سیاوش سرمدی سابقه ساخت مستندهای خوبی همچون «ادواردو آنیلی»، «داوطلب مرگ» و چند اثر شاخص دیگر با محوریت مقاومت را در کارنامه کاری خود دارد. این مستندها یک ویژگی بسیار مهم دارند که هنوز هم دیدنشان را تماشایی میکند و آن «ویژگی تبیینی» آنهاست؛ برخلاف برخی آثار مستند که فیلمساز غرق سوژه و لوکیشن شده و حضور در یک فضای جنگی شلوغ باعث میشود تکنیک و بدیهیات را فراموش کند؛ مستندهایی که سرمدی ساخته حتی با وجود اینکه ساختار سادهای دارند به درستی به سوالات مخاطب پاسخ میدهند.
در «منصور» هم بسط و گسترش همین ویژگی در قالب فیلم سینمایی رخ داده است. «منصور» یک اثر سفارشی است و طبیعتاً بیشترین میزان هماهنگی با نیروی هوایی برای ساخت آن وجود داشته و دوربین در هر فضایی که لازم بوده – حتی در مکانهای ممنوعهای مثل مجاورت باند پرواز و فضاهای تعمیرگاهی که مشمول قوانین حفاظتی میشوند – حضور داشته است؛ اتفاقی که تا یک نهاد قدرتمند پشت فیلمساز نباشد در سینمای ایران محقق نمیشود اما با وجود همه این مسائل فیلمساز مقهور این فضا نیست و با نشان دادن چند هواپیما ذوقزده نشده بلکه با طمأنینه و آرامش سعی کرده از جنبههای مختلف موضوع را برای مخاطب باز کند و او را نسبت به محتوای اثر توجیه کند.
انتخاب یک مقطع مشخص از زندگی سرلشکر ستاری نیز نقطه قوت مهمی در فیلم است. عمده فیلمهای زندگینامهای تلاش میکنند در گستره وسیعی، از کودکی تا شهادت به زندگی یک قهرمان بپردازند، در صورتی که هر قهرمان چند فراز مهم در زندگیش دارد و طبیعتاً میتوان یکی از این فرازهای مهم را به فیلم تبدیل کرد و اگر قرار باشد به همه زندگی او پرداخته شود رمان قالب مناسبتری خواهد بود.
سیاوش سرمدی پیشتر یک مستند درباره تاریخچه صنعت اتومبیل در ایران در مقایسه با کره جنوبی ساخته که بسیار فنی و تکنیکی است. در فیلم «منصور» هم شاهد این موضوع هستیم و جزئیاتی تکنیکی درباره تولید هواپیما به درستی تبیین شده است، هرچند کارگردانی او در بخشهایی از فیلم چندان کامل نیست و انتخاب برخی نقشها، نوع گریم،صحنه پردازی و ... میتوانست با دقت بیشتری صورت بگیرد اما آنچه نقطه قوت فیلم «منصور» به حساب میآید روح اقناعی و صداقت جاری در فیلم است که به نظرم در مجموع تولید این سالهای سازمان اوج این فیلم همرده با «ایستاده در غبار» جزو بهترین تولیدات این سازمان است و دیگر آثار این مجموعه با فاصله خیلی زیادی از این دو فیلم قرار میگیرند. زیرا کشف هنرمندان جدید به عنوان علت وجودی سازمان اوج فقط در این دو فیلم اتفاق افتاده و مشخصاً این دو اثر در راستای شعارهایی است که اوج بارها بر آن تاکید کرده است. هرچند «تنگه ابوقریب» هم فیلم ارزشمندی است اما نگاه حزن انگیز و شکستگونهای به جنگ دارد و مناسباتش ایرانی نیست، یا فیلمهای ابراهیم حاتمیکیا جزو ضعیفترین آثار به لحاظ مفهومی و موضوعی و پذیرش از سوی مخاطب در مجموعه اوج است و همین آقای حاتمی کیا برای روایت داستانی درباره داعش به سراغ کپی برداری از چند فیلم هالیوودی و خلق یک سری روابط و مناسبات ضعیف شده که در نهایت هم محصولی مثل به وقت شام اثر ماندگاری نیست اما چنین ضعفهایی در «منصور» دیده نمی شود.
به نظرم عنصر صداقت فیلم «منصور» را نجات داده، یعنی همان چیزی که در شخصیت شهید منصور ستاری است در خود کارگردان «منصور» هم وجود داشته و این از معدود نمونهها در سینمای ایران است که کارگردان میتواند به ذهنیت شخصیت داستانیاش تا این حد نزدیک شود و با او یکی شده و حاصل کار یک فیلم خوب شود.
انتخاب محسن قصابیان برای نقش «منصور» بسیار به جا و درست بود و شاید هیچ بازیگری به خوبی او نمیتوانست این نقش را بازی کند، چراکه ذهنیت و تصور مخاطب از او یک کاراکتر قهرمان نیست. بازی قصابیان در فیلم به گونهای است که گویی خودش در فیلم فراموش و با نقش یکی شده است و ما به عنوان مخاطب چیزی از محسن قصابیان نمیبینیم، در حالی که فیلمهای قهرمان پردازانهای که در این چند سال ساخته شدهاند تقریباً بازیگران همه آنها یک پیش زمینهای از خودشان را به فیلم آورده بودند.
روایت اتفاقات پشت صحنهای جنگ و تمام چیزی که در «منصور» میبینیم آن را به گفتمان و بیان امروزی نزدیک کرده و اگر قرار بود صرفاً شهید ستاری را ببینیم که فرمانده ارتش است و میخواهد یک عملیات را هدایت کند فیلم تا این اندازه موفق نمیشد، اما آنچه این فیلم را ویژه میکند این است که در خلال تماشای آن متوجه میشویم در زمان جنگ مسائلی مانند خیانت، فرار خلبانان، اختلافهای داخلی و شرایط مالی بد هم وجود داشته و پرداختن به این موارد است که فیلم را بسیار ملموس میکند و به نظرم تمام اینها ریشه در سوابق موثر سازنده فیلم در مستندسازی دارد؛ تجربه سیاوش سرمدی در ساخت مستند بسیار ارزشمند بوده و تبدیلش به فیلم نتیجه بسیار خوبی داشته است.
نظر شما