گروه ترجمه قدس آنلاین - پنج سال پیش، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری فرانسه، این کشور در بزنگاه مهمی قرار داشت. امانوئل ماکرون ۳۹ ساله، ناگهان از ناکجاآباد پیدا شده بود و خود را در قامت ناپلئون نشان داد و با لباس نیروی دریایی، پیامش را مبنی بر تجدید اتحاد ملی از طریق اصلاحات لیبرال اعلام کرد. رقیب اصلی او، مارین لوپن نیز از جبهه ملی راست افراطی، به نظر میرسید که تهدیدی مستقیم برای اصول سکولاریسم و مداراگرایی فرانسه باشد. هجوم پوپولیسم جناح راستی که در سراسر غرب دیده می شد، پیش از این پیروزی های تکان دهنده ای را در قالب خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا و انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور ایالات متحده ثبت کرده بود. میلیونها شهروند فرانسوی از جمله سوسیال دموکرات هایی که به سیاستهای تجارت محور ماکرون اعتقاد نداشتند، برای آنچه نجات دموکراسی فرانسه می خواندند به او رای دادند. آن ها معتقد بودند که پیروزی ۳۲ درصدی ماکرون بر لوپن، شبیه به تکرار قهرمانانه جمهوریخواهی فرانسه بوده است.
اما در حال و هوای چند روز گذشته فرانسه آنچان شور و شوقی برای این انتخابات دیده نمی شود. تهاجم روسیه به اوکراین و تلاشهای توخالی ماکرون برای میانجیگری در این بحران، در نرخ عموما پایین محبوبیت روسای جمهور فرانسه، محبوبیت ماکرون را با رقم ۴۰ درصد به سطح جدیدی از عدم محبوبیت رسانده و رقیب جدید او در جناح راست افراطی، اریک زمور نیز که به اتخاذ سیاست های بیگانههراسانه مشهور و همینطور به شدت متمایل به روسیه است اوضاعاش بسیار بدتر است. هیچ رقیب جدی برای ماکرون در احزاب چپ ظاهر نشده بود و به نظر میرسید او بدون اینکه حتی به خود زحمت مبارزات انتخاباتی بدهد، به پیروزی خواهد رسید. انتخاب مجدد ماکرون این امید را تایید می کرد که آخرین اتفاق احتمالی بد برای لیبرال ها حداقل در اروپای غربی پایان یافته است. انتخاب سوسیال دموکراتی به نام اولاف شولتز به عنوان صدراعظم آلمان و همچنین محبوبیت مداوم ماریو دراگی، اقتصاددان تکنوکرات در ایتالیا، نشان میدهد موج پوپولیسم غیرلیبرال که با بحران پناهندگان در سال ۲۰۱۵ در اروپا آغاز شده بود، اوج خود را پشت سر گذاشته است.
همه این ها البته در صورتی است که ماکرون پیروز شود. اما در هفته گذشته، روحیه جمعی در فرانسه دوباره تغییر کرده است. پیشتازی ماکرون نسبت به لوپن که ناگهان احیا شده، به ۵ یا ۶ درصد کاهش یافته، زیرا فرانسوی ها اکنون فشار تورم را احساس می کنند. اضطراب ناگهانی، تیم ماکرون را فرا گرفته و همانطور که ادوار فیلیپ، نخست وزیر سابق ماکرون تاکید کرد: "مارین لوپن می تواند پیروز شود."
لوپن به دلیل به وجود آمدن تغییرات ملی گرایانه جدید نیست که فاصله خود را با ماکرون کم کرده، بلکه اتفاقا برعکس این صدق می کند. این اریک زمور بوده و نه لوپن که علناً نظریه «جایگزینی بزرگ» را ارائه کرده و معتقد است نخبگان فرانسه عمداً مهاجرت غیرسفیدپوستان را تشویق می کنند تا سفیدپوستان را به اقلیت تبدیل کنند. قدرت شدید جناح افراطی راست فرانسه به حدی است که حتی والری پکرس، نامزد سنتی محافظه کار حزب جمهوری خواهان هم از رد این نظریه امتناع کرد. زمور استدلال کرده که اسلام خود تهدیدی برای تمدن غرب است. او تنها در صورتی به مسلمانان اجازه میدهد که در فرانسه باقی بمانند که همه نشانههای ظاهری هویت دینی خود، که احتمالاً شامل نامهایشان نیز می شود را حذف کنند. لوپن با بیان کرده که او "قصد حمله به اسلام، که دینی مانند دین های دیگر است" را ندارد، بلکه فقط به "ایدئولوژی های اسلامی" انتقاد وارد آورده است.
تهدیدی به نام زمور باعث شد که هزاران مقاله پر از انتقاد علیه اش منتشر شود. او را می توان اکنون محو شده دانست زیرا همانطور که ژیل پاریس، خبرنگار سیاسی لوموند گفته، "او کلا کارزار انتخاباتی اشتباهی را پیش برد." خشم های مربوط به پناهجویی و مهاجرت که در سال ۲۰۱۵ وجود داشت دیگر آنچنان دیده نمی شود. مهاجرت که اصلی ترین درگیری زمور محسوب می شود، در نظرسنجی اخیر در مورد نگرانیهایی که رایدهندگان فرانسوی دارند، با فاصله کمی از قدرت خرید و کمی پس از مراقبتهای بهداشتی و تغییرات آب و هوایی رتبه چهارم را کسب کرده است. لوپن، که نشان داده سیاستمداری بسیار باهوشتر از پنج سال پیش است، نگرانیهای مربوط به تورم را در فصل پاییز مورد توجه قرار داد و از آن زمان تاکنون به این موضوع پرداخته است. او همچنین در خصوص سیاستش در مورد دوست خود ولادیمیر پوتین نیز بازنگری کرده است. لوپن بعد از ملاقات با نخست وزیر فرانسه یعنی ژان کاستکس در مورد سیاست فرانسه درباره اوکراین گفت که او در کنار مکرون ایستاده است. از طرف دیگر زمور در ابتدا از محکوم کردن رئیس جمهور روسیه به دلیل حمله به اوکراین و حتی استقبال از پناهندگان اوکراینی خودداری کرد.
این بدین معنا نیست که لوپن، یا حزب اجتماع ملی او، دیدگاه اصلی خود را تغییر داده است. او همچنان نسخه فرانسوی شده ویکتور اوربان مجارستانی است که وی را شخصیت ایده آل خود می داند. او در صورت انتخاب شدن، چیزی به نام «ترجیح ملی» ایجاد میکند که به طور سیستماتیک بین مهاجران و شهروندان فرانسوی تبعیض قائل خواهد شد که نقض آشکار قانون اساسی فرانسه و اعلامیه حقوق بشر و شهروندی آن ها است. با این حال، نباید فراموش کرد که لوپن در ارائه تصویر جدیدی از خود و حزبش، همانطور که خودش نیز قبول دارد، موفق شده است.
زمور اما نشان داده که حوزه انتخابیه در فرانسه برای به وجود آوردن یک سیاست تمدنی افراطی به اندازه کافی بزرگ و پرشور است که می تواند الیت کشور را به وحشت بیندازد اما برای انتخاب رئیس جمهور بسیار کوچک است. لوپن اما سیاستی پیچیده تر و در نتیجه شاید خطرناک تر را به وجود آورده است. هنگامی که ائتلاف برای نوسازی سیاست توسط ماکرون ایجاد شد، که خواستار اقدامات نامطلوبی مانند افزایش سن بازنشستگی و ایجاد شرایط کاری به سبک آمریکایی برای دریافت کنندگان رفاه در فرانسه می شد، لوپن به چپهایی مانند ژان لوک ملانشون، نامزد حزب فرانسه تسلیم ناپذیر پیوست تا به ائتلاف ماکرون حمله کند. او محاسبه کرده بود که اگر رقابتش با ماکرون در انتخابات به دور دوم کشیده شود که به احتمال زیاد نیز این اتفاق می افتد، چپهایی که از رئیسجمهور لیبرال منزجر هستند به طرف حزب او خواهند آمد. رای دهندگان اگر او را مانند سال ۲۰۱۷ یک فاشیست می دانستند این کار را نخواهند کرد، اما تصویر دیگری که لوپن از خود نشان داده اینجا به دردش خواهد خورد.
نکته عجیب این است که ماکرون حداقل از نظر خودش فکر می کند که دوران ریاست جمهوری شکست خورده ای نداشته است.. او در اولین سالهای ریاستجمهوری خود، با وضع قوانین سختگیرانهای که برخی از اقدامات اضطراری را دائمی میکرد و به دولت این اختیار را میداد که مساجد رادیکال را ببندد، موضوعیت داغ تروریسم را کمرنگ کرد. اگرچه ماکرون به طور گسترده به دلیل اقدامات سختگیرانه برای کاهش انتقال کووید-۱۹ مورد سرزنش قرار می گیرد، اما اکنون به ماکرون اعتبار تدوین یک برنامه بازیابی اقتصادی ۱۰۰ میلیارد یورویی داده شده است. او پس از آن که ابتدا تاکید کرد که «روسیه یک کشور اروپایی است که اروپا باید آرزوهای ژئوپلیتیکی آن را در نظر بگیرد»، اکنون موضعی قاطعانه در قبال پوتین اتخاذ کرده است. و برنامه اصلاحات بازار کار، کاهش مالیات و سرمایهگذاری استراتژیک او بدون به خطر انداختن سیستم رفاه اجتماعی فرانسه، منجر به افزایش اشتغال شده است.
اما باز هم می توان گفت که ماکرون در هیچکدام از این سیاست هایش کاملا موفق نبوده است. او هنوز نتوانسته روحیه «ملت نوپا» و بازار محور خود را به فرانسوی ها انتقال دهد. فرانسوی ها هرگز فریفته ترکیب عجیب انرژی جوانی و در عین حال به دنبال عظمت سلطنتی رفتن او نشده اند. قیمتها در فرانسه مانند بیشتر نقاط جهان شروع به افزایش غیرقابل تحمل کرده که باعث شده ماکرون از محبوبیت خاصی برخوردار نباشد. ماکرون اکنون، مانند جو بایدن، رئیس جمهور ایالات متحده، دریافته است که وقتی رأی دهندگان از تورم عصبانی هستند، تحریک رشد اقتصادی یا کاهش میزان بیکاری آنچنان دوایی برای درد آن ها نخواهد بود.
فرانسویها از زمان ژاک شیراک، هیچ یک از روسای جمهور خود را دوست نداشته اند. جانشین او یعنی سارکوزی یک بار ادعا کرد که در جوامع دو قطبی، مردم هیچوقت مشروعیت کافی به رهبران دموکراتیک خود برای اداره موثر کشور نمی دهند. این نظریه شاید در آلمان مانند آنچه در مورد مرکل دیدیم صدق نکند اما در مورد فرانسه حقیقت دارد. فرانسوی هایی که از زندگی خود لذت می برند، به تغییر اعتماد نداشته و اصلاحات را تقریباً غیرممکن می کنند و سپس رهبر خود را مقصر این بن بست می دانند.
با این حال، ماکرون با نشان دادن رفتارهایی که انگار مردم به دنبال تکرار نمونه رهبری شارل دوگل هستند، اوضاع را برای خود بسیار بدتر کرده است. او حزب خود را به شکل مدرن قرن بیست و یکمی از پایین به بالا، با اعضایی که در گروههای محلی برای تدوین پیشنهادات سیاسی گرد هم میآیند، تأسیس کرد، اما در عین حال با شیوه اقتدارگرایی شخصی بهگونهای حکومت میکند که فرانسویها از زمان فرانسوا میتران در ۴۰ سال پیش و قبل از آن یعنی دوگل نمونه آن را ندیده اند. ماکرون از جنگ در اوکراین به عنوان دستاویزی برای ارائه نسخه ای جدید از «استراتژی باغ گل رز» جیمی کارتر استفاده کرده است، یعنی استراتژی که رئیس جمهور به جای رفتن به میان مردم، در مقر فرمانروایی خود با مشورت دائم با مشاورانش به دنبال حل مسائل است و اکنون ماکرون نیز اصرار دارد که امور دولتی مانع از ورود او به کمپین انتخاباتی می شود. او مانند همیشه یک شخصیت دورافتاده از مردم با استعدادی برای صحنهسازی باشکوه است، که در این صحنه سازی با شکوه نیز چیزی از تماس نزدیک با مردم دیده نمی شود.
ماکرون ممکن است با مردم کشور خودش ارتباط خوبی نداشته باشد اما با این حال، برای غرب انتخاب یک رهبر غیر لیبرال و احتمالاً غیر دموکراتیک به جای او یک آزمایش وحشتناک خواهد بود. لیبرال ها امیدوارند که مانند سال ۲۰۱۷، تعداد زیادی از رای دهندگان فرانسوی در نهایت به این نتیجه برسند که لیبرال دموکراسی، با همه ایراداتش، تنها راه رسیدن به آینده ای شایسته برای فرانسه است.
*بازنشر مطالب دپارتمان ترجمه به منزله تأیید یا رد محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان قدس آنلاین منتشر میشود.
نظر شما