این در همین راستا تنشهای بحرانآفرین در منطقه غرب آسیا از نظر ایران، به دو دسته تقسیم میشوند که برای یکی از آنها، راهکار دیپلماتیک قابلیت اثربخشی دارد.
دسته اول، آنهایی هستند که در میان کشورهای اسلامی رخداده و ناشی از سوءتفاهم، تحریکات خارجی و بلندپروازیهای منطقهای است. در این مجموعه، جنگ یمن و تهاجم علیه سوریه را میتوان دستهبندی کرد که کشورهای اسلامی منطقه به فراخور اقتصاد و اغراضشان، بازیگران مهمی بودهاند. عربستان، ترکیه و قطر در جنگ ۱۱ ساله سوریه و امارات و عربستان در جنگ ۷ ساله یمن به صورت مستقیم وارد شدند؛ با این گمان که با اتکا به پول و قدرت نظامی خود میتوانند ظرف مدت کوتاهی به اهدافشان دست یابند.
نکته اینجاست که پس از عدم تحقق برنامهریزیها در این جنگهای خانمان سوز، به یاد راهکارهای مسالمت آمیز و دیپلماتیک افتادهاند، در حالی که اگر به حرف اول ایران در خصوص پیمایش مسیر گفتوگو در همان روزها میرسیدند و آن را جدی میگرفتند، نه بیخانمانی، نه آوارگی و کشتار وجود داشت و نه هزینههای میلیاردی برای یک هدف بیهوده و دست نیافتنی.
امروز سعودیها پس از تجربه چشیدن چندین ضرب شست جانانه از انصار الله و از روی استیصال، سخن از بازگشت به توافقات صورت گرفته در استکهلم میکنند، در حالی که انصار الله و مقاومت یمن، بارها از ضرورت گفتوگو و دستیابی به یک راهحل جامع بدون توسل به قدرت نظامی سخن میگفت. یمنیها حتی در اوج قدرت و زمانی که مواضع استراتژیک سعودیها را در هم کوبیده بودند، متعهد به دیپلماسی باقی ماندند در حالی که عربستان با نادیده گرفتن اشتراکات قومی و فرهنگی، ترجیح داد با زبان زور با همسایه و برادران دینی خود سخن بگوید. آل سعود با این نگاه به گاوشیرده منطقه بدل شد و تکیه بر قدرت هوایی نیز نتوانست رؤیاهای آنها را محقق کند. این در حالی است که به فرض پیروزی، یمنیها ساکت نمینشستند و با حمله و مقاومت، میکوشیدند تا اراضی اشغال شده خود را پس بگیرند.
از طرفی، راهبرد آمریکائیها در سالهای گذشته بر پایه سوءاستفاده از تحولات در معادلات قدرت به نفع خود و دوستان منطقهای و به ضرر دولتهای مخالف و دولتهای رقیب فرا منطقهای خود بوده است. سیاست خارجی آمریکا به اذعان سیاستمدارانشان به مقدار زیادی بر اتکا و استناد از قدرت نظامی این کشور استوار است. دیدگاه بازیگران منطقهای در بحرانهای یک دهه گذشته نیز ناشی از متأثر شدن آنها از قدرتهای بزرگ و نحوه تعامل آنها با مسائل پیرامونی است.
هر چند استفاده از نیروی نظامی به منظور نیل به اهداف سیاسی، مقبولیت کمتری یافته و بکارگیری آن از جانب ابرقدرتها، هزینههای بیشتری به آنها تحمیل میکند اما نمایش قدرت نظامی هنوز یکی از ابزارهای حیاتی در عرصه سیاست خارجی آنها محسوب میشود. نگاهی به تاریخ نیم قرن گذشته حاکی از آن است که آمریکا همچنان بر این مدار تصمیم میگیرد و کشورهایی که مخالف سیاستهای واشنگتن باشند، هدف حمله نظامی قرار میگیرند. به همین دلیل، متحدانش در منطقه هم این نگاه را دنبال میکنند، حال آنکه خروجی این شیوه، چیزی جز افزایش جنگ و هرج و مرج نبوده و راهکار را باید بنابر فرمایش رهبر حکیم انقلاب در دیدار با امیر قطر در «همفکری و همکاری کشورهای منطقه» جستجو کنیم.
نوع دوم تنشها در منطقه، به اختلاف ماهوی کشورها با رژیم صهیونیستی بازمیگردد. روش مصالحه و سازش با تلآویو به دلیل زیادهخواهی ذاتی صهیونیستها هیچگاه منتج به منفعت برای سازشکاران و فلسطینیها نشده، بلکه خوی توسعهطلبی اسرائیل را افزایش داده است. ورود مکرر صهیونیستها به صحن مسجد الاقصی به شکلی بیسابقه، بیرون راندن و حذف تدریجی فلسطینیها از اراضی ۱۹۴۸ و تشدید فشارهای اقتصادی بر ساکنان کرانه باختری و غزه، ابداع راهحل ضدفلسطینی «معامله قرن»، سند زدن بلندیهای جولان به نام رژیم صهیونیستی ، همگی پس از قهوه نوشیدن و پالوده خوری سران برخی کشورهای منطقه با اشغالگران روی داد.
از نظر امنیتی نیز کشورها و اقلیمهای برقرارکننده ارتباط با صهیونیستها در حقیقت، چوب حراج به امنیت خود زده و روابط خود را با جمهوری اسلامی به خطر انداختهاند. درباره چرایی این اتفاق باید گفت که اسرائیل با ارتباط گرفتن با کشورهای همسایه ایران، درصدد کاستن از هزینههای تقابل با کشورمان است و همین مسئله سبب شده که تهدید دیگری افزون بر تهدید نزدیک شدن به دولتهای غرب آسیا، شکل بگیرد.
به این ترتیب که اصل نزدیک شدن اسرائیل به کشورهای منطقه، باعث شیوع ویروس صهیونیسم میشود و دولتهای میزبان را به مخاطره میاندازد. حالا اگر اسرائیل از این فرصت، برای ضربه زدن به ایران استفاده کند، خطر مضاعفی برای میزبانان آنها ایجاد میشود؛ کما اینکه گوشمالی صهیونیستها در اقلیم کردستان و هشدار ایران به مقامات جمهوری آذربایجان و امارات حاکی از این است که جمهوری اسلامی در دفاع از خود، اهل تعارف و مصالحه نیست و هر نوع تهدید را از همان منبع، باقدرت پاسخ خواهد داد.
آنچه مسلم است اینکه ترکیببندی معادلات آینده منطقه از چینش جدید قدرتها در چارچوب «نظم جدید جهانی» حکایت دارد و در این میان، کشورهای اسلامی با تأکید بر اشتراکات دینی، فرهنگی و منطقهای میتوانند بر این مناسبات اثر بگذارند و قطب جدیدی از قدرت در غرب آسیا را پایهگذاری کنند.
منبع:حمایت
نظر شما