تحولات لبنان و فلسطین

محمدصادق فخر الاسلام کیششی مسیحی بود که به دین مبین اسلام مشرف شد و در حوزه های علمیه نجف، کربلا و سامرا به تحصیل علوم اسلامی پرداخت و در مناظرات علمی با علمای ادیان دیگر حقانیت اسلام را اثبات کرد.

مسافر واتیکان / کشیش مسیحی که فخرالاسلام شد

به گزارش قدس آنلاین، رابّی موشی بن یوحنا بن وراده بن شموئیل بن پاتریس، معروف به میرزا محمد صادق «فخرالاسلام» یا «جدیدالاسلام ارومی» در سال ۱۲۶۰ هجری قمری در یک خانوادۀ مسیحی ساکن کلیسا کندی ارومیه به دنیا آمد پدر و اجداد او، همه از روحانیان و کشیشان بزرگ مسیحی بوده و در شهر ارومیه به تبلیغ و نشر آیین مسیحیت مشغول بوده اند.

تحصیلات

محمد صادق، از ابتدای کودکی تحت سرپرستی پدر روحانیش به آموختن احکام و عقاید مسیحیت پرداخت و سپس در زادگاهش به عنوان محصل علوم دینی به طور رسمی در جلسات تدریس عالمان مسیحی حاضر شد.

وی نزد استادان مرد و زن مسیحی از فرقه های پروتستان و کاتولیک، به تحصیل علوم دینی پرداخت و کتاب های تورات، انجیل و سایر علوم رایج نصرانیت در آن زمان را به خوبی فرا گرفت.

محمد صادق، دوازده ساله بود که با جدیت و اشتیاق کامل این مرحله از دانش اندوزی را به خوبی به پایان ببرد و به درجه «قسیسیّت» نایل آمد.

وی این مرحله از روحانیت را کافی ندانسته، زادگاهش را به قصد واتیکان، ترک و بعد از تحمل مشقات فراوان و پشت سرگذاشتن سرزمین های زیاد، به مقصد خود رسید و برای کسب مدارج عالی علوم مسیحیت وارد حوزه علمیه جهانی مسیحیت شد و در آن مکان به فراگیری احکام، معارف و کسب مراحل معنوی پرداخت.

اقامت او در واتیکان حدود ۶ سال طول کشید و در این مدت علاوه بر تخصص در عقاید و آیین مسیحیت؛ بر اصول و فروع ملل و مذاهب مختلف آن دین و نیز احکام و فروع آن ها احاطه کامل پیدا کرد.

محمد صادق از شاگردان ممتاز در دوران تحصیلی خود به شمار می رفت و به همین خاطر بسیار مورد احترام و اکرام استادانش بود.

حادثه ی سرنوشت ساز

تحصیلات محمد صادق در آیین مسیحیت تا ۱۸ سالگی طول کشید، تا این که حادثه ای شگفت منجر شد او سرّی از اسرار بزرگ عالم را کشف کند، حادثه ای که راه زندگی علمی، دینی و معنوی او را تغییر داد و او را از کوره راه های انحراف مسیحیت به صراط مستقیم و نورانی اسلام سوق داد و موجبات پذیرش بندگی خداوند یکتا را در او فراهم کرد.

وی در کتاب انیس الاعلام خود آن حادثه را چنین نقل می کند: بعد از ورودم به «واتیکان» نزد استادان آن دیار به تحصیل علوم مسیحیت پرداختم، به ویژه استادی از فرقه کاتولیک که از نظر موقعیت اجتماعی دارای مقامی والا بود و در زهد و تقوا شهرتی بسزا داشت، از این روی دارای مریدان و پیروان فراوانی از فرقه کاتولیک بود.

عوام و خواص از اعیان و اشراف و صاحب منصبان این فرقه نزد او حاضر و هدایای نفیس به او تقدیم می کردند و از طرفی او از نظر علمی، مراتب عالی را طی کرده و از استادان معروف بود و هر روز صدها نفر روحانی زن و مرد در درس او حاضر شده، از تعلیمات معارف عالی او با اشتیاق کامل بهره می بردند.

در میان شاگردان خود، به من عنایت خاصی داشت و از این رو علاوه بر اظهار محبت نسبت به من، تمام کلید های محل سکونت خود را به من سپرده بود، جز کلید یک اتاق کوچک که تنها نزد خودش بود، از این که کلید آن اتاق کوچک را به من نسپرده بود، در دلم به او بدبین شدم و دائم پیش خود می گفتم؛ لابد در آن اتاق، اشیاء قیمتی اهدایی را ذخیره کرده است و نمی خواهد من آن ها را ببینم، پس زهد را برای دنیا می خواهد.

این احساس درونی خود را هرگز بروز ندادم تا این که روزی استاد کسالت پیدا کرد و در کلاس درس حاضر نشد و مرا طلبید و گفت؛ به شاگردان بگو من کسالت دارم و نمی توانم در درس حاضر شوم و به آن ها بگو بروند و من از نزدش بیرون آمدم، دیدم شاگردان در مورد مسایل مختلف دینی به مباحثه مشغول هستند تا این که بحث آن ها به لفظ «فارقلیطا» رسید که در انجیل چهارم، باب ۱۴ و ۱۵ و ۱۶؛ حضرت عیسی علیه السلام، آمدن او را بشارت داده بود.

هر کس نظری داد و بعد از آن پراکنده شدندو من هم نزد استاد آمدم و گفت: شاگردان در مورد چه بحث می کردند؟ گفتم: موضوعات گوناگون، از جمله لفظ «فارقلیطا» و هر کس نظری داشت و استاد به من گفت نظر تو چیست؟ گفتم: من نظر فلان مفسر مسیحی را بهتر می دانم و گفت تو مقصر نیستی، اما همه آن نظرات دور از واقعیت هستند چرا که حقیقت آن لفظ فقط نصیب راسخان در علم می شود.

اشتیاق درک این حقیقت مرا از خود بی خود نمود و با التماس فراوان، از استادم، تفسیر آن لفظ را خواستار شدم و استادم گریه کرد و گفت: ای فرزند روحانی! تو پیش من عزیزترین مردم هستی و من چیزی از تو مضایقه ندارم، اگر تفسیر آن لفظ را به تو بگویم، از ناحیه مسیحیان، جان من و تو در خطر خواهد افتاد؛ مگر آن که تعهد کنی تا قبل و بعد از زندگی من، نام مرا نبری و تفسیر آن را به من نسبت ندهی چون قبل از مرگم جان خودم در خطر خواهد افتاد و بعد از مرگم، جان خانواده ام. من نیز به اسماء الهی قسم یاد کردم که این خواسته او را برآورده کنم و به شرط او عمل نمایم. گفت: ای فرزند روحانی! این لفظ، اسمی از اسامی مبارک پیامبر مسلمانان است و به معنی احمد و محمد صلی الله علیه و آله وسلم است. پس کلید آن اتاقی را که فقط نزد خودش نگه داشته بود به من داد و گفت، به آن جا برو و فلان صندوق را باز کن و آن دو کتاب موجود در آن را نزد من بیاور! من نیز چنین کردم. آن دو کتاب به خط یونانی و سریانی و قبل از ظهور پیامبر اسلام (ص) و با قلم بر پوست حیوان نوشته شده بودو گفت: ای فرزند روحانی! بدان که همه عالمان و مفسران و مترجمان مسیحی قبل از ظهور رسول مکرم اسلام (ص) قبول داشتند که لفظ «فارقلیطا» به معنی احمد و محمد صلی الله علیه و آله وسلم است؛ آنان بعد از ظهور آن حضرت، تمامی کتاب های تفسیر، لغت و ترجمه های مربوط به این مسئله را به خاطر ریاست و رسیدن به اموال و منفعت دنیوی و یا به خاطر عناد و حسادت، تحریف کرده و بعضی را نیز از بین بردند.

ای فرزند روحانی! دین مسیحیت به خاطر ظهور حضرت محمد (ص) منسوخ شد و من و بسیاری از روحانیان مسیحی به این حقیقت پی برده ایم؛ ولی از ابراز آن به خاطر مصالحی که در نظر داریم خود داری می کنیم. گفتم: ای پدر روحانی! آیا مرا امر می کنی که داخل دین اسلام شوم! گفت: آری، اگر آخرت و نجات را می خواهی باید دین حق را قبول کنی و من همیشه تو را دعا می کنم.

چون آن دو کتاب و گفته ها و تأیید های استادم را شنیدم، نور هدایت و محبت حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله وسلم، به طوری بر من احاطه پیدا کرد که دنیا و هر آن چه که از مظاهر آن است در نظرم کوچک آمد و در آن لحظه اندیشه ای جز اسلام و پیام آور آن در سر نداشتم، از این رو از محضر استادم خداحافظی کرده، در پی حقیقت روان شدم.

بازگشت به زاگاه

موشی بن یوحنا، بعد از پی بردن به حقانیت اسلام، نام خود را محمدصادق نهاد و واتیکان را به مقصد ارومیه ترک کرد و شبی به طور مخفیانه به جناب شیخ حسن مجتهد از عالمان مقیم آن شهر دیدار کرد و او را از اسلام آوردن خود آگاه نمود و جناب شیخ حسن مجتهد از این امر خوشحال شد و بنابر درخواست محمد صادق، چکیده ای از عقاید و برنامه های اسلامی را به او تعلیم داد.

تحصیلات علوم اسلامی

محمد صادق، بعد از پذیرش رسمی اسلام، مدتی از ابراز آن در بین هم کیشان قبلی خود، خودداری کرد تا مبادا موجب آزار او شوند و یا به خاطر ضعیف بودن اطلاعات اسلامی اش، در مناظره با آن ها عقیده اش به ارتداد کشیده شود، از این رو برای احاطه بر مبانی و اصول عقاید و معارف اسلامی، به تحصیل نزد استادان مقیم شهر ارومیه از جمله شیخ حسن مجتهد پرداخت و علوم مقدماتی حوزه را در آن شهر در اندک زمانی به پایان برد.

سپس در حدود سال (۱۲۸۵ هـ. ق) برای کسب مراحل عالی علوم دینی و کسب کمالات معنوی راهی عتبات عراق شده، و در شهر های نجف، کربلا و سامرا، در محضر استادان و فقیهان بزرگ حاضر شد و فقه و اصول را تا حد اجتهاد فرا گرفت و در دیگر رشته ها نیز همان طور که از آثار وی بر می آید، به ویژه رشته کلام و تفسیر قرآن، احاطه کافی پیدا کرد و از این رو او را دانشمند متتبع، متکلم فاضل، پژوهشگر آگاه، عالم متبحر و ژرف نگر، شبهه شناس، آگاه بر اصول مناظره و دارای اطلاعات گسترده در ادیان مختلف به ویژه مسیحیت و یهودیت معرفی کرده اند.

با این که شیخ محمد صادق سال ها در محضر استادان و فقیهان اسلامی در شهر های ارومیه، نجف، کربلا و دیگر شهر های علمی مذهبی به تحصیل علوم دینی پرداخت، ولی جز نام شیخ حسن مجتهد نام هیچ کدام از آن ها نه به دست او و نه از ناحیه شرح حال نویسان، ذکر نشده است. از آن جا که تحصیلات علوم اسلامی وی قبل از سال (۱۳۰۱ هـ. ق) به مدت ۱۶ سال طول کشیده ـ یعنی وی (۱۳۰۱ ـ ۱۲۸۵ هـ. ق) در عراق بوده است. از این رو عالمان و فقیهانی از جمله آیات عظام، حسین کمری، سید مهدی قزوینی، شیخ عبدالله نعمه، شیخ جعفر تستری، میرزا صالح قزوینی حلی، محمد حسن شیرازی، محمد حسن آل یاسین، محمد تقی اردکانی در نجف، و زین العابدین مازندرانی حائری، سید هاشم قزوینی، هادی تهرانی مدرسی، شیخ علی بحرانی در کربلا که در این زمان مشغول به تدریس بوده اند، می توانند استادان احتمالی شیخ محمد صادق باشند.

شیخ محمد صادق بعد از تکمیل تحصیلات عالی علوم اسلامی، از عالمان و فقیهان عراق خداحافظی نمود و برای انجام رسالت تبلیغ و ارشاد و هدایت به زادگاهش ارومیه بازگشت که این بازگشت، خود سرآغاز ماجراهای جالب و طولانی در طول مدت زندگی علمی و دینی وی بود و از سخنان او بر می آید که چند سالی را در این شهر اقامت داشته و به تدریس علوم دینی و انجام وظایف مذهبی پرداخته است.

سفری پر مخاطره

شیخ محمد صادق، علاوه بر سفر به واتیکان و عتبات عالیات، در شعبان سال (۱۳۰۴ هـ. ق) شهر ارومیه را به قصد مشهد مقدس و برای زیارت حضرت ثامن الائمه علیه السلام ترک کرد.

این سفر، بسیار پر خاطره و طولانی بود و در عین حال منشأ برکات فراوانی شد، او از طریق شهر های سلماس، خوی، ایروان، تفلیس، بادکوبه و... به آن شهر مقدس سفر کرد. مردم آن شهر ها بعد از آگاهی از ورود او به شهرشان از او استقبال شایانی می کردند و از او درخواست توقف طولانی و ترتیب جلسات وعظ، خطابه و مناظره با اقلیت های مذهبی می نمودند و او به خاطر این درخواست ها در هر شهری که وارد می شد ومنبر رفته و در مورد معارف و عقاید دین اسلام به سخنرانی می پرداخت. وی علاوه بر آن به وعظ و ذکر مصیبت اهل بیت علیهم السلام اقدام می کردم، و در صورت فراهم بودن زمینه، با عالمان مسیحی مقیم آن شهر ها به مناظره می پرداخت.

نمونه ای از آن توقف ها توقف وی در شهر «سلماس» است. مردم این شهر استقبال گرمی از او به عمل آوردند و چون ماه مبارک رمضان در پیش بود از او درخواست کردند تا در آن ماه مبارک میهمان آن ها باشد و به موعظه آنان بپردازد. او نیز قبول کرده، مردم از بیانات و نصایح او استقبال قابل توجهی کردند به طوری که چند هزار نفر در مجلس وعظ او تجمع می کردند.

در شهر سلماس بود که گروهی از کشیشان، در خانه یکی از اعیان شهر به نام «حاجی احمد دلمقانی» تجمع کردند و از شیخ محمد صادق درخواست مناظره نمودند. شیخ محمد صادق نیز با اطمینان و آرامش خاصی به آنان جواب مثبت داد و همراه علاقمه مندان به مناظره، وارد منزل حاجی احمد دلمقانی شد و در آن مجلس بین کشیش ها و وی مناظره جالب و عجیبی اتفاق افتاد و شیخ محمد صادق با استناد به ادله فراوان از جمله استناد به کتاب های مسیحیان، حقانیت اسلام را اثبات کرد و به تمام گفته ها و دلیل های آنها، جواب قانع کننده و مدلل داد و در آن جا یازده نفر از مسیحیان به شرف اسلام مشرف شدند.

شیخ محمد صادق بعد از طی طریق و تحمل زحمات فراوان و اقامت چند ماهه در مسیر راه، بالاخره در تاریخ یازدهم ربیع الاول سال (۱۳۰۵ هـ. ق) وارد مشهد مقدس شد و بعد از زیارت حرم مطهرحضرت رضا علیه السلام مدتی در صحن مقدس رضوی به سخنرانی و تبلیغ معارف دینی پرداخت که چند ماه ادامه داشت.

شیخ محمد صادق بعد از زیارت حرم مطهر رضوی علیه السلام مشهد مقدس را به قصد تهران ترک کرد و اواخر شعبان سال (۱۳۰۵ هـ. ق) وارد این شهر شد و عالمان و سرشناسان و مردم متدین و عالم دوست تهران، بعد از آگاهی از ورود آن عالم فرزانه، به استقبال او و همراهانش شتافتند، و تا مدت ها در منزل خود از او پذیرایی نمودند.

ناصر الدین شاه نیز که نام و آوازه او را شنیده بود، جلسه ملاقاتی با او ترتیب داد و در این دیدار بود که این عالم بزرگ از ناحیه شاه قاجاربه «فخر الاسلام» ملقب شد و شاه او را به دفاع از حریم اسلام در برابر القاء شبهات از ناحیه مسیحیان تشویق نمود.

از مجموع آثار به جا مانده از شیخ محمد صادق فخر الاسلام بر می آید، آخرین مقصد او در این سفر طولانی، شهر تهران بوده و او تا آخر حیات پربرکتش در آن جا ماندگار شد و به خدمات علمی و مذهبی اشتغال ورزید.

در سنگر تألیف

شیخ محمد صادق فخر الاسلام، بعد از استقرار در شهر تهران در سال ۱۳۰۵ هـ. ق بنابر نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی و وجود افکار انحرافی و شبهه های القاء شده از ناحیه مسیحیان که ارکان دین اسلام را مورد هجوم قرار داده بودند، دست به تألیف آثار گوناگون با شیوه های مختلف در زمینه دین شناسی و دفاع از حریم آن زد و آثار متعدد در این زمینه از خود به یادگار گذاشته است که برخی از آن ها هم اکنون نیز از منابع و مآخذ تحقیقی در مجامع و مراکز علمی و مذهبی به شمار می آیند.

از ویژگی های آثار ارزشمند وی می توان به رعایت نیاز علمی و مذهبی جامعه اسلامی، تبحر و ژرف اندیشی در طرح مباحث، پژوهش کامل در مورد جوانب موضوعات مطرح شده، تبیین کامل و کافی شبهه ها و جواب آن ها، دوری از تعصب نابجا، مستند و مستدل بودن مطالب و مسایل، سلاست و روانی نوشتار ها و... اشاره کرد.

از آثار به جامانده از شیخ الاسلام می توان به انیس الاعلام فی نصرة الاسلام با موضوع اثبات حقانیت اسلام و بطلان ادیان مسیحیت و یهودیت، برهان المسلمین با موضوع مناظره با عالمان و روحانیان مسیحی در شهر تهران در ۱۶ ماه مبارک رمضان (۱۳۱۲ هـ. ق)، تعجیز المسیحیی در دو جلد، خلاصه الکلام فی افتخار الاسلام که به درخواست علما و مردم اصفهان با موضوع امتیازات و برتری های اسلام بر سایر ادیان نوشته شده است، بیان الحق و صدق المطلق به زبان فارسی در ده جلد در اثبات حقانیت قرآن کریم و پیامبر اکرم (ص)، تحفة الاریب فی رد اهل الصلیب، تعیین الحدود علی النصاری و الیهود، حجة الالهیین فی رد الطبیعیین، السیاسة الاسلامیة، رسالة فارقلیط، کشف الأثر فی اثبات شق القمر، بیان الحق و الصدق المطلق و وجوب الحجاب و حرمة شرب الخمر اشاره کرد.

وی مناظره با عالمان و کشیشان مسیحی را نمی پذیرفت مگر با چند شرط؛ اول آن که سئوال و جواب دوطرف نوشته شود. دوم، از نام پیامبر و اوصیای آن جناب با احترام یاد شود. سوم، هر مسئله ای که مورد بحث قرار گرفت تا به خوبی تمام نشود از طرح مسئله دیگر پرهیز شود. چهارم، فرار از هر مسئله به مسئله دیگر‚ به منزله بطلان دین فرار کننده خواهد بود ...

فخر الاسلام در کتابهای خود سفارش هایی به اقشار مختلف جامعه کرده است، از جمله خطاب به روحانیون و واعظان اسلامی می گوید: علما و واعظین اگر عدالت نداشته باشند و مرتکب بعضی امور قبیحه شوند، وعظ ایشان هباء منثورا خواهد بود، تکمیل نفس، در قوه علمیه و عملیه، مقدم بر تکمیل غیر است. یقینا چه قدر خوب فرموده اند جناب مسیح که اگر کوری عصاکش کور دگر شود، هر دو در چاه افتند، بدیهی است که خفته را خفته کی کند بیدار.

خطاب به مسیحیان نیز میگوید: ای برادران، پدران، دوستان و آشنایان، من نیز مسیحی بودم و در کلیسای ارومیه متولد و در آنجا و جاهای دیگر، نزد روحانیون مسیحی تربیت شدم و همواره اعتقاد به سه گانه بودن خدا داشتم، ولی با الطاف الهی حقیقت به طور مستدل بر من مثل روز روشن، آشکار شد، شما نیز ای برادران مسیحی، راه حق و راستی را قبول کنید و دست از تعصبات نابجا بردارید، از تقلید کورکورانه پدران و اجداد خود دوری کنید، ذهن و روح خود را از عناد و لجاجت پاک کنید، قرآن رامطالعه کنید، آن را با کتابهای مسیحیت که مشتمل بر بیش از صدو پنجاه هزار غلط و اشتباه است مقایسه کنید، در این صورت است که نور هدایت الهی رادر قلب خود مشاهده خواهید کرد.

شیخ محمد صادق فخر الاسلام بعد از سال ها کوشش و تلاش در راه دفاع از حریم و ارکان اسلام و تثبیت مبانی و اصول آن و مبارزه با افکار انحرافی، خورشید عمرش در حدود (۱۳۳۰ هـ. ق) در شهر تهران غروب کرد و پیکرش در امامزاده عبدالله (ع) شهر ری به خاک سپرده شد.

انتهای پیام/

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.