تاریخ، با همه بیمهریهایی که نسبت به آن میشود، یک کلید است؛ کلیدی که با آن میتوان درهای گنجینه عبرت را روی یک ملت باز کرد. راست گفتهاند ملتی که تاریخ نداند، محکوم به تکرار آن است. فتنه اخیر که با سوءاستفاده برخی جریانهای معاند از بعضی مطالباتِ بحق آغاز شد و درنهایت فجایع بسیاری به بار آورد، نشان داد نسل جدید ما، از تاریخ چیزی نمیداند و آنچه به نام تاریخ میشناسد، روایتهایی بیمحتوا و البته منطبق با سلایقی است که درصدد سوءاستفاده از احساسات نسل جوان است. هنگامی که جولان جریانهای معاند در فضای مجازی و شبکههای ماهوارهای، سبب وارونه کردن تاریخ میشود و آن را قلب ماهیت میکند، از جوانان پاکدلی که از سر بیاطلاعی، محو سخنان فریبکارانه، اما زیبا و شنیدنی این جریانها میشوند، نمیتوان انتظار داشت که تاریخ را از دریچه واقعبینانه و بیطرفانه بنگرند و از آن درس بگیرند. در این سلسله یادداشتها، البته به دنبال آموزش تاریخ نیستیم، اما میخواهیم با هم به بررسی تاریخ تعدادی از جریانها یا افرادی بپردازیم که این روزها دایه مهربانتر از مادر شدهاند و از آن سوی دنیا، مدعی انساندوستی، وطندوستی و البته حمایت از ایرانیان هستند!
کومله؛ جنایتکارانی که آزادیخواه شدند!
در هفتههای اخیر، شبکههای ماهوارهای معاند ایران، از هر فرد و جریانی برای اظهار نظر درباره حوادث چند ماه اخیر استفاده کردند؛ افراد و جریانهایی که سالهاست حتی در محافل غربی هم به عنوان تروریستهای قهّار شناخته میشوند و دور نیست زمانی که آنها را در لیست سیاه قرار داده بودند؛ اما خب، تروریست بودن در غرب هم، اعتباری است و اگر یک تروریست آب را به آسیاب سرمایهداران آن سوی دنیا بریزد، میتواند مبدّل به یک آزادیخواه شود! کومله یکی از این جریانهای معاند است که در ماههای اخیر، سرانش سر از تلویزیونهای آن ور آبی درآوردند و به تحلیل اغتشاشهای ایران پرداختند؛ ژستهای انساندوستانه و انقلابی گرفتند و البته، برای مردم کشور ما، نسخههای آنچنانی تجویز کردند. اما واقعاً جریان کومله چیست؟ چه پیشینهای دارد؟ آیا جوانان ما از کارنامه این گروهک آگاهاند و میدانند چه کسانی دارند برای آنها دستورالعمل تجویز میکنند؟
کبریتهای بیخطر!
کومله یا «سازمان کردستان حزب کمونیست ایران»، براساس ادعای خودشان سال ۱۳۴۲ تشکیل شد. بنیانگذاران این سازمان، همه کمونیست و چپگرا بودند. کومله مدعی است در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، با رژیم شاه درگیر بوده؛ اما عملاً هیچ رد و نشانی از اقدامهای مسلحانه آنها تا هفتههای پس از پیروزی انقلاب وجود ندارد. آنها در دوره پهلوی، نه دست به اقدام خشونتبار زدند و نه حتی مانند اعضای برخی دیگر از جریانهای چپگرا، شکنجه یا اعدام شدند. معنای این وضعیت، نبود احساس خطر نسبت به آنها از سوی رژیم پهلوی بود. حتی فؤاد مصطفی سلطانیکاک، نخستین سرکرده این گروهک که گویا از معدود بازداشتشدگان کومله در دوره پهلوی است، به درخواست خودش، از زندان قصر تهران به زندان سنندج منتقل شد؛ بدون آنکه زیر دست شکنجهگران ساواک به او آسیب یا آزار و اذیتی برسد. در واقع اعضای کومله از نظر تحلیلگران ساواک، کبریتهای بیخطری بودند که حتی در میان مردم همزبان خودشان هم طرفداری نداشتند. این تحلیل، البته تحلیل دقیق و درستی بود و اتفاقهایی که پس از پیروزی انقلاب اسلامی رخ داد، این دیدگاه را تأیید کرد.
فرصتی برای عرض اندام
فعالیتهای سیاسی و مسلحانه کومله، با پیروزی انقلاب اسلامی آغاز شد. حالا آنها یک جریان تجزیهطلب بودند که ادعای حمایت از خلق کُرد را داشتند! به اصطلاح چریکهایی که با سقوط رژیم پهلوی و در بستر مبارزات مردمی برای تشکیل نظام اسلامی، فرصت عرضاندام پیدا کردند. جریان کومله، از این زمان به بعد، مورد توجه سرویسهای اطلاعاتی خارجی قرار گرفت. آنها کمونیستهایی بودند که عملاً در دامن امپریالیسم روزگار میگذراندند و ارتباطات گستردهای با غربیها داشتند و از طرف آنها تغذیه مالی و تسلیحاتی میشدند. این گروهک سعی کرد تا پیوندهایی با جریانهای تجزیهطلب دیگر در منطقه کردستان برقرار کند و درست از همینجا بود که آنها، به ایفای نقش عمده در درگیریهای خونین کردستان پرداختند. نکته مهم اینجا بود که کومله، با وجود ادعای مبارزه در راه آزادی خلق کُرد، وقتی با بیرغبتی مردم خطه کردستان روبهرو شدند که حاضر به معاوضه علقههای دینی و ملی خود با مشتی خزعبلات چپگرایانه و بیپشتوانه نبودند، اسلحه خود را به سمت کُردها نشانه رفتند و دست به قتلعام وحشیانه مردم کردستان زدند. در واقع، نخستین قربانیان جریان کومله، اکثریت مردم کرد بودند که عقاید عجیب و غریب و خشونت افسارگسیخته آنها را بر نمیتابیدند.
نمونه مشهور این جنایتها، شهادت فاطمه اسدی، بانوی کردی بود که به دلیل دفاع از شوهرش در برابر جنایات کومله و درخواست آزادی او از زندان این گروهک، به طرز فجیعی تیرباران شد و فرزند خردسال وی نیز، در پی این فاجعه جان باخت.
مثال قابل ذکر دیگر، حمله کومله به روستای «دولاب» (۴۰ کیلومتری جنوب سنندج)، تخریب تکیه آن و سوزاندن قرآنهای این تکیه است که خشم مردم را برانگیخت و در جریان جنگ قهرمانانه آنها با این گروهک، دهها نفر از ساکنان کُرد این روستا، به شهادت رسیدند.
گزارش تکاندهنده شهید چمران
گروهک کومله پس از شروع فعالیتهای تروریستیاش در سال۱۳۵۸ و درست چند ماه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به بهانه تجزیهطلبی، به ترور، آدمربایی و کشتار مردم بیدفاع و نیز کسانی اقدام کرد که در قالب پاسدار یا نیروی جهادی، برای بهتر کردن شرایط معیشتی مردم کردستان و تأمین امنیت آن، در منطقه فعالیت میکردند.
تعداد قابل ملاحظهای از این نیروهای جهادی و پاسدار، افراد محلی و کُردزبان بودند. شاید گزارش شهید چمران از جنایت گروهک کومله در واقعه ۲۳ تیر ۱۳۵۸ شهر مریوان، بتواند گویای حقیقت پشت پرده جریانی باشد که این روزها دم از انساندوستی میزند و ادعاهای «صد من یک غاز» را مقابل دوربین شبکههای معاند تکرار میکند: «در شهر مریوان ۲۵ پاسدار کُرد محلی زندگی میکردند که اهل مریوان بودند و در مریوان خانه داشتند و تنها گناه آنها این بود که به انقلاب اسلامی ایران معتقد بودند و نمیخواستند از احزاب چپ متابعت کنند.در تاریخ ۲۳ تیرماه ۵۸ صدها نفر از مسلحین احزاب چپ وارد مریوان شدند و پاسداران را محاصره کردند و نیمی از آنها را کشتند و بقیه را مجروح کردند. یکی از مجروحان پاسدار را با موزائیک سر بریده بودند و پیکر او را روی سنگفرشها و اطاقها کشیده بودند و نواری پهن از خون او همه جا را گلگون کرده بود. آنها دهان پاسداران را با نارنجک منفجر کرده و ریشهای آنها را سوزانده بودند. بدنش را با آتش سیگار سوزانده و سرش را با موزائیک جدا کردند».
گزارش شهید چمران درباره رفتار وحشیانه گروهک کومله با پاسدار شهید «دارا کهنهپوشی» است؛ جوانی که در زمان شهادت، تنها ۱۸ سال داشت و از پاسداران محلی مریوان بود؛ جوانی بسیار متدین و وطندوست که حاضر نشد حیثیت و شرف خود را به بیگانگان بفروشد. رفتار وحشیانه اعضای گروهک کومله با او، خبر از عمق کینهای میدهد که این جریان نسبت به جوانان آگاه این سرزمین دارد.
خبرنگار: محمدحسین نیکبخت
۳۰ مهر ۱۴۰۱ - ۰۳:۴۴
کد خبر: 821575
فتنه اخیر که با سوءاستفاده برخی جریانهای معاند از بعضی مطالباتِ بحق آغاز شد و درنهایت فجایع بسیاری به بار آورد، نشان داد نسل جدید ما، از تاریخ چیزی نمیداند و آنچه به نام تاریخ میشناسد، روایتهایی بیمحتوا و البته منطبق با سلایقی است که درصدد سوءاستفاده از احساسات نسل جوان است.
نظر شما