تیرماه سال قبل شرایطی فراهم شد تا به دیدن استاد محمد دلپذیر بروم. پیش از آن مستندی کوتاه از استاد دیده بودم که گروه فردای جام آماده کرده بود. در فیلم محمد دلپذیر با همراهی دوتار منصور رضایی هزارگی میخواند که:
شدم پیر و ندارم هیچ چاره
جوانی را نمیبینم دوباره
به جانم علت پیری فتاده است
که خوبان میکنند از من کناره
صدای سراسر احساس و قدرتمند همراه با تحریرهایی که خاص او بود من را عاشق صدای استاد کرد و صورتم را خیس که بارها و بارها آن چند دقیقه را گوش دادم. دوست داشتم استاد را از نزدیک ببینم که این خواسته فراهم شد و بالاخره در تاریخ گفته شده من و دوستانم همراه با غلام رسول صوفی و عارف صوفی در خانه استاد، روبهرویش نشستیم. از استاد خواستم در صورت امکان برایمان چند دقیقهای بخواند و او با روی باز پذیرفت و خواند.
آن دیدار و صفای وجود استاد سبب شد تا دوباره با جمعی از دوستان و در قالب برنامه «شبی با استاد محمد دلپذیر» به دیدار استاد برویم. نگاه من در آن برنامه این بود که در قالب حرکتی هر چند کوچک اما خودجوش، تعدادی از آدمهای اهل دل را با استادان موسیقی مقامی آشنا کنم و برای شروع فکر کردم چه کسی بهتر از استاد محمد دلپذیر که کمتر دیده شده بود. آن شب به غیر از استاد، فرزندش محمود دلپذیر سرنانواز توانا، استاد حسن سمندری، استاد غلام رسول صوفی و عارف صوفی هم میهمان برنامه ما بودند که باز هم خاطرهای شیرین را رقم زد.
در آن دیدار، استاد بیشتر از زندگیاش برایم گفت؛ از پدرش که خواننده بوده است، از خودش که از نوجوانی سراغ موسیقی رفته بود، از صداهایی که شنیده و از آنها آموخته بود، از اجرای برنامه در کشور کانادا و... بعدها متوجه شدم استاد هم مانند خیلی از هنرمندان موسیقی مقامی روزگارش به سختی میگذرد و بیماری سرطان وضع او را بدتر کرده بود.
استاد دلپذیر، خواننده و نوازنده چیرهدست دهل پنجشنبه ۲۲ دی ماه درحالی زندگی را بدرود گفت که در زندگی آن گونه که باید و شاید از سوی متولیان قدر ندیده بود. او نخستین هنرمندی نبود که با مشکلات مالی دست و پنجه نرم کرد و آخرین آن هم نخواهد بود. کاش آنهایی که در این زمینه وظیفهای دارند، به خود بیایند و بدانند که هنرمندان بخشی از فرهنگ و اعتبار این سرزمین بوده و هستند.
نویسنده: عباسعلی سپاهی یونسی
نظر شما