به گزارش قدس آنلاین، کتاب «حوض شربت»، از تازههای نشر ستارهها است که با روایتی از زندگی مشترک بتول باوقار و اسماعیل فردوسیپور در دوران مبارزه طی سالهای تا سال ۱۳۶۰ منتشر شده است. کتاب که به قلم مریم قربانزاده نوشته شده، از زبان سوم شخص داستان زندگی این زوج را در زمانی روایت میکند که به مدت ۱۲ سال همسایه بیت امام(ره) در نجف اشرف بودند.
در معرفی این اثر آمده است: «حوض شربت» حکایت زندگی و هجرت توأمان است. قصهای مستند از پشت صحنه سالهای مبارزه. روایتی جذاب، نگفته و نشنیده از همسایگی با امام در دهه ۴۰ و ۵۰ قرن گذشته. مریم قربانزاده اینبار به سراغ بانویی رفته است که در آغاز جوانی به همراه همسر جلای وطن میکند تا شوهرش که طلبهای انقلابی است بتواند در کنار آقا روحالله خمینی بماند.
بانو بتول باوقار وقتی میبیند شیخ اسماعیل فردوسیپور ممنوعالمنبر شده و تحت فشار رژیم نمیتواند به راهش ادامه دهد و چاره را در هجرت میبیند، غربت و سختیهایش را به جان میخرد تا در کنار شیخ اسماعیل بماند و یاریاش کند.
این زوج جوان از محله «حوض شربت» شهر فردوس تا شارعالرسول نجف اشرف، سفری سخت را برای هجرتی ۱۲ ساله آغاز میکنند. پیاده و شبانه از مرز ایران و عراق رد میشوند تا در کنار امام باشند. سالهای دور از وطن در کوچههای خاکی و هوای گرم نجف، برای بتول سخت اما شیرین میگذرد. خانواده امام(ره) همسایههای مهربانی هستند و تحمل غم غربت را برای او آسان میکنند.
قربانزاده در گفتوگویی درباره چرایی نگارش این کتاب گفته است: کتاب «حوض شربت» شاید اولین روایت از زبان خانمی است که ۱۲ سال در نجف، در سالهای تبعید، با خانواده امام(ره) همسایه بوده است.
وی با بیان اینکه کتاب یک روایت داستانی و رمانگونه است با تمام حساسیتهایی که به صحت گفتههای راوی و روایتهایش دارم، ادامه داد: سعی کردم در این کتاب تاریخ اتفاقات انقلاب از زبان یک خانواده گفته شود؛ داستانگونه، سلسلهوار، پُر کشش و کمتر شنیده شده. این اولین روایت از یاران امام(ره) است. به تعداد یاران امام(ره) در نجف و در انقلاب و سختیهایی که خانوادههایشان کشیدهاند، باید کتاب میداشتیم که نداریم و اگر داریم از جنبه اسناد و سند که جز در امور پژوهشی کسی به آنها مراجعه نمیکند. عرصه فرهنگ عمومی و ادبیات و داستان از ایندست آدمها خیلی خالی است و آنها هم دارند به فراموشی سپرده میشوند.
هرچند کتاب با محوریت زندگی این زوج و از نگاه خانم وقاری نوشته شده، اما ۱۲ سال همجواری با بیت امام(ره) در نجف اشرف، سبب میشود تا راوی به خاطراتی با خانواده امام(ره) و سبک زندگی ایشان نیز اشاره کند و به این موضوعات نیز بپردازد. همین امر شیرینی خواندن «حوض شربت» را دوچندان میکند: بیشتر علما و بسیاری از مردم با پناه بردن به باغهای خوش آب و هوای کنار شط فرات، تابستان آتشین نجف را از سر میگذراندند اما خانواده آقا در نجف میماندند. برخی از ارادتمندان آیتالله خمینی او را به باغ خودشان در ساحل شط کوفه دعوت میکردند، اما آقا روحالله در نجف میماند. خمینی(ره) حتی حاضر به اجاره یک خانه کوچک هم برای چند ماه تابستان در آن منطقه نشد: «عزیزان من در زندانهای ایران باشند و من بروم کنار شط کوفه استراحت و تفریح کنم؟ نه! من این کار را نمیکنم».
مرحوم حجتالاسلام و المسلمین اسماعیل فردوسیپور در زمان تبعید حضرت امام(ره) در نجف در کنار ایشان بود و به هنگام اقامت امام خمینی(ره) در پاریس در خدمت ایشان و هماهنگکننده ملاقاتهای امام(ره) بود. پس از تبعید حضرت امام خمینی(ره) به نجف، فردوسیپور نیز در سال ۱۳۴۶ بهطور مخفیانه به همراه خانوادهاش از ایران خارج شد و به عراق رفت.
در بخشهایی از این کتاب میخوانیم: «وقتی به نجف رسیدند، طوفانهای شن نجف خانه بتول را با لایه ضخیمی از گرد و خاک پوشانده بود. خاک غربت بود به قول بتول. اگر الآن در دیار خودش بود خانه را مثل دستهگل تحویل میگرفت، پدرش جلوی پای دختر حاجیهاش گوسفندی قربانی میکرد و ولیمهای میداد که کل فردوس انگشت به دهان بماند.
اینک از سفر حج آمده بود اما پدر و مادرش نبودند که زیارت قبولیاش بگویند. صدای چاووشی از کوچهشان بلند شود و همسایههایش تک به تک با منقل سپند از خانهها بیرون بیایند و دود اسپند در خانه و محله بپیچد.
... ماه محرم بتول داشت بدون شیخ اسماعیل شروع میشد. مردم نجف و کربلا هر سال بعد از عید غدیر کمکم آماده محرم میشدند. چادرها و کتلها و علمها را در مسیر حرم امام حسین(ع) برپا میکردند. جاده ۷۰ کیلومتری نجف تا کربلا عرصه ابراز ارادت عراقیها به اهل بیت(ع) میشد. بادیهنشینان فرات با موکبهای بزرگ خود از عزاداران حسینی پذیرایی میکردند. هر سال از روز اول محرم مردم عراق تمرین قمهزنی میکردند تا در روز عاشورا در مراسم اصلیشان قمهزنی کنند. در کربلا قمهزنی مفصلی برگزار میشد و مراسم خیمهگاه آتش برپا بود. امسال اما این مراسم کمرنگ شده بود. صدام روضهخوانی را ممنوع اعلام کرده بود و کوچهها و خیابانهای نجف و کربلا سوت و کور شده بود.
در این مدت از بیت آیتالله خمینی احوالپرس خانواده شیخ اسماعیل بودند. گاهی صغری خانم، خدمه منزل آقا مصطفی میآمد و سلام آقا مصطفی را به بتول میرساند و میگفت: «آقا دو دینار دادند که به مسجد سهله برویم و ساندویچ ببریم تا بچهها دلشان باز شود.» بتول از التفات اهل بیت آقا خوشحال میشد. ...»
انتهای پیام/
منبع: تسنیم
نظر شما