شاید بتوان گفت در میان آثاری که تاکنون در خصوص فعالیت گروهکهای ضد انقلاب نوشته شده کتاب«مقاومت مردمی در حماسه آمل» نوشته مرحوم سردار دکتر ناصر شعبانی یکی از بدیعترین و مستندترین آثار است. مؤلف مرحوم که از قضا از فرماندهان برجسته سپاه پاسداران در عملیالت مرصاد نیز بود. در سرتاسر اثر گران سنگ خویش با تمسک به اسناد، مدارک و تاریخ شفاهی نیروهی انقلابی در شمال کشور به دنبال اثبات این نظریه تاریخی است که حامیان خارجی و داخلی ضد انقلاب به همراه سازمان نفاق در پی ایجاد یک جبهه سوم ر مناطق شمالی ایران بودند که با حمایت مردم از انقلاب و نیروهای انقلابی و نیز نثار خون جوانان این مرز و بوم در راه رسیدن به اهداف شوم خویش با شکست مواجه شدند. فارغ از نقد و بررسی این اثر ارزشمند تاریخی آنچه به نظر این نگارنده کمترین مهم است این است که دشمن پس از شکست استراتزی خود در شمال کشور از پای ننشست و طبق اسناد و مدارک موجود به دنبال ایجاد همان جبهه سوم اما این بار در درون مرزهای کشور بود. باید گفت از هنگام تهاجم رژیم بعث عراق به ایران اسلامی در سال ۱۳۵۹ش صدام حسین با حمله به غرب و جنوب ایران دو جبهه را در مرزهای خود با ایران گشود. در این بین دستگاههای اطلاعاتی مخوف رژیم صدام با حمایت همه جانبه از رجوی و دارودسته خونخوارش در پی فرصت بودند تا جبهه سوم را در جای دیگری بر علیه ایران باز کنند. با عنایت به این واقعیت باید گفت که با وجود شکست منافقین و سایر گروه های عمدتاً چپ گرای ضدانقلاب توسط نهادهای انقلابی و مردم فهیم ایران این فرصت با حمایت اطلاعاتی بیشائبه غرب از منافقین و صدام بار دیگر به رژیم بعث و فرقه رجوی رخ نمود. اگر نقاب کثیف و ریاکارانه تبلیغات شبه هالیوودی جریان را کنار بزنیم خواهیم دید: اولاً این منافقین بودند که با حمایت امپریالیسم آدمکش غربی و سرنیزه خونین ماشین جنگی عراق تحت حاکمیت صدام و دوستانش ابتدا به ایران هجوم آورده و ثانیاً با ایجاد یک شبکه اطلاعاتی تقریباً منسجم به دنبال رصد همه جانبه تحولات داخلی و در نهایت گشودن جبهه سوم در داخل بر علیه مردم ایران بودند. آن هم مردمی که سالها طعم تلخ شکنجهها و اقدامات کثیف این مزدوران اجانب را با تمام وجود چشیده بودند.
اما با تمام این نقشه چینیها باید گفت:
· اولاً غرور کاذب رهبران تشکیلات جهنمی نفاق و به ویژه مسعود رجوی و بیخبری واقعی آنها از روحیه مردم ایران منجر به نابودی این نقشه شوم شد.
· نکته مهم دیگر بیسوادی آشکار رجوی در حوزه نظامی با وجود لفاظی های پرطمطراق و دهان پرکن است که بیشتر مصرف درون فرقهای دارد. که شاید بتوان گفت به نوبه خود مهمترین عامل نابودی بخش اعظمی از پیروان نفاق در تنگه چهارزبر است.
· مسئله سوم که شاید رهبران فرقه رجوی به آن بیاعتنا و یا حتی از آن بیاطلاع بودند. این است که رژیم صدام در حقیقت با در رودربایستی گذاشتن رجوی و دوستانش قصد داشت آنها را قربانی توسعه طلبی خود کند و در واقع امر میخواست از دست مشتی زالو که انگل وار از خون کثیف او تغذیه میکنند خلاص شود به همین دلیل برای اجرای عملیات حماقتبار فروغ به اصطلاح جاویدان به رجوی چراغ سبز داد.
· در پایان باید گفت برای روشنتر شدن وجوه تاریخ پر غرور مرصاد بایستی ابعاد این جبهه سوم داخلی و مرزدوران درون مرزی منافقین با استناد به اسناد و مدارک متقن روشنتر شود تا پرده از نقشه شوم و خونین این گرگ صفتان بر ضد کشور و مردم ایران برداشته شود. در حقیقت باید گفت با موفیت عملیات مرصاد تیر منافقین برای گشودن جبههای بزرگ در درون مرزهای ایران به سنگی بزرگ خورد.
علی رحمانی
نظر شما