اینجا چیزی که برای باور کردن ماجرا یا کنار آمدن با آن کمکمان میکند و درعینحال ممکن است درگیر شدن ما با آن را کاهش بدهد، آگاهی از اخبار واقعی ماجراست. همه میدانیم که واقعا عبدالمالک ریگی به چه روزی افتاده و نیروهای امنیتی ایران او را به دام انداختند. مخاطب ایرانی از اینجهت با وجدان راحتتری به استقبال از همزادپنداری با قهرمان روز صفر میرود. چون مثل مخاطب هندی نیست که بداند برخلاف آنچه فیلمهای ضدتروریستیشان در بالیوود روایت میکنند، گروگانهای هندی در دست داعش به چه روزی افتادهاند. همچنین مثل مخاطب چینی نیست که احساس کند کشورش کمترین درگیری را در موضوع تروریستهای تکفیری داشته و آنچه میبیند، با غلو یا بدون غلو، فقط ممکن است در فیلمها رخ بدهد.
مثل مخاطب ترکیهای هم نیست که کشورش به حمایت از این گروهها متهم باشد اما در سینما چیز دیگری ببیند. حتی مثل مخاطب آمریکایی هم نیست که کشورش به ایجاد چنین گروههایی متهم باشد و در سینما یا حتی بیرون آن به مبارزه با آنها بپردازد. چیزی وجود ندارد که مخاطب ایرانی را از باور به شعار یک خطی و سرراست فیلم دور کند. تروریسم تکفیری که بد است و حتی پدیدآورندگان و حامیانش به آن معترفند. ما هم در مبارزه با آن توفیقاتی داشتیم و ازجمله همین سرکرده گروهک جیشالعدل که گیر افتاد. پس آنچه میبینیم ممکن است خالی از غلوهای بصری نباشد؛ اما تحریف نیست. ببینیم و باور کنیم و سرگرم شویم. بااینحال امکان دارد که اینها برای مخاطب کافی نباشد. اگر به کوچه و خیابان برویم و از آدمهای عادی درباره اینکه خطر نیروهای تکفیری را چندمین خطر و ترس زندگیشان میدانند، بپرسیم، خواهیم دید که مردم تقریبا از این بابت خیالشان جمع شده است و دیگر نمیترسند. پس فیلمی مثل روز صفر از لحاظ برقراری ارتباط با عواطف و احساس مخاطب تنها میتواند از رهگذر حس قدرشناسی وارد شود نه امیدبخشی. با اینکه آن ماجرا و دغدغه، تقریبا تمام شده یا لااقل مردم از بابتش خیالشان راحت است، این فیلم شبیه فیلمهایی ساخته شده که وسط یک جنگ یا مبارزه برای روحیهبخشی به مردم در جبهه خودی ساخته میشوند.
همان پروپاگاندای روحیهبخش جنگی. این جنگ تمام شده و آن را بردهایم و چنین فرمی را لازم نداریم. فیلمی که در سال ۱۴۰۱ راجعبه جنگ تحمیلی میبینیم، لزوما نباید شبیه فیلمی باشد که سال ۱۳۶۱ با همین موضوع میدیدیم. در ۱۴۰۱ فیلمها ملزم به رعایت پروتکلهای روحیهبخش و قرار گرفتن در چهارچوب پروپاگاندای جنگی نیستند. بر همین قیاس روز صفر هم یک دهه پس از اعدام ریگی، طوری ساخته شده که انگار یک پروپاگاندای روحیهبخش برای دوران اوج مبارزه است. انگار دارد رویای این را میسازد که این جنگ را خواهیم برد؛ حال آنکه ما واقعا این جنگ را بردهایم و به رویایش نیاز نداریم. خوشساخت بودن در اینجا کمک چندانی به فیلم نمیکند چون باد هیولای داخل قصه، یک دهه قبل از ساخته شدن فیلم، برای مخاطبانش خالی شده است. ما از ریگی نمیترسیم که وقتی قهرمان روز صفر شکستش داد، نفس راحتی بکشیم. فیلم برای ما رویا نمیسازد، رویای پیروزی بر شر مطلق نمیسازد، چون درباره یک بازنده نابودشده است.
پس فقط میماند جنبه قدرشناسی. اینجاست که این اکشن خوشساخت ایرانی، فقر اصلی و مشکل اساسی خود را نشان میدهد. میتوانید همه آنچه تابهحال خواندهاید مقدمهای بر این جمله بدانید که ضعف اساسی در تیپسازی از مامور امنیتی روز صفر، خالی بودن او از تمام جنبههای ایدئولوژیک مرتبط با نیروهای امنیتی ایران است. حتی دشمنان هم اگر بخواهند یک نیروی امنیتی ایرانی را به تصویر بکشند، او را در قالب ایدئولوژیک قرار میدهند. میهنپرستی صرف چیزی است که کلیتر از طرحواره ساخت یک شخصیت یا حتی تیپ مرتبط با نیروهای امنیتی در هر جای دنیاست. این را میشود با وظیفهشناسی رباتوار، یکی درنظر گرفت. کدام میهن؟ این مهم است. کافی نیست که کاراکتر قهرمان فیلم، فارسی حرف بزند، زبان بدن و نامش و بخشی از لوکیشنهای اطرافش ایرانی باشند و ماجرایی که در واقعیت، این قصه به آن ارجاع میدهد هم ایرانی باشد. این کاراکتر باید عنصری هویتی داشته باشد که نشود بهراحتی جای آن را با یک نیروی امنیتی در فیلمی دیگر، مرتبط با کشوری دیگر عوض کرد. قهرمان روز صفر یک اسلحه هوشمند است نه یک انسان که هویتی متعلق به جایی خاص داشته باشد.
تلاش برای فراگیرتر کردن سمپاتهای این فیلم و عمومیت دادن به آنها، طوری که دایرهای وسیعتر از ارادتمندان به یک ایدئولوژی خاص را شامل شود، باعث شده کاراکتر اصلی بیش از حد کلی شود؛ آنقدر که هویت تمایزبخشی نداشته باشد؛ و در ضمن این قدرشناسی هم نیست. انگار به یک نیروی امنیتی ایران گفتهایم که ایدئولوژی تو را مخفی میکنیم چون همه دوستش ندارند و فقط نتیجه کارت که نجات و امنیت ایران است، قدر دیده میشود. او با ابزار همین ایدئولوژی به این نتیجه رسیده و این فیلم با این ایدئولوژی مثل مورچههای کارگر برخورد میکند که در پایان فصل جمعآوری آذوقه، گردنشان زده میشود تا نانخورها کمتر شوند. مامور امنیتی ایران اینشکلی نیست. اگر ایدئولوژی را از ذات او بگیریم، درحقیقت شخصیتش را نفی کردهایم و حالا ما قدر چه چیز را دانستهایم؟ به او گفتهایم خودت همانطور که واقعا هستی، موردقبول همه نیست و بگذار تو را بدون هویتت نشان بدهیم بلکه مقبول عموم افتاد. رویارویی یک نیروی امنیتی ایران با تروریستهای تکفیری، بخواهیم یا نخواهیم، باکلاس بدانیم یا دمده، درحقیقت رویارویی دو قرائت متفاوت از اسلام است.
چنین نکته بدیهی و واضحی را اگر از چنین قصهای بگیریم، همهچیزش را گرفتهایم و فقط اکشن میماند. آنگاه ناچاریم برای اینکه تمام زدوخوردهای فیلم روی هوا نباشد و به خطر سفر کردنهای قهرمان بیانگیزه و ماشینوار و پوچ ننماید، جایی که فیلم تمام شده، یک نریشن پرطمطراق و کاملا شعاری در دهان آن قهرمان راجعبه ایران قرار بدهیم. در فیلم، ایران هم درنیامده، برای ایران جنگیدن قهرمان هم درنیامده، چون فیلمساز از نمایش کوچکترین جنبههای ایدئولوژیک شخصیتش ابا داشته و همین جنبههای ایدئولوژیک، خواهناخواه هویت ایرانی آن سرباز را لااقل در این دوره زمانی میساختند. کلهشق و ماهر و توقفناپذیر؛ اینها خصوصیات قهرمان فیلم روز صفر است اما این موارد خصوصیات انسانی نیستند و بیشتر به یک ماشین هوشمند و کارآمد میخورند.
انتهای خبر/
نظر شما