ۲۰۱۲ با نام Amour یک مینمالیسم بیرحمانه را برای ایجاد تاثیری به شدت ویرانگر به کار می گیرد. فیلم Amour در مورد زوجی مسن به نام های آن (امانوئله ریوا) و خورخس (ژان لویی ترینتیگنانت) است. در حالی که بدنبال یک سکته، آن در مسیر مرگ و زوال عقل قرار دارد، خورخس سعی می کند از او به بهترین شکل ممکن مراقبت کند. دنباله داستان یک مدیتیشن آرام و عمیق در مورد بیماری، عشق و مرگ است که انقضای اجتناب ناپذیر انسان به شکلی بسیار واقعی و غیراحساسی به تصویر می کشد.

علیرغم سبک خاص کارگردانی هانکه، بازی های ترینتیگنانت و ریوا – که به خاطر این فیلم نامزد جایزه اسکار نیز شد- به شکلی واقعی تلاش دو فرد مسن را به تصویر می کشد که سعی دارند با شرافت و وقار زندگی شان را به پایان برسانند. سبک و حال و هوای تکان دهنده و بیدار کننده این فیلم باعث می شود تماشای Amour برای همه آسان نباشد و ممکن است کمی آرامش و کمک نیز از این فیلم دریافت شود اما فیلم هانکه در مورد پایان زندگی انسان به شکلی که تاکنون در سینما دیده نشده، بسیار صادق و بدون اغماض عمل می کند.

(کو کو)   Coco

فیلم های انیمیشن پیکسار بارها با موضوع مرگ سروکار داشته اند، از جمله سکانس بسیار بی نقص و اثرگذار ابتدای فیلم Up (بالا) ،  اما این روایت هیچگاه به اندازه فیلم Coco در سال ۲۰۱۷ تاثیرگذار و نیشدار نبوده است. متاسفیم Soul! ( روح) این فیلم داستان یک موزیسین آینده دار ۱۲ ساله به نام میگل را روایت می کند که به شکل تصادفی به سرزمین مردگان منتقل می شود و باید راهی برای بازگشت به سرزمین زندگان پیدا کند، پیش از آنکه برای همیشه در دنیای مردگان گرفتار شود. علیرغم رویکرد به وضوح ماوراءالطبیعه و بامزه اش، Coco یک بنیان فانتزی بسیار مناسب برای والدین است تا صحبت در مورد مرگ را با فرزندانشان آغاز کنند.

فراتر از آن، این فیلم رویکردی بسیار تاثیرگذار از لحاظ فلسفی به مسئله مرگ دارد، تمرکز کمتری روی جنبه های فیزیکی مرگ داشته و بیشتر به مرگ غیرجسمانی انسان متمرکز است که در اینجا آخرین باری است که دیگران به این مردگان فکر کرده اند. Coco به عنوان یک یادآور نیشدار و جذاب از لحاظ بصری برای اینکه یک زندگی ارزشمند داشته باشیم، به همان اندازه که الهام بخش است، انسان را دچار آشوب می کند در حالی که سعی ندارد پیچیدگی و سختی موضوع خود را ماستمالی کند.

(همشهری کین) Citizen Kane

شاید فیلم Citizen Kane به تازگی امتیاز ۱۰۰ درصد راتن تومیتوز خود را از دست داده و جای خود را به Paddington ۲ به عنوان پرنقدترین فیلم این وبسایت داده باشد اما جدای از یک اثر بنیادین و تاثیرگذار در تاریخ سینما، اولین تجربه کارگردانی اورسن ولز یک فیلم بی نقص در مورد مرگ و زندگی هم هست. رازآلودگی موجود در بطن فیلم  اما معنای آخرین کلمه ای است که از زبان شخصیت اصلی داستان، غول رسانه ای چارلز فوستر (اورسن ولز) بیرون می آید: رُزباند. در حالی که ولز مسیری جذاب و تماشایی را برای پاسخ به این راز به تصویر می کشد، فلش بک های گسترده فیلم به زندگی دوران جوانی کین، حال و هوای ضروری برای اینکه پایان فیلم به اندازه کافی تاثیرگذار و تکان دهنده باشد، فراهم می آورند.

افشاگری اوج فیلم که نشان می دهد آخرین کلمه کین در مورد سورتمه دوران کودکی اش به همین نام بوده است، به شکلی تاثیرگذار و خلاصه می گوید که در آخرین لحظات زندگی مان، به چیزها و کسانی فکر می کنیم که بیش از دیگران دوست داشته ایم. برای کین، این سورتمه نماد معصومیت کودکی اوست که بعد از قبول شدن قیومیتش توسط یک بانکدار به نام والتر پارکس تاچر از او گرفته شده و او را به سمت یک زندگی بسیار راحت و مملو از ثروت اما بدون لذت و راضی کنندگی واقعی رهنمون می سازد. Citizen Kane البته در مورد چیزهایی فراتر از مرگ است- مانند رویای آمریکایی، خطرات و حافظه، نقش رسانه ها و سیاست- اما در نهایت به این نکته می رسد که معنای واقعی آخرین کلمات کین در هنگام مرگ چه بوده است. علیرغم تمام ثروت و موفقیت ظاهری که در سال های بعدی عمرش داشت، واقعی ترین دوران شاد بودن کین دوران کودکی او بود که چیزی جز یک سورتمه و فضایی برفی نداشت، خاطره ای که برایش بسیار عزیز بوده و تا آخرین روز عمرش آن را دنبال می کرد.

منبع: بانی فیلم

انتهای خبر/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.