تحولات منطقه

آیت‌الله سید ابوالفضل طباطبایی اشکذری از سال ۱۳۹۵ تا اوایل سال ۱۴۰۰ مسئولیت نمایندگی مقام معظم رهبری در سوریه را برعهده داشت؛ دورانی که بی‌تردید یکی از حساس‌ترین مقاطع برای محور مقاومت و سرنوشت کشور سوریه به حساب می‌آید.

شهید امّت
زمان مطالعه: ۶ دقیقه

گفت‌وگوی ما با ایشان درباره زوایای جدیدی از شخصیت و مدیریت حاج قاسم را در ادامه بخوانید.

جایگاه کشور سوریه در تمدن اسلامی و جغرافیای جهان اسلام را چگونه می‌بینید؟

من همیشه گفته‌ام سوریه، سرزمین تمدن‌ها و پل اتصالی است میان دو قبله قدیم و جدید اسلامی؛ هم مدخلی بوده برای رفتن به سوی مسجدالاقصی و قبله اول مسلمین، هم گذرگاهی برای سفر به مکه و انجام مناسک حج. سرزمین سوریه و شام از فرهنگ‌های متنوع و متکثر برخوردار است. از فرهنگ دینی انبیا بگیرید تا فرهنگ اموی و ضداهل‌بیت و همچنین فرهنگ‌هایی که در همین شام از اهل‌بیت طرفداری و حمایت کردند و متأثر از معارف اهل‌بیت(ع) هستند. از حیث تمدنی سوریه را نمی‌شود از عراق جدا کرد. سرگذشت این دو خطه جغرافیایی در طول تاریخ به هم گره خورده است که بخشی از آن را در واقعه کربلا شنیده‌ایم.

این نکته هم جالب است که شام یکی از پایگاه‌های پیوند مسیحیت و شیعیان و دوستداران اهل‌بیت(ع) است. امروز اگر شما در وقت نماز وارد حرم حضرت زینب(س) بشوید، می‌بینید از دو گلدسته آن، هم اذان براساس مسلک فقهی اهل سنت گفته می‌شود و هم اذان بر مسلک فقهی شیعیان. حرم حضرت زینب نه‌ تنها زیارتگاه اهل سنت و شیعیان سوریه است بلکه برادران و خواهران مسیحی ما هم از استان‌های گوناگون، از دمشق، حمص و لاذقیه برای زیارت به این حرم می‌آیند و ناقوس‌های کلیساها را برای عرض ارادت به ساحت حضرت زینب(س) به صدا درمی‌آورند. امروز «سیدتنا زینب» یک کلمه هویتی جاری بر زبان همه مردمان سوریه است. 

رهبر انقلاب از تعبیر «مکتب سلیمانی» برای اشاره به حاج قاسم استفاده کردند؛ چگونه منش حاج قاسم به عنوان یک فرمانده نظامی و یک شخصیت انقلابی تبدیل به یک مکتب و ایدئولوژی شد؟ 

انقلاب اسلامی به خودیِ خود یک مدرسه بوده و هست. وقتی صحبت از سربازان انقلاب است ‌باید از این منظر به انقلاب نگاه کرد. طبیعت مدرسه، تربیت کادر و تربیت نیرو است، کما اینکه طبیعت اسلام هم این‌گونه است. مکتب اسلام و مکتب تشیع هم مدرسه‌ای است که در دل خود، انسان مؤمن و مجاهد تربیت می‌کند.

معلم و مدرس این انقلاب، امام خمینی(ره) و رهبر انقلاب هستند و اگر بخواهیم درباره حاج قاسم صحبت کنیم باید بگوییم این برادر عزیز و سرافراز، سرآمد تربیت‌یافتگان مدرسه انقلاب است؛ همان‌طور که یاران شهیدش هم همین‌گونه بودند و رهبرانقلاب در پیامشان فرمودند: «ارواح طیبه شهیدان، روح مطهر قاسم سلیمانی را در آغوش گرفتند». حاج قاسم کسی بود که در مکتب امام تربیت پیدا کرد و پرورش یافت و تمام زندگی‌اش را در راه سربازی این انقلاب و نظام مقدس سپری کرد. چه در مبارزات مردمی با رژیم منحوس پهلوی، چه در دوره دفاع مقدس، در حوزه ایجاد امنیت و آرامش در منطقه کردستان، سیستان و بلوچستان، کرمان و درنهایت به عنوان فرمانده بزرگ اسلام در محور مقاومت. بنابراین مکتب حاج قاسم در ادامه همان مکتب امام است؛ مکتبی که قرائتی از اسلام با عنوان اسلام ناب محمدی و با محوریت ولایت فقیه دارد.

اینکه حاج قاسم در وصیت نامه‌اش می‌گوید: والله والله والله خیمه ولایت را پاس بدارید؛ نشان‌دهنده شناخت عمیق نظری حاج قاسم از این مکتب و خصیصه معروف ایشان است که حرف و بیان رهبرانقلاب را به مثابه دستور برای خود تلقی می‌کرد و تا زمان تحصیل آن، لحظه‌ای از تلاش و مجاهدت نمی‌ایستاد. سیدحسن نصرالله جمله معروفی دارد که بارها پخش شده و به خود من هم گفته است؛ سید می‌گوید: ما به این نتیجه رسیدیم باید به آنچه رهبر انقلاب می‌فرمایند عمل کنیم، خواه آن گفته دستور باشد و خواه تمایل و توصیه: «رغباته عندنا اوامر»؛ حاج قاسم این‌گونه بود. 

شما در حدود پنج سال به‌عنوان نماینده رهبر انقلاب در سوریه حضور داشتید؛ از مراودات حاج قاسم با مردم سوریه برایمان بگویید. 

ارتباط حاج قاسم با مردم به معنای واقعی، ارتباطی قلبی و معنوی بود. وقتی حاجی در سوریه حضور پیدا می‌کرد، در جمع فرماندهان ارتش، مجاهدان و مردم سوریه، رفتارش با آن‌ها طوری و تعامل و معاشرت مردم با او به‌گونه‌ای بود که گویا یکی از خودشان است. آن‌ها احساس می‌کردند یک سوری کنارشان است.

همین‌گونه بود حضور ایشان در عراق و در جمع عراقیان و در لبنان و فلسطین. جلوه این ارتباط قلبی و دلی حاج قاسم و ملت‌های منطقه در شهادت ایشان نمایان شد و ما دیدیم چطور مردم مظلوم و مسلمان در اقصی نقاط منطقه یاد و خاطره آن سردار شهید را بزرگ داشتند و تکریم کردند. رهبر حماس جمله معروفی در آن مقطع گفت و سه بار تکرار کرد: هو شهید القدس؛ او شهید قدس است؛ یعنی ما او را از خودمان می‌دانیم. 

من در ایام شهادت سردار، توفیق حضور در سوریه را داشتم و به خاطر ارتباطی که با مردم داشتم در میان ایشان حضور پیدا می‌کردم. باید بگویم آن روز هر جا رفتم، در میان شیعیان، سنی‌ها، علوی‌ها، دروزی‌ها، اسماعیلی‌ها همه و همه عزادار بودند. مردم، فرماندهان ارتش و مجاهدان همه غم‌زده بودند.

اگر در آن ایام کسی به سوریه می‌آمد و واکنش مردم و روحانیون و علمای این سرزمین را می‌دید، به ذهنش نمی‌رسید این‌ها همه ابراز احساسات برای شهادت یک سردار ایرانی است. گمان می‌کرد یک فرمانده بزرگ سوری یا یک رهبر بزرگ سوریه کشته شده است. صبح روز پس از شهادت حاج قاسم جلسه‌ای با حضور فرماندهان و مجاهدان داشتیم و اطلاع دادند وزیر دفاع سوریه هم قصد دارد در جلسه حضور یابد. وقتی ایشان آمد اشک در چشمانش حلقه زده بود و به جمع گفت: چه فرد بزرگی را از دست دادیم. 

 ویژگی‌های برجسته حاج قاسم از نظر شخصیتی و مدیریتی را چه می‌دانید؟ 

من فکر می‌کنم مهم‌ترین ویژگی حاج قاسم ایمان بود. او مؤمن به معنای واقعی کلمه بود. مؤمن به خدا و اسلام، مؤمن به انقلاب و امام انقلاب و این ایمان او در ذهن و قلبش و در زبان و عملش ساری و جاری بود. خصیصه دیگر حاج قاسم این بود که تا آخر توان پای این انقلاب و ایمانش ایستادگی کرد و از عهد خود برنگشت.

شاید دلیل آن اشک‌های رهبرانقلاب در نماز بر پیکر حاج قاسم، این بود که رهبری چنین سرباز با ایمانی را از دست دادند. نکته بعد اینکه حاج قاسم از هیچ ظرفیتی در جهت اهداف مقاومت فروگذار نمی‌کرد و از هر کار و عنصری در این مسیر استفاده و پیگیری می‌کرد آن اهداف محقق و عملیاتی شود. یادم است وقتی درباره سوریه تصمیم بر این شد کشورهای دیگر که همراه محور مقاومت هستند در میدان حضور پیدا کنند، این حاج قاسم بود که بلافاصله به مسکو رفت و روسیه را وارد میدان کرد و طوری وارد میدان کرد که اگر هم بخواهد به‌راحتی نمی‌تواند پا از سوریه بیرون بکشد. هرچند ممکن است اختلاف‌نظرهایی بین کشورها باشد، اما در نهایت همه این‌ها به نفع محورمقاومت و اهداف مقاومت تمام شد. 

یادم می‌آید در یکی از پروازها، با حاج قاسم همسفر شدم. در آن مقطع مسئله‌ای در سوریه پیش آمده بود که جز با ورود شخص آقای بشار اسد حل نمی‌شد و بهترین کانال برای مطرح کردن این موضوع با جناب رئیس جمهور، حاج قاسم بود. من پیش حاج‌قاسم رفتم و قضیه را با ایشان مطرح کردم. حاجی کاملاً با آن جریان موافق بود و بعد شاهد بودیم در کمتر از یک هفته مسئله حل شد. 

 واقعاً خستگی‌ناپذیر بود؛ این را از نزدیک شاهد بودیم. گاهی اوقات ایشان به سوریه که می‌آمد بدون فوت وقت جلسات و برنامه‌ها را شروع می‌کرد و گاهی جلساتشان بیش از هفت ساعت زمان می‌برد.  ویژگی دیگر حاج قاسم این بود که ایشان قائل به حذف سلیقه‌ای افراد نبود. یعنی به خاطر اینکه کسی سلیقه‌اش با سلیقه حاج قاسم همخوانی نداشت او را کنار نمی‌گذاشت. بنابراین در مجموعه تحت مدیریت ایشان از سلایق مختلف و متنوع حضور داشتند. 

نکته بعدی شهادت‌طلبی حاج قاسم است. به نظرم دغدغه اصلی و چیزی که در اوج مسائل زندگی حاج قاسم قرار داشت، شهادت بود؛ چون حاج قاسم شهادت را برترین و والاترین مقام می‌دانست. همه شنیده‌اند  این برادر عزیز چطور از فرزندان و مادران و پدران شهدا درخواست می‌کرد دعا کنند شهادت نصیبش شود. شاید اینجا سؤالی پیش بیاید و آن اینکه چرا حاج قاسم این قدر به فکر شهادت بود. آیا مسئله شهادت برای او صرفاً جنبه شخصی و به‌خاطر کسب مقامات معنوی و این‌ها بود؟

بله، این‌گونه بود اما این فقط بخشی از ماجرای شهادت حاج قاسم است. مسئله این است در شهادت‌ طلبی غیر از اجر و پاداش فردی برای شهید، یک چیز وجود دارد و آن تولید اقتدار و قدرت برای راه و مکتب شهید است. شهادت موجب عزت و رشد جامعه می‌شود. این‌گونه است که شهادت‌طلبی جایگاه والایی در مکتب سلیمانی دارد.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.