۱۷ دیماه و صاحب هتلی که تمام دی ماههای نیم قرن گذشته را در سفر بوده تا با خبرنگاران و کارگردانان و مردمان پرسشگر چشم در چشم نشود. ۱۷ دیماه و کارگردانان و نویسندههایی که برای کشف رازهای تختی هنوز در لابهلای تاریخ دنبال حرف و روایتی ناگفتهاند.
مرحوم علی حاتمی، بهرام توکلی و علی شاهمحمدی هر کدام در «جهان پهلوان تختی»در «غلامرضا تختی» و «شهسوار» گوشه ای از بزرگیهای مردی را به تصویر کشیدهاند که تا ابد نام و نشانش بر تارک این مرز و بوم هک شده است. نوشتهها، مصاحبهها ، مستندها و فیلمها اما هنوز چیزی از آقا تختی نگفتهاند. هنوز نوری بر روح بزرگ آقا تختی نینداختهاند. هنوز پهلوانی آقا تختی را عیان نکردهاند. اینها را مجید خدایی می گوید.
مجید خدایی که در مستند «شهسوار» در نقش آقا تختی فرو رفته، به جای او زندگی کرده و به جای او در تنهایی کشندهاش گریسته است.
المپیک لعنتی
مجید خدایی، نفر پنجم المپیک آتن؛ همان المپیک لعنتی که خدایی را در انزوا و تنهایی آن روزهایش آبدیدهتر کرد. همان المپیکی که خدایی را بیش از پیش به آقا تختی نزدیک کرد. می گوید در تمام دوران نوجوانی و جوانیاش تصویری از آقا تختی با همان بازوبند پهلوانی و نگاهی که دل شیر را آب میکند بر دیوار اتاقش داشته. میگوید شبهای زیادی با رؤیای آقا تختی خوابیده. میگوید روزی که قرار بوده در آتن روی تشک برود، تمام مدت با تختی در قلب و ذهنش تنها بوده.
سرو زیر آب
میگوید همین هست که وقتی قرار بود صحنههای تنهایی آقا تختی را در شهسوار بازی کند، حجم سنگین تنهایی و بی کسی آقا تختی در آن سالها را خوب حس کرده و در پلان زیر دوش آب، صحنه گریه آقا تختی را با تمام وجودش بازی کرده. «تختی در آن سالهای سخت زندگیاش بارها مرد. تختی قبل از رسیدن به هتل آتلانتیک مرده بود. تختی قبل از ۱۷ دیماه ۴۶ مرده بود. تختی را تنهایی، بی محلی ودورویی اطرافیانش کشته بود».
اینها را خدایی می گوید و ادامه می دهد: «اجازه بدهید پرواز آقا تختی همانطور رازآلود بماند، همانطور بیپاسخ بماند. قضاوت نکنیم. کسی را متهم نکنیم. آقا تختی کسی را متهم نمیکرد. کسی را قضاوت نمیکرد. نگذاشتند با تیم تمرین کند. برایش حریف تمرینی نگذاشتند. اجازه ندادند مربیگری کند. به سالنها راهش ندادند. حق سفرهاش را قطع کردند. اما او کسی را متهم نکرد. او کسی را قضاوت نکرد. او در خلوتش و انزوایش آرام آرام مرد».
مرگ پشت مرگ
خدایی میگوید «یکماه به جای آقا تختی در مستندشهسوار بازی کرده و در این یکماه حتی نتوانسته با سختیها، مشقتها و غربت ساختگی کنار بیاید. میگوید قهرمانان و پهلوانان دو بار میمیرند؛ یکبار زمان کنار رفتن از دنیای ورزش و قهرمانی و یکبار زمان مرگ طبیعی. اما من در شهسوار درک کردم که آقا تختی با آن حجم تنهایی هر روز میمرد».
تختی دیگر
خدایی اما از تختی دیگری هم حرف میزند.از تختی که بعد از مردن جهان پهلوان به حرمت نام و نشان او لب برهمه تهمتها و قضاوتها بست. از تختی که بعد از مردن جهان پهلوان به حرمت نام و اعتبار او تنها ماند. شهلا توکلی، همسر غلامرضا تختی.
خدایی میگوید: «خودتان را بگذارید جای همسر تختی. از دیماه ۴۶ تا خرداد ۹۳ چند روز، چند ماه، چند سال میتوانید مقابل آن همه قضاوت و تهمت دوام بیاورید؟ چند روز، چند ماه، چند سال میتوانید تنها بمانید تا نام و نشان تختی رویتان بماند؟ چند روز ،چند ماه، چند سال میتوانید قلب اندوهگینتان از رفتن جهان پهلوانتان را با آن همه راز و غمهای نگفته در سینه نگه دارید؟».
دل شیر خون شده بود
بازیگر نقش آقا تختی می گوید: « مستند شهسوار با تمام تلاشی که برای مستندنگاری روزگار اسوه اخلاق و مردانگی ورزش ما کرده، تنها گوشههایی از آن عظمت و پهلوانی را توانسته به نمایش بگذارد».
میگوید با این حال در جشنواره فیلمهای ورزشی ایتالیا خیلی مورد توجه منتقدان خارجی قرار گرفته و آنها را علاقهمند به کشف مردی کرده که در المپیک ۱۹۶۰ میلادی با مرامش طلاییترین نقره جهان را برگردن آویخت و همه دنیا را به خاک مردانگیاش نشاند.
با مجید خدایی که گپمان تمام می شود به او میگویم: «به قول صدرالدین الهی که در کیهان آن روزها تیتر زد دل شیر خون شده بود، آقا تختی با دلی پرخون از این دنیا رفت.
رفت و ندید که از پهلوانی و مرام و معرفت او جز یادواره ای در ۱۷ دیماه هر سال در ابنبابویه چیزی نمانده است. شیر با دلی پرخون تاب نداشت. نا نداشت. شیر مرده بود، قبل از اینکه بمیرد».
نظر شما