وقتی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه فردوسی مشهد در سال ۱۳۳۴ به پایمردی دو فرزانه بینظیر آن روزها، علی مؤید ثابتی و محمود فرخ و با کوشش و فداکاری دکتر علیاکبر فیاض بنیانگذاری شد، اهل فرهنگ و ادب خراسان سر از پا نمیشناختند و از شادمانی سر به سایهسار آسمان میساییدند، چرا که تأسیس دانشکده ادبیات در خطه زرخیز و ادبپرور خراسان، یکی از آرزوهای دیرینه آنان بود که اکنون در حال تحقق یافتن بود و بزرگمردی چون دکتر فیاض، مسئولیت آن را به عهده گرفته بود تا کاخی فراخور نام بلند و پرآوازه خراسان بنا کند.
از آن روز تا امروز حدود ۶۷ سال گذشته و این دانشکده، فراز و فرودهای فراوانی را از سر گذرانده است. گاه در اوج خردمندی، سوار بر اسب کامیابی و موفقیت بر کوس افتخار کوبیده و نقش علمی و فرهنگی و اجتماعی خود را بهخوبی ایفا کرده و در قامت یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین دانشکدههای علوم انسانی، سرمنشأ تحولات علمی و فرهنگی شاخص در شهر و کشور بوده و گاه زار و نزار در حضیض سرافکندگی و سرشکستگی روزگار گذرانیده و با اتکا به یاد و نام گذشته بالندهاش، مترصد فرصتی نشسته تا باز قد راست کند و توان نقشآفرینی گذشتهاش را بازیابد.
در این ۶۷ سال فهرست بلندبالایی از افراد مختلف، چه در قامت عضو هیئت علمی و چه در کسوت کارمند و دانشجو به این دانشکده آمدهاند و رفتهاند؛ اینان گاه موجبات سربلندی دانشکده را فراهم آورده و برگ زرینی بر افتخارات آن افزودهاند و گاه جز خسارت و بدنامی چیزی از خود باقی نگذاشتهاند. اما امروز آنان که یادکردشان از یک سو موجب سرفرازی و افتخار و از سوی دیگر روحافزا و فرحبخش است، کسانی هستند که همچون نگینی فروزنده بر تارک این دانشکده درخشیدهاند و ویژگیهای نیک و کممانندشان در اذهان و قلبها به یادگار مانده است؛ کسانی چون علیاکبر فیاض به کاردانی و سختگیری علمیاش، احمدعلی رجایی بخارایی به شجاعت و آزادگیاش، غلامحسین یوسفی به نجابت و دقت علمیاش، عبدالهادی حائری به وسعت دانش و نوآوریاش، جواد حدیدی به خلاقیت و تخصصش، محمدکاظم خواجویان به تساهل و تسامح و وسعت مشربش و دهها چهره دیگر که برای هر یک میتوان کتابها نوشت و از سیر و سلوکشان سخنها گفت.
بیتردید یکی از این چهرههای فرهیخته و نیکونهاد در دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دکتر محمدمهدی رکنی یزدی بوده که در سال ۱۳۰۹ خورشیدی در مشهد در خانوادهای اصیل و فرهنگی که تبارشان به یزد میرسید و پیشهشان تجارت بود، چشم به جهان گشوده، دوران دبستان و دبیرستان را در این شهر سپری کرده، در دامان خانواده و بعدها در کانون نشر حقایق دینی و زیر نظر استاد محمدتقی شریعتی، باورهای دینی و مذهبی خود را استحکام بخشیده و پس از اتمام دوره کارشناسی، به استخدام اداره فرهنگ درآمده و از سر ذوق و اشتیاق، درسش را در دانشگاه تهران ادامه داده و در سال ۱۳۴۷ از رساله خود دفاع کرده است. سپس خود را به دانشگاه مشهد منتقل کرده و از سال ۱۳۴۸ تا آغازین سال دهه ۸۰ به تدریس و تحقیق مشغول بوده است. او مدت مدیدی را هم در بخشهای فرهنگی آستان قدس رضوی از جمله بنیاد پژوهشهای اسلامی و مجله مشکوة خدمت کرده و به استواری و ثمربخشی پیوند میان دانشکده ادبیات و آستانه رضوی کمک نموده است. پیوندی که البته امروز گسسته و از میان رفته است. او در دانشگاه فردوسی مشهد از مدیریت گروه تا ریاست دانشکده، مسئولیت داشته و در حد توان خود کوشیده از آسیب و تعرض به کیان علمی و فرهنگی گروه و دانشکده جلوگیری شود.
دکتر رکنی استادی است باورمند که هیچگاه عقاید و باورهای مذهبی خود را به حوادث و رویدادهای سیاسی پیوند نزده و آنها را به ریا و تزویر نیالوده است. در هر پست و مقامی که قرار گرفته، برای خودش قبایی ندوخته و همه توش و توانش را برای خدمت و بهرهرسانی به کار گرفته است. او با همگان به ادب و صمیمیت و فروتنی رفتار میکند، برایش فرقی ندارد در برابر همکار یا مسئولی قرار گرفته باشد یا کارگر و زیردستش را خطاب قرار دهد، هیچگونه تفاخر و غروری در گفتار و کردارش دیده نمیشود. اهل رنجیدگی خاطر نیست، میگذرد و میگذارد، روشنی دلش را به صفای نیکنفسیاش پاس میدارد و آن را از آلودگی به گرد آزردگی و کینهورزی بر کنار میدارد. از راستی و صداقت به هیچ بهانهای روی برنمیتابد. وقتشناس و منظم است. به تدریس عشق میورزد و اگر دستش از تخته و پایش از کلاس برکنار مانده، اما با اشتیاق مینویسد و این نوشتن را وظیفه علمی و دینی خود میداند. جالب آنکه هیچگاه برای نوشتههایش حقالتألیف نگرفته و سهم خود را به خرید کتاب و اهدای آن اختصاص داده است. نجابت در وجودش نهادینه شده و اعتدال در رفتار و کردارش نمایان است. او بهشدت مشوق است، هرگونه نیکی و خوبی را چند برابر میبیند و چند برابر جلوه میدهد، برعکس، از بدیها درمیگذرد، گویی کژی و کاستی در برابر چشمان پرعطوفتش رنگ میبازد و به نیکی میگراید.
آری، دکتر رکنی مجموعهای از خصلتهای نیکو و ویژگیهای اخلاقی منحصر به فرد را در خود گرد آورده است، ویژگیهایی که حتی شمار اندکی از آنها را بهسختی میتوان در کسی یکجا سراغ گرفت.
این همه سبب شده طیف گستردهای از دوستان و همکاران و دانشجویانش دل در گرو او داشته و شیفته و دلبستهاش باشند و هرگاه از او یاد میکنند و نام میبرند، جز به خیرخواهی و نیکی و نیکنامی نباشد. به قول فردوسی بزرگ:
نباشد جهان بر کسی پایدار
همه نام نیکو بود یادگار
نظر شما