هرج و مرجی عجیب سراسر خاک ایران را در بر گرفت و هر کس که کمترین وابستگی به خاندان سلجوقی داشت، عَلَم طغیان بلند کرد. در چنین شرایطی همان طور که پیشتر هم دربارهاش صحبت کردیم، طوایف بیابانگرد «غُز» مانند سیلی بنیانکن به سوی خراسان سرازیر شدند و دست به غارت این منطقه زدند. سلطان سنجر که پس از کشمکشهای بسیار با برادرانش سرانجام بر شرق ایران مسلط شده بود، در جنگهای متوالی موفق به عقب راندن موقتی «غُزها» شد؛ اما مشکلات این دوره فقط به هجوم اقوام بیابانگرد محدود نبود. اختلافات مذهبی، درگیریهای قومی و نزاعهای طایفهای، اسباب ویرانی شهرهای بزرگ و روستاهای آباد را فراهم کرد. در چنین شرایطی، در سال ۵۴۸ق سلطان سنجر به اسارت «غُزها» درآمد و اوضاع از آنی که بود، بدتر شد. میتوان اسارت سنجر را به کشیده شدن ضامن یک نارنجک تشبیه کرد که تمام خراسان را به سوی انهدام میکشید؛ در پی اسارت سنجر، خراسان یکپارچه آشوب شد و دیگر هیچ کس در امان نبود. حالا دیگر سرداران و غلامان سپاهی سنجر هم سَر برداشته و مدعی حکومت بودند. مؤیدالدین آیْبَه یکی از غلامان نظامی سنجر بود که با جلب نظر تعدادی از سران سپاه وی، ادعای حاکمیت کرد و نیشابور را به عنوان پایتخت خود برگزید. مؤیدالدین را بنیانگذار حکومت «آلمؤید» میدانند. او بلافاصله پس از استقرار در نیشابور، به سوی طوس تاخت و مشهد را در سال ۵۴۹ق تصرف کرد.
معامله مؤیدالدین بر سر مشهد
ورود مؤیدالدین به مشهد، برای مردم این شهر که از ظلم و چپاول غُزها به جان آمده بودند، مغتنم به نظر میرسید. باور مجاوران حرم رضوی این بود که مؤیدالدین میتواند امنیت را در منطقه حاکم کند و آرامش را به مشهد رضوی بازگرداند؛ اما قصه مؤیدالدین با آنچه مشهدیها باور داشتند، خیلی فرق میکرد. هر چند سپاهیان او توانستند در چند نوبت، غُزها را از میدان به در کنند، اما خود مؤیدالدین که درگیر ساخت و پاخت با شاهزادههای سلجوقی برای کسب مشروعیت بود، چندان اهمیتی به امنیت و آسایش زائران و مجاوران حرم رضوی نمیداد و حتی در برخی مواقع، برای بدست آوردن یک منطقه، شهر را به صورت موقت و برای غارت! در اختیار دیگر رقبایش میگذاشت. در چنین وضعیتی، غزها نیز پیاپی از سوی مرو به سمت مشهد میآمدند. روستاهایی نظیر آبکوه و سمزقند در نزدیکی مشهد، به کلی ویران شدند. از سوی دیگر، هجوم «ایناق» یکی دیگر از سرداران سلطان سنجر از سمت مازندران و طرح ادعای حکومت بر طوس و مشهد توسط وی، شرایط را فاجعهبارتر کرد. هر چند ایناق از مؤیدالدین شکست خورد و به مازندران گریخت، اما دست به حملات ایذایی گسترده علیه شهرهای شمال و غرب خراسان و کاروانهایی زد که بخش عمده آنها، زائران حرم رضوی بودند و این مسئله سفرهای زیارتی را با مشکلات عدیدهای روبهرو کرد. شکست مؤیدالدین از غُزها در سال ۵۵۴ق آغاز یک مصیبت دیگر بود. غُزها در تعقیب مؤیدالدین، خود را به طوس و مشهد رساندند و بنای غارت و کشتار را گذاشتند. این کشتار دو سال بعد در ۵۵۶ق با شدت بیشتری تکرار شد و حتی شهر مشهد به طور کامل توسط غُزها اشغال شد. در این هجوم، بخش اعظم مردم این شهر از بین رفتند.
پایان کار یک دودمان ضعیف
مؤیدالدین که تنها به فکر حفظ قدرت خود بود، برای سوءاستفاده از ظرفیتهای اقتصادی موجود، بر اختلافات مذهبی دامن میزد و از این آب گِلآلود ماهی میگرفت. در نیشابور، نزاع میان گروههای مذهبی موجب کشتاری بزرگ شد و در نزدیکی مشهد نیز زائرانی که از راههای دور و نزدیک به سوی حرم مطهر روان بودند، اطمینان از زنده ماندن خودشان در مسیر رفت یا برگشت نداشتند. مؤیدالدین سرانجام به دست «تَکِش»، فرمانروای خوارزم که میخواست تمام خراسان را زیر سلطه خود داشته باشد، اسیر و در روز ۹ ذیالحجه سال ۵۶۹ق به قتل رسید. آشوب مشهد در عصر «آلمؤید»، با مرگ مؤسس این دودمان پایان نیافت. طغانشاه، فرزند او که به میگساری و انواع منکرات آلوده بود، با رفتارهای ناشیانه و متکبرانهاش، بر آتش اختلافات مذهبی بیشتر دمید و چون قادر به مقاومت در برابر خوارزمشاهیان نبود، در سال ۵۷۶ق از معرکه نبرد گریخت و مدتی بعد بر اثر میخوارگی بیش از حد، مُرد. پس از طغانشاه، پسر خردسالش به دست خوارزمشاهیان اسیر شد و به این ترتیب دوران پرآشوب و محنت آلمؤید به پایان رسید. مشهد در طول تاریخ هزار و ۲۰۰ ساله خودش، کمتر دورانی را به یاد دارد که چنین هرج و مرج افسارگسیختهای، زندگی مردمانش را به هم ریخته باشد؛ حتی میتوان گفت در حمله مغول و تیمور نیز چنین تخریب و غارتی در مشهد اتفاق نیفتاد.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
نظر شما