تحولات لبنان و فلسطین

۷ دی ۱۴۰۱ - ۱۱:۲۳
کد خبر: 837773

بیان علنی در اولویت نبودن توافق هسته‌ای با ایران از سوی دولت آمریکا در طول یک‌دهه اخیر تقریبا کم‌سابقه بوده است. دلیل آنچه مسئولان مختلف آمریکایی از بایدن تا مالی و کربی به زبان می‌آورند، چیست؟

بیان علنی در اولویت نبودن توافق هسته‌ای با ایران از سوی دولت آمریکا در طول یک‌دهه اخیر تقریبا کم‌سابقه بوده است. دلیل آنچه مسئولان مختلف آمریکایی از بایدن تا مالی و کربی به زبان می‌آورند، چیست؟ با پاسخ به این سوال آغاز می‌کنم و در ادامه به لزوم تحول در نگاه به برجام در تهران هم می‌پردازم.

پیش از این نوشته بودم که نگاه دو دولت ایران و آمریکا به برجام تاکتیکی است، نه راهبردی. برخلاف دولت‌های اوباما و روحانی که توافق هسته‌ای را به سیاست داخلی پیوند زدند و علاوه‌بر نگاه راهبردی - برای شروع برجام‌های دیگر و عادی شدن روابط تهران/ واشنگتن- نگاهی کمپینی هم به برجام داشتند اما نگرش دولت رئیسی و بایدن به برجام تاکتیکی بود، که البته تجربیات شش سال اجرای برجام در سمت دولت ایران نقش مهمی در این نوع نگرش داشت. پس از گذشت حدود دوسال از قدرت گرفتن دموکرات‌ها آنچه اکنون برای بایدن واجد اهمیت راهبردی است، «برجام‌پلاس» است که شامل توافق منطقه‌ای و موشکی درکنار توافق هسته‌ای شود. به‌تعبیری در نگاه آمریکایی، برجام هسته‌ای فرزند زمان خود بود و توافق جدید باید توانایی مهار قدرت منطقه‌ای و موشکی ایران را داشته باشد. از سوی دیگر در دولت بایدن، خاورمیانه اهمیت کمتری نسبت به یک‌دهه گذشته دارد و اساسا در این منطقه، قدرت هوشمند کاربرد بیشتری از مولفه‌های قدرت کلاسیک پیدا کرده است. البته در این میان مساله بزرگ این است که برنامه هسته‌ای ایران متوقف نشده و صرفا نمی‌توان با ابزار فنی آژانس و بدون مذاکره سیاسی روند انباشت مواد را متوقف کرد. گرچه شاید چشم‌انداز مذاکرات جدید در سال هشتم برجام موجب شده واشنگتن با خونسردی بیشتری به سیاست در اولویت نبودن برجام ادامه دهد اما اتفاق‌های سه ماه اخیر در ایران درک متفاوتی به طرف آمریکایی برای نگاه تهران به برجام ایجاد کرده است. به تعبیری واشنگتن گمان می‌کند تهران درنهایت مجبور خواهد شد وارد مذاکره درباره «برجام‌پلاس» شود یا اینکه در حداقلی‌ترین حالت به یک متن نامتوازن در توافق هسته‌ای تن دهد. درواقع اولویت‌های اصلی واشنگتن، برجام‌پلاس و متن قوی‌تر برجام هسته‌ای است، نه کنار گذاشتن پرونده هسته‌ای ایران. صحبت‌های جدید بلینکن را در همین راستا باید ارزیابی کرد که ادامه همان نگاه تاکتیکی دولت بایدن به توافق هسته‌ای است.

قبل از این بارها درباره اینکه چرا به این نقطه رسیدیم، سخن گفته شده است. واقعیت این است که درطول یک‌ونیم‌سال گذشته با دو جریان در وزارت خارجه مواجه بوده‌ایم که درک و نگرش متفاوتی از توافق هسته‌ای داشته‌اند؛ یک‌سو امیرعبداللهیان و سوی دیگر علی باقری. اولی با رویکرد دیپلماتیک و سیاست خارجی‌محور به برجام می‌نگریست و با این نگاه یک زیرساخت گفت‌وگو با اتحادیه اروپا ایجاد کرد و از همان طریق حتی در زمان غیبت آمریکا این گفت‌وگوها را جلو می‌برد. جنگ اوکراین هم به او این فرصت را داد که از اشتیاق اروپایی‌ها برای پایان جنگ استفاده کند و برای تهران یک نقش واسط میان اروپا و روسیه ترسیم کند. او درواقع از اختلاف نگرش آمریکا و اروپا در جنگ اوکراین به این شکل توانست زیرساخت دیپلماتیک با بورل بسازد که گرچه چندان قدرتمند نیست اما همچنان کار می‌کند. در همین سمت مجموعه روابط منطقه‌ای هم دنبال می‌شود که مذاکره با دولت سعودی و دیدار با مقامات اردن و در مجموع احیای روابط منطقه‌ای را در برمی‌گیرد. این گرایش درطول یک‌ونیم‌سال گذشته علاوه‌بر اینکه در سطح کارگزار از قدرت لازم برخوردار نبوده در سطح سیاسی هم نتوانسته در دولت دست بالا را به‌دست بیاورد تا بتواند احیای برجام را از دستاوردهای خود بداند.

سمت دیگر وزارت خارجه، نگرش و نگاه علی باقری است که ملاحظات سیاست داخلی در آن پررنگ است و به همین واسطه احیای برجام نه‌تنها دستاورد سیاسی نیست، بلکه ممکن است نادستاورد سیاسی هم باشد و جنبه غبن بر فایده آن پیشی بگیرد. برخلاف امیرعبداللهیان که نگاهی عملگرایانه به برجام دارد، نگاه باقری به برجام که بارها قبل از سال ۱۴۰۰ به‌صراحت بیان‌شده، ایدئولوژیک بود.

با وجود برخی اخبار که از تغییر نگرش باقری به برخی موضوعات در سیاست خارجی حکایت دارند، تاکنون حرف و سخن و موضع علنی که این فرض را نقض کند در دسترس قرار نگرفته است. علی باقری برخلاف وزیر خارجه وجه پررنگ سیاست داخلی دارد و مانند ظریف که تبدیل به بخشی از جریان اعتدال شد، خاستگاهی مشخص و معین در سیاست داخلی ایران دارد که به‌راحتی نمی‌تواند نسبت به آن بی‌تفاوت باشد؛ چراکه او از منتقدان جدی برجام بوده است. اهتمام باقری حداقل در سطح رسمی و علنی در یک‌ونیم‌سال گذشته فاصله نیفتادن میان او و خاستگاه سیاسی‌اش بوده که در کلام افرادی چون بعضی از اعضای جبهه پایداری نمایان است.

خط قرمز باقری، تجدیدنظرطلب خطاب نشدن از جانب طیف موسوم به دلواپس است. چنین فشار و محدودیتی عملا بر روند مذاکرات تاثیر گذاشت و حتی موجب محافظه‌کاری بیشتر تیم مذاکره‌کننده شد. درتلاش علی باقری برای رسیدن به متن قوی‌تر و بهتر تردیدی نیست اما آنچه مورد مناقشه است؛ اولا همین محدودیت سیاست داخلی، ثانیا تاکتیک‌ها و روش‌ها برای رسیدن به چنین هدفی و ثالثا امکان‌سنجی دستیابی به این اهداف است.

به همین واسطه همان‌طور که پیش از این هم گفته‌ام و نوشته‌ام، سپردن مذاکرات هسته‌ای به باقری دومین خطای دولت جدید بود؛ چراکه مقدورات باقری برای این شغل کمتر از محذورات او بود. این سمت برای دولت و باقری، باخت- باخت بود. گرچه این انتخاب درصورت احیای برجام می‌توانست از فشارهای منتقدان دولت بکاهد اما واقعیت این است که آن مرحله اصلا به‌وقوع نپیوست. اما خطای اول دولت جدید ابتدای تابستان ۱۴۰۰ بود که می‌توانست براساس متن عراقچی، با مسئولیت دولت روحانی کار را یکسره کند و درطول دوران مسئولیتش از فواید برجام استفاده کند و هزینه مضراتش را هم ندهد. به‌احتمال فراوان تلقی نادرست از فضای مذاکرات و تصور از «تصور غرب از دولت جدید» موجب شد که به امید متن بهتر، متن عراقچی کنار رود. خطای سومی هم جود دارد و آن بی‌ارتباط دانستن برجام به سیاست داخلی است. احیای برجام بدون هزینه از جانب دولت عملا امکان ندارد. در ساختار جمهوری اسلامی، دولت‌ها مسئول اجرای سیاست‌ها هستند و به نسبت شیوه اجرا، هزینه می‌دهند و فایده می‌برند. ساختار حاکمیت از خطوط قرمز و سیاست‌های کلی مراقبت می‌کند. همان‌گونه که شروط لازم در اجرای برجام به دولت روحانی ابلاغ شد و همان‌گونه که دولت او بهره برجام را در انتخابات‌های سال ۹۴ و ۹۶ برد و البته پس از خروج ترامپ از برجام در سیاست داخلی ایران کم‌فروغ شد. برجام گرچه تعهد استیت ایران است اما از سوی دولت‌ها تنظیم و توافق و اجرا می‌شود. دولت سیزدهم در طول یک‌سال‌ونیم گذشته نه آماده هزینه سیاسی احیای برجام بود نه آماده هزینه اعلام مرگ برجام. درواقع آقای رئیسی درطول این مدت در میانه دو گرایش امیرعبداللهیان و علی باقری ایستاد. اکنون زمانی است که ایشان باید یا توازن میان این دو رویکرد ایجاد کند یا بین این دو انتخاب کند تا به هر ترتیبی دو جریان در وزارت خارجه را تبدیل به یکی کند. ما نیاز به یک تصمیم بزرگ داریم. نگاه واقعی به برجام- که نه نگاه تیم سیاسی روحانی است نه نگاه دلواپسان- به‌دنبال امتیاز گرفتن به‌جای باج دادن در فرآیند رفع تحریم‌ها و تعهدات قابل‌بازگشت و متناسب در حوزه فنی است که حتما نیازمند عزم سیاسی دولت است. برجام بدون اراده دولت عملا نه ممکن است، نه مطلوب. آن روی سکه «برجامیزه کردن سیاست» توسط روحانی و ظریف، «سیاست برجام صفر» است که موجب بی‌تصمیمی درباره توافق هسته‌ای می‌شود. ما به یک توازن میان دو گرایش فوق نیازمندیم که برآمده از واقعیت‌ها و اهداف و رویکردهای کشور باشد.

در شرایط موجود که امیرعبداللهیان با اتکا به زیرساخت اروپایی و منطقه‌ای به‌دنبال احیای برجام است نباید فراموش کرد که خوش‌بینی و اشتیاق وزیر خارجه ایران در چند اظهارنظر اخیر، ممکن است طرف آمریکایی را بیشتر به بی‌تفاوتی راغب کند. درواقع پاسخ این خوش‌بینی، چیده شدن سریع میز مذاکره نیست. همان‌گونه که برای احیای برجام، علی باقری باید کمی از سیاست داخلی فاصله بگیرد و دیپلمات باشد تا سیاستمدار، امیرعبداللهیان هم باید کمی به سیاست داخلی نزدیک شود و سیاستمدار هم باشد به‌جای بروکرات و در بیان سخن و نظر، محاسبات طرف مقابل را مورد نظر قرار دهد. جنگ اوکراین، ناآرامی‌های ایران، کاهش ارزش ریال، پیروزی دموکرات‌ها در انتخابات سنا و پیشرفت برنامه هسته‌ای ایران از عوامل مهم و تاثیرگذار بر روند احیای برجام هستند که با توجه به آنها باید میان آرمان‌گرایی و واقع‌بینی حرکت کرد.

نگاه تاکتیکی واشنگتن به برجام و تلاش برای برجام‌پلاس یا متن قوی‌تر توافق هسته‌ای به‌معنای ترک همیشگی میز مذاکرات از سوی آنها نیست. با کم شدن التهاب در ایران و شکست اپوزیسیون خارجی، طرف‌های غربی واقع‌گرایانه به تهران نگاه خواهند کرد و پای خود را روی زمین خواهند گذاشت. اگر دریافت درست از استراتژی و تاکتیک و درک درست از تمایز راهبرد و روش طرف آمریکایی داشته باشیم با نگاه واقعی و درست به میز مذاکره نگاه می‌کنیم. حرف و سخن طرف ایرانی باید حاوی این پیام باشد که نگاه دولت ایران به برجام همچنان تاکتیکی است و نه چیزی بیشتر. نگاه تاکتیکی در مقابل نگاه تاکتیکی به این معناست که خیال متن نامتوازن و برجام‌پلاس را از سر بیرون کنند.

سعید آجورلو

منبع: خبرگزاری فارس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.