همین مسئله، دفاع از شهر و حریم حرم مطهر را سخت میکرد و حاکمان مشهد و مجاوران امام رضا(ع) برای مقاومت در برابر تهاجم، چارهای جز درگیری خیابانی و سنگربندی کوچهها نداشتند. شاید باورش سخت باشد، اما در همین کوچه پسکوچههای قدیمی اطراف حرم که امروزه معدود نشانههایی از آنها را میتوان یافت، به ویژه در قسمت عیدگاه و پایینخیابان که بیشتر در معرض تهاجم بودند، زن و مرد، کوچک و بزرگ به مصاف دشمن میآمدند.
روزگار آشفته خراسان
سال ۹۱۰ خورشیدی در حالی فرارسید که فرمانروای جوان دودمان صفوی، یعنی شاه تهماسب یکم، هنوز ۱۷ ساله بود و فقط هفت سال از آغاز حکومت او میگذشت. شکست سنگین ایرانیان در چالدران، ازبکهای مهاجم را گستاخ کرده بود و آنها پیاپی مرزهای شمال غربی ایران و شهرهای پرجمعیت و بزرگ آن را مانند هرات و مشهد مورد حمله قرار میدادند. اواخر تابستان سال ۹۱۰ خورشیدی بود که خبر آوردند ازبکان از مرو گذشته به سوی مشهد در حرکت هستند. در آن زمان، دفاع از مشهد بر عهده سه نفر از فرماندهان صفوی به نامهای اُغزیوارخان شاملو، احمدسلطان افشار و یعقوب سلطان قاجار بود. با این حال نیروهای نظامی صفوی مشهور به قزلباش که نقش سربازان آموزش دیده روزگار ما را داشتند، آن قدر زیاد نبودند که بتوانند از پس لشکر جرّار ازبک بربیایند. به علاوه، حضرات فرمانده هم چندان با یکدیگر هماهنگی نداشتند و همین مسئله کار را برای دفاع سخت میکرد. با ورود ازبکها به داخل خراسان، عبیداللهخان پسرش عبدالعزیز سلطان را برای تصرف مشهد روانه کرد. سرکرده ازبکان میپنداشت که شهر مشهد به دلیل نداشتن برج و بارو، سهلالوصول است و باید بیشتر قدرت خودش را بر هرات که برج و باروی مستحکمی داشت، متمرکز کند.
سنگربندی کوچههای مشهد
خبر نزدیک شدن دشمن به شهر مشهد، ولولهای در میان مردم به پا کرد؛ فرماندهان قزلباش از مردم خواستند خانههای خود را رها کنند، به ییلاقات اطراف بگریزند و دفاع از شهر را برعهده آنها بگذارند، اما جز معدودی، هیچ کدام از مشهدیها حاضر نشد حریم حرم را به دشمن واگذارد و شاهد غارت صحن و سرای حرم ثامنالحجج(ع) شود. به این ترتیب، مردم با هر سلاحی که میتوانستند تهیه کنند، در کنار سربازان قرار گرفتند و دست به سنگربندی کوچهها، پشتبامها و به خصوص راههای منتهی به حرم مطهر و دروازههای ورودی آن زدند؛ در آن زمان صحن عتیق فقط یک چهارم اندازه فعلی وسعت داشت و دارای دو دروازه اصلی بود.
نبرد خونین دو ماهه با مهاجمان
با رسیدن ازبکان به دیوارهای شهر، جنگ خونینی آغاز شد. نخستین سنگرهای دفاعی که خارج از شهر مشهد و در مسیر جاده سرخس قرار داشت، زیاد مقاومت نکرد. وقتی ازبکان مانند مور و ملخ به جناح شرقی مشهد نفوذ کردند، نبرد کوچه به کوچه و خانه به خانه برای دفاع از شهر و حرم رضوی آغاز شد؛ به طوری که ازبکان باید برای هر قدم پیشروی، متحمل تلفات سنگین جانی میشدند. مردم مشهد در کوچهها و از فراز بام خانهها، دلیرانه دست به مقاومت زدند. از هر سلاحی برای عقب راندن دشمن استفاده میشد. این جنگ نفسگیر، حدود دو ماه ادامه داشت و لشکر آزموده و پرتعداد ازبک نمیتوانست مقاومت دلیرانه مردم مشهد را بشکند. کار به جایی رسید که عبیداللهخان که شهر هرات را محاصره کرده بود، شخصاً به جانب مشهد حرکت کرد و با جمع زیادی از نیروهای تازهنفس به پسرش پیوست. افزایش توان نظامی ازبکان، خللی در مقاومت جانانه مردم به وجود نیاورد، اما فرماندهان به تدریج دچار سستی و وحشت شدند؛ حجم بالای تلفات، آنها را از این مسئله بیمناک کرده بود که امکان دارد چند روز بعد به دست ازبکان بیفتند؛ فرماندهان قزلباش برای گریختن از این مهلکه، فرار را بر قرار ترجیح دادند و شبانه از شهر گریختند و ناجوانمردانه، سربازان و مردم را تنها گذاشتند. فرار آنها موجب گسیختگی امور شد. وقتی عبیداللهخان از فرار فرماندهان قزلباش اطلاع یافت، گروهی را به تعقیب آنها فرستاد. در داخل شهر، حسینخان شاملو فرماندهی را بر عهده گرفته بود، اما ضعف روحی و روانی ناشی از فرار فرماندهان سبب اُفت شدید توانایی دفاع شد و مهاجمان کوچه به کوچه پیش میآمدند. در آبان سال ۹۱۰ خورشیدی، مشهد شاهد قتلعامی وحشیانه شد و بسیاری از نیروهای مدافع شهر و مردمی که تا آخرین توان در برابر دشمن ایستاده بودند، از دم تیغ گذرانده شدند و خزانه آستان قدس رضوی غارت شد. طولی نکشید که شاه تهماسب دوم، آسودهخاطر از جانب عثمانیها و صلحی که با آنها منعقد کرده بود، با سرعت به جانب مشهد حرکت کرد و ازبکان را از حریم حرم راند؛ سپس دستور داد باروی شهر را بنا کنند؛ بارویی که تا چند قرن بعد، محافظ شهر در برابر چنین حملاتی بود و تا حدی زائران و مجاوران را از گزند هجمه ازبکان حفظ کرد.
نظر شما