سر در این معبد را یک مقدار پیشانی به طرف زمین داده بودند. روی این پیشانی یک سنگ صاف و تمیزی را نصب کرده بودند که هرکس میخواهد وارد معبد شود به ناچار چشم او به این سنگ بیفتد و روی سنگ کنده بودند که «خود را بشناس»! یعنی من اگر خودم را بشناسم، وجود خودم را به خس و خار و خاشاک نمیفروشم. وجود خودم را به جام طلا و حلبی نمیفروشم. وجود خودم را به جای مثلاً فیروزه ، به خرمهره آبی رنگ نمیفروشم. من اگر خودم را بشناسم و قیمتم را بدانم، برابر با قیمتم خودم را میفروشم. به چه کسی بفروشم؟ «إِنَّ اللَّهَ اشْتَری مِنَ الْمُؤْمِنِینَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّة» یعنی قیمت تو بهشت است و مشتری تو خداست. البته موسی بن جعفر یا امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: بهشت قیمت بدن توست. تازه قیمت روحت نیست. قیمت روحت رضوان الله است. این رضوان الله حقیقتی است که مرحوم صدرالمتألهین در کتاب «اسرار الآیات» میگوید: روز قیامت لذتی که از چشیدن رضایت و رضوان الله قلب مردم میبرد، از بهشتی که جسمشان لذت میبرد بیشتر است و قابل مقایسه نیست.
وقتی خودم را نشناسم، خودم را به گناه میفروشم، به معصیت میفروشم، به پول حرام میفروشم... دلیل این ارزان فروشی و مفت فروشی، جهل به خود است. خودم را نشناختم. نه قیمت خودم را میدانم و نه جایگاه خودم را در این عالم میدانم.
قرآن میگوید: «خَلَقَ لَکُمْ ما فِی الْأَرْضِ جَمِیعا» ... یعنی آنچه که در زمین است، برای سوددهی به شما آفریدم. یعنی تو از هرچه در زمین است بالاتر هستی و هرچه در زمین است باید هزینه تو شود. بالاتر از خودت چه کسی است؟ ... همه نعمتها و همه زمین با هرچه که دارد باید هزینه تو شود و تو هزینه خدا شوی. یعنی او باید کمبود تو را جبران کند، تو هم باید کمبود خودت را با خدا جبران کنی. ... باید دقت کنیم که مثلاً این نگاه کردن، حق است یا باطل است؟ این شنیدن حق است یا باطل است؟ این ازدواج حق است یا باطل است؟ اگر این معرفت برای ما حاصل شود، کدام خطر میتواند به آدم زخم بزند؟ وقتی آدم خطرشناس باشد، خودش را از خطر نگه میدارد و زخم نمیخورد... .
نظر شما