تحولات منطقه

روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دوران ملی شدن صنعت نفت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای منتشر شده است.

روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از دوران ملی شدن صنعت نفت تا کودتای ۲۸ مرداد
زمان مطالعه: ۴۸ دقیقه

 پایگاه اطلاع‌رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت‌الله العظمی خامنه‌ای، روایت حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، رهبر انقلاب اسلامی از دوران ملی شدن صنعت نفت تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را منتشر کرده که به شرح ذیل است:

پیروزی و شکست در ملی شدن صنعت نفت

صنعت نفت ایران در سال ۱۳۲۹ با محوریت آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق و خواست مردم از استعمار انگلیس خارج و ملی می‌شود و پس از آن نخست‌وزیریِ دولت ملی بنام مصدق رقم می‌خورد. نهضت ملی با همه‌ی موفقیت‌ها ناگهان با استعفای دولت مصدق و بر سر کار آمدن قوام السلطنه و خطر بازگشت سلطه‌ی انگلیس بر نفت ایران مواجه می‌شود. آیت‌الله کاشانی بار دیگر مردم را به صحنه می‌آورد و نخست‌وزیری مجدد دکتر مصدق را فراهم می‌کند. اما این‌بار مصدق با آیت‌الله کاشانی سر ناسازگاری و اختلاف سرمیدهد و به خانه‌نشینی کاشانی منجر میشود. مصدق در مقابله با شکایتها و افزون‌خواهی‌های انگلیس نسبت به نفت ایران به آمریکا اعتماد میکند و این‌بار نوبت آمریکاست که پاسخ اعتماد مصدق را با ایجاد کودتا و سقوط دولت ملی او بدهد.

آنچه در این مطلب آمده است روایت تاریخی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از زمینه‌های شکل‌گیری اعتراض مردمی به استعمار نفت توسط بیگانه تا ملی شدن صنعت نفت، قیام ۳۰ تیر و کودتای ۲۸ مرداد ۳۲ است. در این مجموعه از  ۳۴ سخنرانی رهبر انقلاب طی سال‌های ۱۳۵۹ تا ۱۴۰۱ استفاده شده است.

فصل اول: ملی شدن صنعت نفت

طمع قدرت‌ها به نفت ایران

مسئله‌ نفت، یکی از مسائل فوق‌العاده تلخِ ملتِ ایران است که هنوز درست باز نشده است.(۱) نفت، ثروت ملت ایران و ثروت دولت است که نماینده‌ی ملت است.(۲) آقایان و خانمها؛ برادران و خواهران عزیز در سرتاسر کشور! در این مملکت، منبعِ ثروتی به نام «نفت» کشف شد. کشفِ نفت به‌منزله‌ی این بود که ملتی گنجی پیدا کند.(۳) ما ازلحاظ منابع نفت و گاز بر روی هم، در دنیا اوّلیم؛ یعنی بهترین کشور و ثروتمندترین کشور در همه‌ی دنیا ازلحاظ منابع نفت و گاز بر روی هم (ما هستیم)... یعنی هیچ کشوری به‌قدر کشور ما نفت و گاز ندارد،... خب این کشور، کشور ثروتمندی است؛ بیخود نیست که دشمنان ما - (یعنی) قدرتهای سلطه‌گر، آمریکا و امثال آن - چشم طمع دوخته‌اند به این کشور و میخواهند این کشور را زیر سلطه دربیاورند.(۴)

کشور ما روی دریای نفت خوابیده بود؛ (ولی) نه خبر داشتیم، نه بلد بودیم؛ نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که آنهایی که خبر داشتند و بلد بودند، آمدند مسلّط شدند به نفت ما. نفت ما را میبردند، تمدّن خودشان را میساختند، کارخانه‌های خودشان را راه می‌انداختند و در دوران جنگی که بود، از این نفت برای پیروزی خودشان استفاده میکردند و یک چیز مختصری هم به ما میدادند؛ زمان طاغوت این‌جوری بود.(۵) مثل آن شاه نادان؛ به یکی از شاه‌ها گفتند یک مادّه‌ی بدبوی سیاه‌رنگ منحوسی به نام نفت از یک جاهایی جوشیده، این خارجی‌ها، بیچاره‌ها، حاضرند بیایند این را بردارند ببرند؛ اجازه بدهیم ببرند؛ او هم گفت: خیلی خب، ببرند راحت بشویم!(۶)

 ۱۲۸۰ شمسی: انعقاد قراداد دارسی و ننگ شصت‌ساله

انگلیسی‌ها در زمان قاجاریه به ایران آمدند و با رجال خائن آن روز، برای بردن نفت مملکت قراردادی شصت‌ساله بستند!... قرارداد شصت‌ساله بسته شد تا انگلیس بیاید و نفتی را که آن روز مثل آب خوردن به آن نیاز داشت، ببرد. واقعاً برای انگلیس، نفت ارزشمندترین کالا محسوب می‌شد؛ چون به کارهای استعماری مشغول بود و سرزمینها را می‌گرفت؛ لذا و به پول احتیاج داشت. پول هم با فعالیت کارخانه‌ها به دست می‌آمد و کارخانه‌ها نیز با نفت می‌گشت.(۷) (اینها) سالهای متمادی این گنج را استخراج کردند و خوردند؛ بی‌آنکه به روی مبارکشان بیاورند که این غصبِ مالِ ملت ایران است!(۸)

 ۱۳۰۴ شمسی: به حکومت رسیدن رضاخان

مدّت زمانی از انعقاد قرار داد شصت‌ساله نگذشته بود که رضا خان را بر سرِ کار آوردند.(۹) مردم که نقشی نداشتند.(۱۰) رضاخان را غربی‌ها بر ما تحمیل کردند.(۱۱) اواخر حکومت ضعیف قاجاریه بود و انگلیسی‌ها کسی را می‌خواستند تا به قلع‌وقمع گردنکشانی که در گوشه و کنار ایران سربلند کرده بودند بپردازد. آن‌ها برای اینکه کسی منافعشان را تهدید نکند، به قلدرِ گردن کلفتی که ضمناً سرسپرده‌ی خودشان باشد، احتیاج داشتند. باری؛ رضا خان را پیدا کردند؛(۱۲) (لذا) به تربیت او پرداختند و به آنجا که باید برسد، رساندندش. اوّل، سردارسپه و نخست‌وزیر بود و بعد هم پادشاه و رئیس کشور ایران شد!(۱۳)

 ۱۳۱۲ شمسی: ماجرایی که سی سال بر مدت زمان قرارداد دارسی افزود

چند سالی از به قدرت رسیدن رضا خان توسّط انگلیسی‌ها نگذشته بود که او به فکر افتاد اگر بشود، پول بیشتری بابت نفت از آن‌ها بگیرد. البته سرسپردگی او به جای خود محفوظ بود؛ اما بالاخره هر نوکری، گاهی به این فکر می‌افتد که مقدار بیشتری پول از ارباب خود اخّاذی کند! مزاج قلدرمآبانه‌ی او به کمکش آمد تا با قرارداد دارسی که هنوز سی سال دیگر مانده بود تا به سر آید، برخوردِ قلدرانه کند. یعنی وارد هیئت دولت شد و قرارداد دارسی را در بخاری انداخت و سوزاند! وقتی به او گفتند «از مدّت قرارداد، سی سال دیگر باقی مانده است» گفت: «این چه قراردادی است! باید بابت نفت، پول بیشتری به ما بدهند.» آن وقت، طرفش کیست‌؟ یک کمپانی انگلیسی! به مجرّد اینکه رضا خان با قرارداد دارسی چنین برخوردی کرد، حکومت انگلیس وارد میدان شد و های‌وهوی و سر و صدا به راه انداخت. نهایتاً انگلیسی‌ها... کاری کردند که همین قرار داد را که فقط سی سال دیگر از اعتبارش مانده بود، به مدّتِ شصت سال دیگر تمدید کرد! یعنی با انگلیسی‌ها(۱۴) چند روز بعد یک قرارداد بدتر و ننگین‌تری را (قرارداد ۱۹۳۳) برای مدت طولانی - سی سال بر مدت قرارداد قبلی نفت اضافه کرد - امضاء کرد، داد دستشان رفتند! مسئولین دولتی‌اش هم تابع او بودند. (۱۵)

 ۱۳۲۰ شمسی: حذف رضاخان از پادشاهی

لحظه‌ای که احساس کردند یک ذرّه حالت گوش به فرمانی‌اش (رضاخان) متزلزل شده و گرایشی، آن هم نه به سمت استقلال حقیقی، بلکه به سمت آلمان هیتلری پیدا کرده است - طبیعتاً وقتی رضاخان به هیتلر نگاه کند، به هیجان می‌آید و لذّت می‌برد - او را کنار زدند و پسرش را بر سرِ کار آوردند.(۱۶)

بعد از رفتن رضاخان، به تقی‌زاده که آن وقت وزیر دارائی بود، گفتند چرا آن روز این قرارداد (۱۹۳۳) را امضاء کردی؟ گفت من آلت فعل بودم؛ یعنی خود رضاخان مسئول بود. این آدمی که در مقابل مردمِ خودش اینجور وحشیانه، وقیحانه، بی‌ملاحظه و ستیزه‌گرانه رفتار و برخورد میکرد، در مقابل انگلیسی‌ها خوار و ذلیل بود.(۱۷)

این، کاری بود که انگلیسیها از زمان قاجاریه تا پایان حکومت رضاخان در ارتباط با نفتِ ایران کردند.(۱۸) انگلیسی‌ها نفت ایران را مِلک شخصی خود به حساب آورده بودند و دهها سال استفاده‌ی غاصبانه می‌کردند و مال ملت ایران را تقریباً مفتِ مفت می‌بردند و دربار سلطنت هم برای اینکه چهار روز بیشتر به حکومت ننگین خود ادامه دهد، با انگلیسی‌ها همکاری می‌کرد. اما این بساط را نهضت ملی شدن صنعت نفت به هم زد، که عامل و سرچشمه‌ی اصلی جوشش در این نهضت، همین مرد بزرگ و شجاع بود: مرحوم آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی.(۱۹)

 لزوم آشنایی با تاریخ

من به جوانان عرض می‌کنم، با تاریخ گذشته‌ی نزدیک کشورتان آشنا شوید؛ چون یکی از راههای فریب و اغواگری، تحریف تاریخ است که امروز متأسفانه این کار به‌وفور صورت می‌گیرد.(۲۰) من از این‌که می‌بینم جوانان ما از این قضایا بی‌اطّلاعند، رنج می‌برم. همیشه اطّلاع از آنچه که دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب می‌شود که انسان ترفندهای دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض می‌شود. شما می‌بینید که در مبارزات ورزشی هم مربّیان می‌نشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه می‌کنند تا روشهای او را بشناسند.(۲۱)

سال ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۲ شمسی: نقش نهضت ملی شدن صنعت نفت در غرب آسیا

از سال ۲۹ تا ۳۲ یعنی از سال ملی شدن صنعت نفت تا سقوط دکتر مصدق، این سه سالی که بر کشور ما سه سال و خرده‌ای که گذشت میدانید یکی از آن دوره‌های فوق‌العاده حساس کشور ماست. از لحاظ ارتباط با سیاستهای خارجی، این دوران دورانی است که سلطه‌ی قدیمی انگلیسی یک ضربت محکم بهش میخورد و خاطرات حکومت ملی، حکومت مردم و حضور مردم که سالیان درازی بود به کلی از ذهنها شسته و زدوده شده بود باز در ذهنها زنده میشود.(۲۲) ضربه‌ی به حکومت انگلیس، باز یافتن احساسات مردمی بوسیله‌ی خود مردم، و یک نگاه تند به سلطه گران و به خارجیانی که در کار ایران دخالت میکنند، بعد تهدید کردن مقام سلطنتی که مردم از آن آن‌قدر نفرت داشتند اینها یک حوادث عجیبی است دیگر، یعنی جزو مقاطع کم نظیر تاریخ ماست.(۲۳) نهضت ملی و ملی شدن صنعت نفت و حوادث سال بیست‌ونه و سی و سی‌ویک و بسیج مردم آن قضایائی است، که در آن تاریخ برای خاورمیانه یک حرکت عظیم بود، یک رستاخیز بود.(۲۴) نهضت ملی یکی از فصول مهم تاریخ ماست. هم به خاطر این‌که در یک فصل حساسی از فصول تاریخ معاصر دنیا واقع شد. آن زمانی که ما در این‌جا سرگرم مبارزه‌ی با انگلیسها بودیم،(۲۵) سالهای دردسر و درگیری استعمار در مقابل ملتهای مصر و عراق و سوریه و غیره بود.(۲۶)

آن روز وقتی که این حادثه در ایران اتفاق افتاد و انگلیسیها آن تودهنی سخت را از ملت ایران خوردند در دنیای عرب آن چنان انعکاس سیلی ایران بر بناگوش انگلیسیها عجیب بود که توانست ملتهای عرب را یکی پس از دیگری بیدار کند و در سه چهار سال بعد از آن حادثه در دنیای عرب سالهای حادثه‌خیز بود.(۲۷) در هند هم انگلستان تازه شکست خورده بود؛ در مصر هم با روی کار آمدن افسران آزاد و سقوط رژیم سلطنتی فاروق انگیسها داشتند می‌لرزیدند. در یک چنین شرائطی بود که یک ضربه‌ی محکم انگلیسها در ایران خوردند از ناحیه‌ی مردم، از ناحیه‌ی احساسات دینی مردم، از ناحیه‌ی رهبری دینی و اسلامی مردم، از ناحیه‌ی شخص آیت‌الله‌کاشانی و البته مطلب نهضت ملی به این‌جا هم خاتمه پیدا نکرد، به دنبال خودش نهضت ملی نهضتهای دیگری را هم آورد که یکی از مهمترینش، - مهمترینهایش یا مهمترینش - نهضت ضد سلطنتی بود که سه - چهار سال بعد در عراق انجام گرفت.(۲۸) حادثه، حادثه‌ی بسیار مهمی بود.(۲۹) همان وقت همه میگفتند که قیام مصر به وسیله‌ی ناصر و قیام عراقی‌ها به وسیله‌ی آن سران کودتای عراقی، ناشی از حرکت ایران بود.(۳۰)

آیت‌الله کاشانی، نفر اول در ملی شدن صنعت نفت

اگر مرحوم آیت‌اللَّه کاشانی نبود، مطمئن باشید که مسئله‌ی ملی شدن صنعت نفت به‌هیچ‌وجه در این کشور پا نمی‌گرفت.(۳۱) مرحوم آیت‌الله کاشانی در این حادثه نقش اول بوده، این را به شما بگویم. مرحوم آیت‌الله کاشانی رضوان‌الله‌علیه در مسأله‌ی ملی شدن صنعت نفت نفر دوم نبود، نفر اول بود.(۳۲) آیت‌الله کاشانی کسی است که اگر او نبود، نهضت ملی شدن صنعت نفت یقیناً در این کشور به وقوع نمی‌پیوست.(۳۳) او جلودار این قضیه بود.(۳۴) حالا یک عده به تعبیری که بنده کردم، نمک‌خوردگانِ نمکدان‌شکن هستند؛ نان نهضت ملی (نفت) را می‌خوردند، بعد به مرحوم آیت‌اللَّه کاشانی بدگویی می‌کنند! (۳۵) سالیان درازی این شخصیتِ روحانیِ مبارزِ زاهدِ قانع و فداکار، مورد توطئه‌ی سکوت قرار گرفت. عمداً درباره‌ی او حرف نزدند، بعضیها هم که حرف زدند از جاده‌ی حق و انصاف فراتر رفتند. بجای این‌که چهره‌ی او را ترسیم بکنند نقاب زشتی بر چهره و سیمای نورانی این مرد خدا گذاشتند و او را آن‌جور وانمود کردند.(۳۶)

 آیت‌الله کاشانی، یک ملای مجتهد و دارای سوابق مبارزاتی

مرحوم آیت‌الله‌کاشانی سابقه‌ی علمی‌اش در حد اجتهاد، یک مرد مجتهد قوی که در دوران بعد از حادثه‌ی ۲۸ مرداد ایشان چند سفر مشهد آمده بودند، بنده آن وقت طلبه‌ی کوچک و جوانی بودم در مجلس ایشان حاضر می‌شدم، علمای بزرگ مشهد در شبهای ماه رمضان - که ایشان یک یا دو ماه رمضان در مشهد بودند - می‌آمدند در محضر ایشان بحثهای علمی می‌شد و همه متفق بودند که از مرحوم آیت‌الله‌کاشانی استفاده‌های بزرگی می‌کردند. یک چنین مرد عالم فاضل مجتهد دانشمندی که آن هم مقام مبارزاتی‌اش، مبارزه‌اش با انگلیسها که همین مبارزه بعد از آمدن ایشان به ایران هم ادامه پیدا کرد؛ بعد از ۱۳۲۰ و رفتن پهلوی اول - رضاخان قلدر - از ایران و روی کار آمدن محمّدرضا این مبارزات ادامه پیدا کرد، به تبعیدها و زندانهای متعددی هم منتهی شد؛ این شخصیت این مرد خستگی‌ناپذیر است.(۳۷)

دستگاه دربار که مخالف چیزفهمیِ مردم بود، خودش هم عامل دست انگلیسی‌ها بود. روشنفکران و سیاسیّونی که جهت حرکتشان این بود، وسیله و راهی نداشتند و مردم به آن‌ها اعتماد نمی‌کردند.(۳۸) (در این میان) مرحوم آیت‌الله کاشانی وارد میدان شد. سابقه‌ی این مرد را، علما می‌شناختند و مردم ایران هم به او ارادت داشتند. او کسی بود که به وسیله‌ی قشون غاصبِ مداخله‌گرِ انگلیس در ایران، از کشور تبعید شده بود... البته قبلاً او را در قلعه‌ی فلک الافلاک خرم‌آباد زندانی کردند، که من رفتم آن سلولی را که می‌گفتند مرحوم آقای کاشانی در آنجا زندانی بود، از نزدیک دیدم.(۳۹) ایشان وقتی از تبعیدگاه برگشتند تهران استقبال بی‌نظیر و عظیمی که تا آن روز نظیری نداشت آن استقبال از ایشان به عمل آمد.(۴۰) امواج احساسات و ارادت مردم نسبت به این روحانی مجاهد و مبارز، چنان توفانی به راه انداخت که همه‌ی دشمنان را پس زد و انگلیسی‌ها و دیگران حساب کار خود را کردند و فهمیدند که مبارزه با این عالم روحانی به جایی نخواهد رسید.(۴۱)

پدرش مرحوم سیدمصطفی‌کاشانی از علمای بزرگ و مبارزی بود که با فرزند خود در نجف بودند، و هم مرحوم سیدمصطفی‌کاشانی - پدر مرحوم آیت‌الله‌کاشانی - و هم خود مرحوم آیت‌الله‌کاشانی در بعد از پایان جنگ بین‌الملل اول در سال ۱۹۲۰ میلادی - که انگلیسی‌ها حمله کردند برای این‌که عراق را بگیرند و سرزمین عثمانی تجزیه شد و قطعه قطعه شد و تنها نقطه‌ی مقاومتی که در سرتاسر این قلمرو وسیع وجود داشت مرکز و پایگاه فقاهت شیعه - یعنی نجف اشرف بود - این دو بزرگوار در کنار علمای بزرگ و مبارز دیگر نجف مدتها با سلطه‌ی انگلیس جنگیدند.(۴۲)

بنده فراموش نمی‌کنم در یکی از سفرهای مرحوم آیت‌الله کاشانی به مشهد؛ بنده آن وقت طلبه‌ی جوانی بودم؛ در مجلس ایشان در شبی نشسته بودیم، یکی از علمای مشهد، مرحوم حاج سیدمحمّد رضای بختیاری رحمةالله‌علیه از دوستان مرحوم کاشانی بود. با همدیگر خاطرات میدان جنگ و سنگرها را تبادل می‌کردند. ایشان می‌گفت: یادته آن شبها، آن روز کذایی، آن شب کذایی چه جوری زندگی می‌کردیم، سر برج دیده‌بانی می‌دادیم؛ یک انسان این‌جوری بود. در میدان جنگ گذرانده بود، در مبارزه زندگیش را سر کرده بود، طمعی نداشت.(۴۳)

 موفقیت ملی شدن صنعت نفت به خاطر حضور مردم

در همه‌ی تحولات و جنبشهای گوناگون اجتماعی بزرگ، نقش مردم، نقش معیار است. یعنی گسترش یک تحول، گسترش یک فکر، گسترش نفوذ یک مصلح اجتماعی، وابسته‌ی به این است که با مردم چقدر ارتباط داشته باشد. هرچه ارتباط او و آن جریان و آن جنبش و آن تحول با مردم بیشتر باشد، امکان موفقیت او بیشتر است؛ اگر از مردم منقطع شد، دیری نخواهد پائید، کاری نخواهد کرد... در قضیه‌ی صنعت نفت و ملی شدن نفت هم در اول دهه‌ی ۳۰ شمسی در کشورمان، مردم عامل بودند، مردم مؤثر بودند، حضور آنها موفقیت‌آور بود.(۴۴) تاریخچه‌ی حضور مردم ما در صحنه، جزو تاریخچه‌های استثنایی است. روی این هم کسی کار نکرده، اگر مقایسه کنید مردم ما را با ملتهای دیگر از لحاظ تعیین کنندگی مواقف حساس، خواهید دید که ملت ما از آن ملتهای جالبند از این جهت،(۴۵) مردم ما مردم حضور در کوچه و بازارند دیگر، در مشروطیت و در همه‌ی قضایا مردم همیشه توی صحنه‌ها حضور داشتند، آمدند، رفتند، اقدام کردند، خواستند، عمل کردند، یک چیز عجیبی است اصلاً. (۴۶)

در دوران رضاخانی به کل، اصلاً خشکیده بود این روح، تمام شده بود دیگر، اصلاً مردم هیچ کاره‌ی محض شده بودند به خاطر آن استبداد، بعد از دوران رضاخان هم مسئله‌ای نبود که مردم را به میدان آزمایش بکشاند و در صحنه‌ها حاضر کند. دوران مصدق یعنی دوران حکومت مصدق و از ۲۹ تا ۳۲، به این تعبیر، جزو دورانهایی بود که از این جهت خیلی حساس بود،(۴۷) (در این بین) مرحوم کاشانی کسی است که به کمک او دکتر مصدّق و دیگر سرانِ نهضت ملی شدن صنعت نفت توانستند حمایت مردم را به این حرکت جلب کنند؛ و الاّ حمایت مردم جلب نمی‌شد. کسی مصدّق را نمی‌شناخت؛ کسی معنای ملی شدن صنعت نفت را نمی‌دانست؛ توده‌های عظیم مردم که رأی و حضور و اقدام آن‌ها در تحوّلات اجتماعی تعیین‌کننده است، در جریان وارد نبودند و برای آن‌ها توضیح داده نشده بود.(۴۸) کسانی که از آن روز یادشان هست، می‌دانند که بسیج مردم و حرکت مردم فقط به وسیله‌ی مرحوم آیت‌الله کاشانی انجام می‌گرفت.(۴۹)

تبیین طرح ملی شدن صنعت نفت برای مردم توسط نمایندگان آیت‌الله کاشانی

مرحوم آیت‌الله کاشانی به عنوان نماینده‌ی مردم تهران و رئیس مجلس آن روز، پشتیبان طرح ملی شدن صنعت نفت شد.(۵۰) (و) پیام جنبشِ ملی را نفوذ و موقعیت یک روحانیِ جلیل‌القدر یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی به سراسر ایران، به شهرها و حتی به بعضی از روستاها رسانید.(۵۱) نمایندگان آیت‌الله کاشانی در سرتاسر کشور، در شهرهای مختلف، می‌رفتند سخنرانی می‌کردند، حقایق را برای مردم می‌گفتند، مسأله‌ی ملی شدن صنعت نفت را برای مردم باز می‌کردند، معنا می‌کردند، شوق آزادگی و آزادی از یوغ انگلیسها را در دل مردم می‌آفریدند.(۵۲) من خودم آن وقت نوجوان بودم.(۵۳) نماینده‌ی مرحوم آیت‌الله کاشانی به مشهد آمد و منبر رفت. او چنان دلهای مردم را مثل مغناطیس به خود جذب می‌کرد که هیچ عامل دیگری نمی‌توانست جای این حرکت را بگیرد. (۵۴)و به این ترتیب شد که ملی شدن صنعت نفت پشتوانه‌ی مردمی پیدا کرد، در مجلس و مجلس شورای ملی آن روز و در دولت به آن صورت درآمد و به آن‌جا رسید.(۵۵)

درخواست نهضت ملّی چه بود؟ یک درخواست حدّاقلّی بود؛ دنبال استقلال اقتصادی و استقلال سیاسی و استقلال همه‌جانبه نبود؛ نفت ما دربست در اختیار انگلیس‌ها بود، در نهضت ملّی شدن صنعت نفت، درخواست این بود که نفت را از دست انگلیسی‌ها بگیریم و دست خودمان باشد.(۵۶)

* نقش علما و انگیزه دینی مردم در نهضت ملی صنعت نفت

خصوصیت با مردم بودن (روحانیت) باعث شده است که در تحولات عظیم اجتماعی کشور ما -که مهم‌ترین کشور شیعه‌ی دنیاست- روحانیت پیش‌قدم باشد. شما ببینید کدام تحول‌بزرگ و اساسی- سیاسی محض- در کشور انجام گرفته است که در آن روحانیت در صف مقدم نباشد؛ از ایستادگی در مقابل دست‌اندازی اقتصادی خارجیها- مظهرش ماجرای تنباکو و «قرارداد رژی» در زمان میرزای شیرازی بود؛ نمونه‌ی دیگرش در قرارداد «رویتر» بود که باز آنجا روحانیون مخالفت کردند؛ نمونه‌ی دیگرش در شروع مشروطیت بود که روحانیون پیش‌قدم بودند. در قضیه‌ی ملی شدن صنعت نفت هم باز روحانیون بودند که جلو افتادند.(۵۷) هیچ کانون و مرکزی در ایران وجود نداشت که بتواند ملت را بسیج کند؛ مگر روحانیت و پرچمداران دین، با شعار دین.(۵۸)

ایمان دینی جزو مهم‌ترین عناصر مقاومت و تحرّک این کشور است؛ مال امروز هم نیست، از ۱۳۰ سال، ۱۴۰ سال پیش به این‌طرف، هر حرکتی در این کشور انجام گرفته است که اثرگذار، جریان‌ساز و مؤثّر بوده است، عنصر ایمان دینی حرف اوّل را در آن میزده است.(۵۹) مردم که در ماجراهای مصدق و قبل از روی کار آمدن مصدق اجتماعات بزرگی تشکیل دادند، مردم که در ماجرای خلع ید انگلیسها و شرکت انگلیسی از نفت جنوب آن همه تظاهرات کردند، شعر خواندند، سخنرانی کردند، تظاهرات راه انداختند، در همه‌ی شهرهای بزرگ کشور، و مردم که در ماجرای سی‌تیر در مقابل حکومت، حکومت تحمیلی قوام‌السلطنه ایستادند و قدرت شاه را به زانو در آوردند، این مردم - که تا این لحظات در صحنه بودند - با یک انگیزه آمده بودند و آن انگیزه‌ی دینی بود.(۶۰)

اینکه من مدام میگویم تاریخ را بخوانید، در تاریخ تأمّل کنید، برای اینها است. اگر علما نبودند و انگیزه‌ی دینی نبود، قطعاً نهضت ملّی شدن صنعت نفت پیش نمیرفت؛ این را همه بدانند.(۶۱) این یک حقیقتی است در باب نهضت ملی... این نهضت یک نهضت ماهیتاً دینی و اسلامی بود.(۶۲) در مقدّمه‌ی این نهضت آیت الله کاشانی بود. پشتیبان او مرجع تقلیدی مثل مرحوم آسیّدمحمّدتقی خوانساری در قم بود. مروّجان این فکر، یک جمعی در قم و در مشهد ما یک عالم دینی، یک منبریِ درجه‌ی یک و یک فعّال مذهبی گوینده‌ی متفکر درجه‌ی یک (بودند)؛ اینها مروّجین نهضت ملّی بودند، مردم به‌خاطر دین آمدند. بعد که مرحوم کاشانی را جدا کردند، علما را طرد کردند، مذهبی‌ها را کنار گذاشتند، مصدّق شکست خورد. تا دین بود، تا عنصر ایمان دینی بود، حرکت به جلو بود؛ وقتی این (عنصر) از آن گرفته شد، حرکت متوقّف شد، شکست خورد، تبدیل به عکس شد.(۶۳) این یک نکته‌ای است که متأسفانه در همه‌ی تحلیلهایی که از نهضت ملی می‌شود مسکوت عنه گذاشتند و نخواستند از او اسمی بیاورند. طبیعی است که بعد از ماجرای نهضت ملی و شکست نهضت ملی مدتها رژیم سرکار بود، آن کسانی هم که راجع به دوران نهضت ملی حرف می‌زدند غالباً ملی‌گراهایی بودند که با دین میانه‌ای نداشتند، سر و کاری نداشتند، خیلی علاقه‌ای هم نداشتند، و معتقد به سیاست دینی و دین سیاسی نبودند؛ اما این یک حقیقتی است.(۶۴)

 تأثیر جریان فدائیان اسلام بر نهضت ملی شدن صنعت نفت

یکی از (دیگر) چیزهایی که در تاریخ معاصر ما متأسفانه به کلی به دست فراموشی سپرده شده همین است که تأثیر جریان نواب و حضور نواب را در روی کار آمدن حکومت ملی دکتر مصدق ندیده گرفته.(۶۵) دوران ده ساله‌ی عمر سیاسی و مبارزاتی مرحوم نواب یکی از مهمترین نشانه‌ها و آثارش حضور فعال و تأثیر فراوان در برهه‌ی سه چهار ساله‌ی بین ۲۹ تا ۳۲ است که از برهه‌های تاریخی کشور هم هست.(۶۶)

آن وقتی که حکومتها و دولتهای فاسد یکی پس از دیگری در ده ساله‌ی اول حکومت محمدرضای پهلوی بر سر کار می‌آمدند جمعیت مسلّح فدائیان اسلام به رهبری مرحوم نواب صفوی - روحانی جوان و فداکار - تنها نقطه‌ی مقاومت را تشکیل می‌داد.(۶۷) این را بدانید که اگر مرحوم نواب نبود و تلاشهای آنها نبود و ارعابی که آنها در محیط جو هیأت حاکمه بوجود آورده بودند یعنی دستگاه سلطنت، نبود، ممکن نبود که به آن شکل بتوانند حکومت را بدهند به مصدق، دکتر مصدق در اوایل کارش به طور آشکار متکی بود به گروه فدائیان اسلام و مرحوم کاشانی این را آشکارا هم میکرد. البته آنها طرفدار مصدق به عنوان مصدق نبودند، طرفدار آن چیزی بودند که ترکیب مصدق-کاشانی آن را ارائه میداد،(۶۸) در این مقطع نقش فدائیان اسلام نقش به طور کامل مؤثری بود یعنی در روی کار آوردن آن دولت در حمایت مرحوم کاشانی،(۶۹) یعنی یک حکومت ضد استبدادی و ضد سلطنتی دینی؛ این بود دیگر، ترکیب کاشانی و مصدق این‌جوری بود، البته این ضدها باز هم مصداق داشت، ضد سلطنتی، ضد استبدادی، ضد انگلیسی، این خصوصیت آن چیزی بود که از مجموعه‌ی مصدق و کاشانی بوجود می‌آمد و منعکس میشد در خارج.(۷۰)

مرحوم کاشانی... به فدائیان و شخص نواب خیلی التفات داشت.(۷۱) بعد از جریان ترور رزم‌آرا روزنامه‌ها یک عکسی را منتشر کردند که مرحوم کاشانی دستش را گذاشته روی سر مرحوم طهماسبی که قاتل رزم‌آرا بود... بنابراین از زدن رزم آرا مرحوم کاشانی استقبال میکند، این هم که قاتل رزم‌آرا است. یک چنین حمایتهای صریح و علنی را آدم آن‌وقت مشاهده میکرد. معلوم بود که فدائیان اسلام زیر بال مرحوم آیت‌الله کاشانی قرار دارند و او از آنها کاملاً حمایت میکند و اینها هم بی‌دریغ به نفع حکومت مصدق و به نفع همان جهت گیری‌ای که مجموعه‌ی مصدق و کاشانی گفتم بوجود می‌آورد، تلاش میکردند و حرکت میکردند و در حقیقت جریان نهضت ملی نوک تیز مسلحش فدائیان اسلام بودند تا وقتی که بین اینها و مصدق اختلاف افتاد.(۷۲)

 ۱۳۲۹ تا ۱۳۳۰ شمسی: نقش آیت‌الله کاشانی در نخست وزیری مصدق

و به این ترتیب در سال ۱۳۲۹ شمسی مردم طرفدار ملی‌شدن صنعت نفت ایران شدند و علی‌رغم این‌که محمدرضا موافق نخست‌وزیری مصدّق نبود، به پشتیبانی حمایت مردمی، مصدّق نخست‌وزیر شد.(۷۳) مرحوم آیت‌الله‌کاشانی با علاقه و احساساتی که مردم نسبت به او داشتند، ارادتی که داشتند، سوابق مبارزاتی که از او می‌شناختند، محبت شدیدی که در اعماق خانه‌ها و خانوادها و دلها از این مرد وجود داشت توانست حکومتی را که از طرف شاه بود متزلزل کند، - حکومت رزم‌آرا را - و زمینه سازی کند برای تشکیل یک حکومت ملی و مردمی، و مصدق را بر سر کار بیاورد.(۷۴) اگر مرحوم آیت‌الله کاشانی این حمایت عظیم مردمی را برای مصدّق به وجود نمی‌آورد، او نخست‌وزیر نمی‌شد.(۷۵)

  فصل دوم: قیام ملی ۳۰ تیر ۱۳۳۱ با پرچمداری آیت‌الله کاشانی

اهمیت حادثه سی تیر

مسأله‌ی حادثه‌ی سی‌ام تیر... از حوادث تاریخی مهم ملت ماست... این حادثه حامل یک درس و پیامی است که اگر ما آن درس را فراموش کنیم و اگر آن پیام را نشنویم یقیناً ضربه خواهیم خورد. در مورد حادثه‌ی سی‌ام تیر باید عرض کنم که این حادثه مورد یک تحریف بزرگ تاریخی قرار گرفته است. روزی که در حقیقت باید روز کاشانی اسم پیدا می‌کرد و روز حضور فقاهت اسلام و حضور مظهریت دین و عواطف دینی در صحنه‌ی مبارزات سیاسی در طول زمان تا قبل از پیروزی انقلاب به کلی ماهیت و حقیقت دیگری پیدا کرده بود. شاید تا قبل از پیروزی انقلاب اسلامی کمتر کسی باور می‌کرد که حادثه‌ی مهم سی‌ام تیر به یک مرجع دینی، به یک عالم بزرگ، به یک فقیه ارزشمند، مرحوم آیت‌الله کاشانی ارتباطی به این نزدیکی دارد.(۷۶)

 انحلال مجلس و طلب اختیارات بیشتر توسط مصدق

در انقلابهای گوناگون، در فاصله‌های زمانی گوناگون، آن کسانی که پیشواها و به اصطلاح رهبران ملتها بودند، بالاخره درماندند؛ گفتند آقا ! ما اختیارات تام و تمام میخواهیم. دکتر مصدق دو سال و خرده‌ای در این کشور حکومت کرد، بخش عمده‌ای از این دو سال، دو مجلس آن روز را منحل کرد(۷۷) یعنی چیزی که به حسب ظاهر نماد دمکراسی بود؛ که البته در آن، دمکراسی هم نبود و گفت من اختیارات میخواهم،(۷۸)  اختیارات مجلس را هم در اختیار گرفت؛ گفت بدون این، نمیتوانم.(۷۹) در دو سال حکومت خودش، یک سال یا بیشتر، با اختیاراتِ مطلق زمامداری کرد؛ خودش قانون وضع میکرد، خودش امضاء میکرد و خودش به اجرا میگذاشت.(۸۰) اما طاقت نیاورد. نتوانست.(۸۱) حالا مصدق که یک حکومت مردمی بود.(۸۲) این کجا با نظام جمهوری اسلامی قابل مقایسه است(۸۳) آزادی و دمکراسی‌ای که انقلاب به ما داد، حتّی در دوران مصدق هم - که دوران نسبتاً آزاد و به قول خودشان دمکراسی بود - به هیچ‌وجه نبود.(۸۴) 

 ۲۵ تیر ۱۳۳۱ شمسی: استعفای ناگهانی مصدق از نخست‌وزیری

بعد از آنی که مجلس هفدهم در سال ۱۳۳۱ - اوائل سال ۱۳۳۱ - تشکیل شد... مثلاً یکسالی بود که حکومت مصدق سرکار بود، چون مجلس جدید تشکیل شده بود، دولت رفت استعفا داد و به دنبال استعفا مجدداً دولت انتخاب شد، یک مشکلی پیشامد کرد که مصدق رفت پیش شاه و استعفای خودش را به شاه داد؛ با این‌که مجلس رأی اعتماد به دولت مصدق داده بود، مصدق رفت و بدون این‌که هیچ‌کس را در جریان بگذارد، با مرحوم کاشانی مشورت بکند، یا با آن کسانی که عوامل اصلی در صحنه نگه داشتن مردم بودند اندک چیزی بیان کند، یا با مردم چیزی در میان بگذارد رفت استعفا کرد و ناگهان همه مطلع شدند که دکتر مصدق استعفا کرده. شاه هم از فرصت استفاده کرد، یکی از مهره‌های قدیمی دست‌نشانده‌ی استعمار انگلیس و از نوکرهای دیرین و خانه‌زاد انگلیسیها - یعنی قوام‌السلطنه - را سرکار آورد.(۸۵)

 نخست‌وزیری قوام‌السلطنه و تهدید مردم و سردمداران نهضت ملی

البته قوام السلطنة قبلاً هم نخست وزیر بود و در دوران حکومت دست‌نشانده‌ی انگلیس در ایران سوابق خیلی زیادی دارد. قوام‌السلطنه آمد سرِ کار و یک اعلامیه‌ی بسیار تند و شدیداللحنی را منتشر کرد. بنده یادم است، من فراموش نمی‌کنم آن فضایی را که از رعب به خاطر اعلامیه‌ی قوام‌السلطنه بوجود آمده بود. در مشهد من با پدرم می‌رفتم دیدم افرادی می‌رسند به هم - از جمله به پدر من - و از اعلامیه‌ی تهدیدآمیزِ خطرناک قوام‌السلطنه آهسته حرف می‌زنند. در این اعلامیه قوام السلطنة مردم را تهدید کرده بود و سردمداران نهضت را تهدید کرده بود که خشونت به خرج خواهد داد، سرکوب خواهد کرد، و هر مانعی را از سر راه خودش برخواهد داشت. یک اعلامیه‌ی تند و شدیداللحنی است و به‌هرحال همه را تهدید کرده بود.(۸۶)

 تفکر مشترک ملی‌گراها، سلطنت‌طلبها و انگلیسی‌ها در تقابل با روحانیت

من احساس می‌کنم تصورات و احساس قوام‌السلطنه و سلطنت‌طلبها و انگلیسیها در مورد روحانیت درست همان احساسی بود که ملی‌گراها داشتند، و این یک چیز عجیبی است. اینها هر دو با هم دشمن و مخالف بودند، اما در مقابله‌ی با دین و حضور علمای دین و دخالت افکار اسلامی یک فکر داشتند.

توی اعلامیه‌ی قوام‌السلطنه... دکتر مصدق تحقیر شده، اما مرحوم آیت‌الله‌کاشانی با خصومت با او برخورد شده. در آن‌جا قوام‌السلطنه می‌گوید که من از عوام‌فریبی سیاسی بدم می‌آید، اشاره می‌کند به مصدق، چون مصدق می‌آمد با مردم حرف می‌زد و حرفهایی که مردم دوست می‌داشتند و بر طبق افکار مردم بود می‌گفت. آن مرد سیاستمدارِ انگلیسی مستبد از اینجور کارها بدش می‌آمد، اسم این را می‌گذاشت عوام‌فریبی سیاسی. بعد می‌گوید من از ریاکاری دینی هم بدم می‌آید، که بیایید شما ارتجاع سیاه را به بهانه‌ی ترس از تسلط خرابکاران سرخ بر کارها مسلط کنید، یعنی می‌گوید من از مصدق متنفر و منزجرم به خاطر این‌که کاشانیها و دینی‌ها را بر سرکار آورده؛ پیداست آن کسی که نقطه‌ی مقابل حرکت انگلیسها در ایران است، آن کسی که دستگاه استبداد شاه و دستگاه انگلیسها و کمپانیها و سوءاستفاده‌چیها او را در واقع سد و مانع در راه خودشان می‌دانند، آن مصدق نیست آن کاشانی است. (۸۷)

 موضع‌گیری آیت‌الله کاشانی در مقابل اعلامیه قوام

بعد در سال ۱۳۳۱ که ضدّ حمله‌ی دربار علیه مصدّق شروع شد و او از نخست‌وزیری برکنار گردید، فقط یک عامل توانست مجدّداً قدرت را به مصدّق برگرداند و او مرحوم آیت‌الله کاشانی بود.(۸۸) در مقابل این اعلامیه و در مقابل این توپ و تشر بسیار قوی - که البته متکی به ارتش و به نیروهای مسلح هم بود، و متکی به انگلیسها هم در خارج بود - فقط یک نفر مقاومت کرد، یک انسان قوی و مقاوم و مبارز فریادش را بلند کرد و بلند کردن فریاد او ترس را و محیط رعب را شکست، به مردم دل و جرأت داد، قدرت داد، مردم وارد صحنه شدند و نتیجه به عکس آن چیزی شد که شاه و درباریها و پشتیبانانشان می‌خواستند؛ آن شخص مرحوم آیت‌الله‌کاشانی بود. آیت‌الله‌کاشانی بعد از آنی که این اعلامیه را قوام‌السلطنه منتشر کرد یک اعلامیه‌ی تندی متقابلاً او داد و گفت من مقاومت می‌کنم، من حکومت قوام را قبول نمی‌کنم، من اگر قوام‌السلطنه کنار نرود و این حکومت دست‌نشانده عقب ننشیند من کفن می‌پوشم و می‌آیم بیرون. اجتماعات مردم را تشکیل داد.(۸۹)

 نخست‌وزیری مجدد مصدق با جلب حمایت مردمی توسط آیت‌الله کاشانی

در روز سی‌تیر مردم به دعوت مرحوم آیت‌الله‌کاشانی آمدند خیابانها برای مقابله‌ی با حکومت تحمیلی شاه - که قوام‌السلطنه را نخست‌وزیر کرده بود و مقدمه‌ای بود برای این‌که مجدداً انگلیسها برگردند، مجدداً امتیاز نفت به انگلیسها داده بشود و همان سلطه‌های قدیمی انگلیسی مجدداً از سرگرفته بشود.(۹۰) مردم کفن پوشیدند و در تهران و شهرهای دیگر به خیابانها آمدند.(۹۱) هنوز چهل‌وهشت ساعت نشده بود که با حضور مردم در صحنه و با مقاومتشان و با خون دادن مردم - که کشته‌ها دادند و خون دادند - دولت قوام سقوط کرد و مجدداً مصدق را از خانه آوردند بیرون و نخست‌وزیر کردند و مجدداً مصدق نخست‌وزیر شد؛ سی‌تیر این بود حادثه‌اش.(۹۲) لذا قوام‌السلطنه سه روز بیشتر نتوانست به عنوان نخست‌وزیر بماند. اصلاً مگر می‌شد در مقابل امواج عظیم مردم که آیت‌الله کاشانی راه انداخته بود، مقاومت کرد؟ لذا قوام‌السلطنه کنار رفت و دوباره مصدّق بر سرِ کار آمد.(۹۳) عامل و قهرمان و صحنه‌گردان اصلی این ماجرا (هم) مرحوم آیت‌الله‌کاشانی بود.(۹۴)

 اشتباه دکتر مصدق در حادثه سی‌تیر

بعد از آنی که مجدداً دولت دکتر مصدق روی کار آمد اولین عکس‌العملی که نشان داده شد بی‌اعتنایی به مرحوم آیت‌الله‌کاشانی بود. مصدق دید مردم آمدند توی خیابانها و شعار دادند و «یا مرگ یا مصدق» گفتند و یک عده‌ای کشته شدند، مطلب بر او مشتبه شد، خیال کرد این مردم از او حمایت می‌کنند، نفهمید که مردم از دین و از احساسات دینیشان حمایت می‌کنند. همان اشتباهی که آن روسیاه فراری(۹۵) هم همیشه در ایران داشت که می‌گفت مردم فلان‌قدر به من رأی دادند.(۹۶)

این خیلی حقیقت تلخی است برای ما. آن کسانی که کسی اینها (ملی‌گراها) را نمی‌شناخت، در یک گوشه‌ای بودند، در انزوا بودند، دلشان خوش بود که دو کلمه یک جا بنویسند حداکثر، اگر دل و جرأت می‌کردند که بنویسند.(۹۷) (آنگاه که) با کمک دین، با کمک علما، با کمک احساسات دینی مردم سرِ کار آمدند تا اندک فرصتی پیدا کردند در طول تاریخ لگد زدند، این درسی است که در مشروطه هم ما گرفتیم، در نهضت ملی هم این درس تکرار شد.(۹۸)

پیشوایی علمای دین، اشاره و تأیید آن کسانی که مورد تأیید مردمند، نفس گرم آن کسانی که مردم به نفس آنها احترام می‌گذاشتند و اعتماد می‌کردند آنها را وارد صحنه کرد. به مجرد این‌که وارد صحنه شدند احساس کردند زیر پایشان محکم هست پشت کردند، بی‌وفایی کردند، بی‌صفایی کردند، از آن ریشه‌ای که بر آن روئیده بودند خودشان را قطع کردند... در مشروطیت هم همین‌جور. اولین کاری که آن کسانی که در رأس کار قرار گرفته بودند انجام دادند، این بود که مشروطه را از مادر او - که از پستان او شیر نوشیده بود مشروطه - جدا کنند؛ یعنی از دامن علمای اسلام و فقهای دین، همین کاری که در نهضت ملی هم متأسفانه پیش آمد.(۹۹)

 دوران منزوی شدن آیت‌الله کاشانی

البته بسیاری از مردم ما حادثه‌ی سی‌ام تیر را به یاد دارند؛ اما نه فقط جوانهایی که متولد بعد از آن حادثه هستند یا در اوقات آن حادثه کم سن و خارج از گود و صحنه‌ی سیاست بودند، بلکه اکثر مردم ما هم تحلیل درستی از آن حادثه ندارند. علت هم این است که بعد از حادثه‌ی سی‌ام تیر شاید بتوان گفت بلافاصله بعد از حادثه‌ی سی‌ام تیر تا روز پیروزی انقلاب اسلامی همیشه بلندگوهای تبلیغاتی در دست کسانی بود که با کارگردان و صحنه‌گردان اصلی این حادثه - یعنی مرحوم آیت‌الله کاشانی - مخالف بودند.

یک مدت که هنوز دکتر مصدق بر سرکار بود و جبهه‌ی ملی مسئول امور کشور بودند، آن روز که بلندگوهای آنها مرحوم آیت‌الله‌کاشانی را به صورت یک انسان ضد حرکت آزادی‌خواهانه و عامل اختلاف و عامل تفرقه و تجزیه معرفی کردند، بعد هم که آنها رفتند و جای خودشان را به کودتاگرها و آمریکائیها و عناصر و ایادی سلطنت‌طلب رژیم پادشاهی ایران دادند، آنها هم عیناً همین خط را تعقیب کردند و همین راه را رفتند؛ و معلوم شد که هدفها در مورد کوبیدن روحانیت مبارز و شخص مرحوم آیت‌الله‌کاشانی میان سلطنت‌طلبها و ملی‌گراها هدفهای مشترک است.

مرحوم آیت‌الله‌کاشانی که ما در میان علمای مبارزمان نظیر این مرد را کم داشتیم؛ مردی بود قوی، مردی بود شجاع، مردی بود پارسا، آدمی بود بی‌طمع، تهدید و تطمیع در او اثر نمی‌کرد، بسیار زیرک و هوشیارانه مسائل را می‌دید، زمینه چینی نفوذ آمریکا در کشور ما را بعد از واقعه‌ی خلع ید و روی کار آمدن دکتر مصدق به روشنی پیش‌بینی کرد، حتی به دکتر مصدق خبر هم داد که متأسفانه البته اثری نکرد. یک چنین شخصیت باعظمتی را بعد از آنی که واقعه‌ی سی تیر گذشت اول از طرف آن دولت ملی و کارگردانان دولت مصدق، بعد هم از طرف ایادی رژیم آن‌چنان زیر فشار قرار دادند که این مرد سالهای متمادی‌ای از عمرش را که بعد از آن زنده بود، - گمان می‌کنم شاید بیش از ده سال ایشان زنده بودند بعد از این حادثه - در غربت، در انزوا به سر برد اما با کمال قدرت و استقامت تحمل کرد.(۱۰۰)

 جدایی دکتر مصدق از آیت‌الله کاشانی

مصدق بعد از سی‌تیر احساس کرد که دیگر به کاشانی احتیاجی ندارد... آنی که در عمل نشان داده شد این بود؛ پشت کرد. مرحوم آیت‌الله‌کاشانی می‌خواست اسلام پیاده بشود، لذا بود که بر روی افکار اسلامی، احکام اسلامی پافشاری می‌کرد. این از نظر ملی‌گراهای آن روز یک نوع ارتجاع به حساب می‌آمد.(۱۰۱)

دو مسأله در این‌جا وجود داشت که این دو تا انسان را، دو چهره‌ی معروف را از هم جدا می‌کرد؛ مصدق و کاشانی را. یک مسأله، مسأله‌ی شخصیتهای این دو نفر بود. در حقیقت شخصیت مصدق و شخصیت کاشانی اصلاً به هم نمی‌خوردند. یک مدتی سر راه اینها با هم در یک کاری هم‌آواز و هم‌آهنگ شدند، تصادف بود.(۱۰۲)

 شخصیت‌شناسی آیت‌الله کاشانی

کاشانی یک روحانیِ تمام عمر را به مبارزه گذرانیده‌ی در میدانهای جنگ حضور پیدا کرده‌ی سالها در زندان و تبعید گذرانده بود. یک طلبه‌ی به قناعت عادت کرده و زندگی را قانعانه گذرانده. یک روحانی که الان که به ریاست مجلس شورای ملی آن روز رسیده مثلاً یا به عنوان یک چهره‌ی معروف روحانی معرفی شده، در فکر این است که از این موقعیت برای آرزوهای اسلامی یک مسلمان که در دل او از همه بیشتر هست یک قدمی بردارد... آمد با همان زندگی طلبگی فقیرانه‌ی خودش زندگی کرد. نه یک خانه‌ی مجللی، نه یک وضع مرفهی. با این‌که همه چیز در اختیار او بود. وقتی که علی‌الظاهر دنیای آن روز و دولت آن روز از او رو برگرداند و ادبار کرد، این مرحوم هیچی در اختیار نداشت، هیچی در بساط نداشت. مردم را هم که نمی‌گذاشتند بیایند به طرف او. تبلیغات علیه‌اش زیاد بود. یک مدتی مرحوم آیت‌الله کاشانی در همین شهر تهران با فقر و تنگدستی گذراند در اواخر عمرش. این انسان اگر اهل قناعت نبود، اگر آدمی بود که دارای بلندپروازیهای دنیاطلبانه بود، یقیناً آینده‌ی خودش را تأمین می‌کرد. یک چنین شخصیتی، یک چنین تیپی مرحوم آیت‌الله کاشانی بود. مبارز، شجاع، از هیچ دولتی، از هیچ قدرتی، از متفقین، از دیگران هیچ وقت نترسید و هوشیار در مقابل حوادث و پارسا. آن روزی هم که با دولتی که به تأیید و کمک خود او روی کار آمده بود، مخالفت پیدا کرد، مخالفت خودش را آن وقتی که مصلحت دانست، صریحاً علنی کرد. یک شخصیت این‌جوری بود. یک روحانی به تمام معنا و کامل.(۱۰۳)

 شخصیت‌شناسی دکتر مصدق

دکتر مصدق این‌جوری نبود، یک شخصیتی از خانواده‌ی اشراف، جزو طبقه‌ی اشراف. در اشرافیت متولد شده، در اشرافیت بزرگ شده، در اشرافیت هم از دنیا رفت و در همان وضعیتی که بود البته انسان آزاده‌ای بود. این نظر خوشبینانه‌ی بنده است. ممکن است بعضیها این نظر را نداشته باشند، من در این باره بحثی ندارم ایشان یک آدمی بود، یک سیاستمدار آزادی‌خواه بود و دنبال این بود که کشور را از یوغ انگلیسها نجات بدهد. در سر راه، در یک نقطه اینها با مرحوم آیت‌الله کاشانی به همدیگر رسیدند در یک هدف مشترک. لذا خیلی روشن بود که دو شخصیتی که هیچ شباهتی از لحاظ شخصیت به هم ندارند، اینها به زودی از هم جدا خواهند شد؛ یعنی این قابل پیش‌بینی بود. بنابراین جای تعجب نیست، نمی‌شود هم کسی را ملامت کرد.(۱۰۴)

 اختلاف در اهداف آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق

نکته‌ی دوم که در این دو شخص در این دو چهره قابل توجه است، هدفها و آرمانها بود. دکتر مصدق یک آدم ملی‌گرا بود. در ملی‌گرایی خلاصه می‌شد... من نظرم این است که یک آدم آزادی‌خواهی بود که تسلط انگلیسها را بر مملکت تحمل نمی‌کرد و می‌خواست یک دولت مستقلی در کشور تشکیل بدهد. در همین حد دکتر مصدق خلاصه می‌شود. نفت را از انگلیسها بگیرد و یک دولت ملی و مستقلی به وجود بیاورد؛ البته شاه هم اگر بود باشد، منتها همان‌طور که مریدها و شاگردهایش تا آخر می‌گفتند، شاه سلطنت بکند، حکومت نکند. یعنی یک مقام تشریفاتی باشد، اختیارات دست او باشد. این نظرش بود در همین حد و حالا بعد از آنی که انگلیسیها رفتند و ملت مستقل شد، چه اخلاقی، چه رفتاری، چه آدابی، چه نظام زندگی‌ای بر مردم حاکم باشد، نه دیگر این در محدوده‌ی فکر و بلندپروازی ذهنی دکتر مصدق نبود. یک انسان لیبرال و آزادی‌خواهی که معتقد بود جامعه همین‌جور با همین نظام زندگی کنند منتها انگلیسها یا مثلاً قدرتهای خارجی بر آنها حکومت نداشته باشد. (اما) مرحوم آیت‌الله کاشانی چطور؟ مرحوم آیت‌الله کاشانی یک فرد مکتبی بود.(۱۰۵)

تذکرات مرحوم کاشانی نسبت به افراد که این آدم، آدم خطرناکی است چرا این را در رأس کار گذاشتند، یا این اقدام یک اقدام لازمی است چرا انجام نمی‌دهید، دخالت و فضولی به حساب آمد. گفتند اینها دخالت می‌کنند، فضولی می‌کنند. دلشان می‌خواست علمای اسلام بیایند مردم را حرکت بدهند، هدایت بکنند، توی صحنه بیاورند، خون بدهند، سینه‌هایشان را سپر بکنند، بعد حکومت را در اختیار آنها بگذارند، بعد بگویند آقا خداحافظ شما، بروند توی مدرسه‌هایشان بنشینند. همان‌طور که بعضیها بعد از پیروزی انقلاب بزرگ و شکوهمند خودمان این‌قدر گستاخی و وقاحت به خرج دادند که بر زبان هم آوردند این حرف را. در مشروطیت این کار را با قلدری بیشتری کردند؛ در نهضت ملی یک مقدار مردم البته آگاه‌تر بودند، علما یک مقدار روشن‌تر و باهوش‌تر بودند، هوشمندتر بودند، این کار آن‌جا به شکل دیگری انجام گرفت.(۱۰۶)

 نقش دشمن در جدایی انداختن میان سیاسیون و روحانیون

بخش بسیار مهم این ماجرا این است... دشمن فهمید که راز پیروزی ملت ایران چیست؛ لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتی را از روحانیت و دین جدا کند. آن‌ها را از آیت‌الله کاشانی جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سی تیر ۱۳۳۱ که مرحوم آیت‌الله کاشانی توانست ملت ایران را آن‌طور به صحنه بیاورد، تا ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ که عوامل آمریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتی از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادی ضدّ استقلال این کشور و با توطئه‌ی دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصله‌ی خود را با آقای کاشانی زیاد کرد، تا اینکه مرحوم آیت‌الله کاشانی چند روز قبل از ماجرای ۲۸ مرداد نامه نوشت - همه‌ی این نامه‌ها موجود است - و گفت من می‌ترسم با این وضعی که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلی به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانی مردم ایران هستم! اشتباه او همین‌جا بود.(۱۰۷)

 علت مخالفت مستکبران با امثال آیت‌الله کاشانی

آن چیزی که ایادی استکبار را آن روز ناراحت می‌کرد آیت‌الله‌کاشانی و امثال او بودند. چرا حالا؟ آیا با شخص آیت‌الله‌کاشانی مخالف بودند چون روحانی بود؟ نه، آن روز بودند روحانیونی که در نقطه‌ی مقابل آیت‌الله‌کاشانی قرار داشتند؛ آیت‌الله‌کاشانی مغبوض و مغضوب دستگاه استکبار بود برای خاطر این‌که منادی دین و منادی اسلام بود، می‌خواست اسلام بر این مملکت حکومت کند. این جاست که ما علت هم‌دستی جناحهای مختلف کفر و استکبار جهانی را علیه انقلاب اسلامی ایران به روشنی درک می‌کنیم، این چیز تازه‌ای نیست. اسلام بر علیه همه‌ی ارزشهای مادی که امروز مردم دنیا با آنها به زور عادت کردند و خو گرفتند، و زمامداران مستکبر عالم دارند بر اساس آن ارزشها حکومت می‌کنند با همه‌ی این ارزشها اسلام مقابله می‌کند؛ لذاست اسلام را نمی‌توانند تحمل کنند. آن روز هم همین بود مسأله.

لذا شما می‌بینید هم مرحوم آیت‌الله‌کاشانی در دوران آن حکومتی که بر پایه‌ی نهضت ملی بوجود آمده بود - یعنی حکومت دکتر مصدق - خانه‌نشین شد، منزوی شد، مورد تهمت قرار گرفت. زشتترین تهمتها را همین آقایان ملی‌گراها به مرحوم آیت‌الله‌کاشانی وارد آوردند، هم این شخصیت بزرگ در دورانی که رژیم پهلوی مجدداً سرکار آمد باز خانه‌نشین، باز زیر فشار، باز مورد تحقیر، باز در حال انزوای مطلق، و مانع می‌شدند از این‌که کمترین ذکری و نامی از او بشود در این‌جا آن جا، با انزوا و گوشه‌گیری این چند سال زندگی را این مرد بزرگ گذراند.(۱۰۸)

 درس تاریخی سی‌تیر: مردم از دین حمایت می‌کنند نه اشخاص

یک وقتی در خدمت امام بودیم، صحبت بود، امام فرمودند مردم به اشخاص رأی ندادند، مردم به دین رأی دادند، به اسلام و قرآن رأی دادند. تا وقتی با قرآن و با اسلام باشید مردم با شما هستند، اگر پشت کردید به اسلام مردم از شما برمی‌گردند، و دیدید همین‌جور هم شد. آن روزی که پشت کردند، آن روزی که خودشان را از اسلام و از قرآن و از احکام اسلامی و از فقاهت اسلامی جدا کردند مردم به آنها آن چنان پشت کردند که در تاریخ به عنوان یک درس تاریخی باقی ماند.(۱۰۹)

در قضیه‌ی مشروطه اگر علما نبودند، مشروطیت به وجود نمی‌آمد و به پیروزی نمی‌رسید. وقتی هم که غربزده‌ها و نوچه‌های انگلیسی در ایران، علمای دین و شعارهای دینی را کنار زدند، باز استبداد و تسلّط و نفوذ خارجی مسلّط شد. در نهضت ملی شدن صنعت نفت هم همین‌طور بود. تا وقتی روحانیت وسط میدان بود - که مرحوم آیةالله کاشانی یکی از اصلی‌ترین محورهای این مبارزه بود - ملت در میدان حضور داشت؛ اما وقتی با سوء رفتارها، کج‌سلیقگی‌ها و انحصارطلبی‌ها، دستِ روحانیِ روشنفکر و آگاه و شجاعی مثل مرحوم کاشانی کوتاه شد، ملت هم کنار کشید و رؤسای دولت نهضت ملی تنها ماندند. لذا دشمن آمد و با آنها هر کار می‌خواست کرد.(۱۱۰)

مرحوم دکتر مصدق هم درست در همین اشتباه قرار گرفت. سراب حمایت مردم و پشتیبانی مردم او را فریب داد. خیال کرد مردم از او است که دارند حمایت می‌کنند، در حالی که مردم از دین حمایت می‌کردند. من نمی‌گویم مردم از شخص آیت‌الله‌کاشانی هم حمایت می‌کردند؛ نه، آیت‌الله‌کاشانی هم شخصش برای مردم مهم نبود، فکرش، راهش، حرکتش و اعتقاداتش مهم بود. اگر خدایی نکرده یک روحانی هم پیدا بشود پشت به اهداف اسلامی بکند مردم از او هم برمی‌گردند. اگر یک مرجع تقلید هم به ارزشهای اسلامی بی‌اعتنایی کند، به احساسات مردم بی‌اعتنایی کند و تحقیر کند از او هم پشت می‌کنند. اشخاص ملاک نیستند در نظر مردم. مردم اسلام را می‌خواهند، این ایمان قلبی مردم و احساسات عمیق دینی آنهاست که آنها را در صحنه‌ها حاضر نگه داشته، آن روز هم این‌جور بود، امروز هم این‌جوری است؛ و این یک درس بزرگی است برای ما.(۱۱۱)

به‌هرحال نتیجه این شد که بین مرحوم آیت‌الله‌کاشانی و مرحوم دکتر مصدق بر اثر همین تصورات واهی و غلطی که مرحوم دکتر مصدق داشت جدایی افتاد، و آن نهضتی که با این همه خون بوجود آمده بود شکست بخورد.(۱۱۲)

 فصل سوم: کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علیه دولت مصدق

در طول تاریخ ارتباط آمریکا با ایران، آمریکا همیشه با ایران دشمنی کرده؛ حتّی در آن رژیم طاغوت. دشمنی آمریکا با ایران، قبل از انقلاب عبارت بود از اینکه یک دولت ملّی را در سال ۱۳۳۲ با کودتا ساقط کرد.(۱۱۳) حتّی قبل از بیست‌وهشتم مرداد شروع شد... برنامه‌هایی بود، برنامه‌های ترومن-که زمان نوجوانی ماها است؛ بنده تا حدودی یادم هست- که حالا آنها ظاهر دوستانه و باطن خصمانه (داشت)، لکن در قضیه‌ی بیست‌وهشتم مرداد دیگر همه ‌چیز روشن و واضح بود.(۱۱۴) آمریکاییها به نهضت ملی شدن صنعت نفت خیانت کردند. با انگلیسی‌ها که طرف مقابلِ نهضت عدالتخواهی در ایران بودند، همدست شدند و نهضت ملی را از بین بردند.(۱۱۵) آمریکایی‌ها آمدند وسط میدان و در یک کشور مستقل با یک دولتی که دولت ملّی و مردمی هم بود و به آنها اعتماد هم کرده بود...کودتا کردند و یک رژیم فاسدِ خبیثِ ظالمِ بی‌رحمی را سرِ کار آوردند.(۱۱۶)

دأب سیاستهای مسلّطِ عالم این بوده و هست که جنبشهای عدالتخواهانه‌ی مردم نقاط مختلف دنیا را در هاضمه‌ی سیاسی و فرهنگی خود بریزند و در واقع هویّت آن جنبشها و حرکتهای مردمی و عدالتخواهانه را از بین ببرند؛ این کار در ایران هم اتّفاق افتاده بود.(۱۱۷) نهضت (ملی) دو سه سال بیشتر طول نکشید! دشمن توانست این نهضت را سرکوب کند، ادامه پیدا نکند.(۱۱۸) بعد که نهضت سرکوب شد، وضع نفت بدتر از قبل شد؛ یعنی کنسرسیومی که بعد از قضایای بیست و هشتم مرداد در کشور به وجود آوردند، خیلی وضعش بدتر بود از آنچه قبلاً وجود داشت؛ یعنی اگر قبلاً دست انگلیس بود، حالا دست انگلیس و آمریکا (بود)!(۱۱۹) چند دولت دیگر (هم) بودند؛ یعنی از چاله در ‌آمد، افتاد در چاه.(۱۲۰) وضع نفت چهارمیخه در اختیار دشمنان بود؛ تا آخر هم همین‌جور بود؛ تا قبل از انقلاب هم همین‌جور بود.(۱۲۱) (یعنی) نهضت ملی شدن صنعت نفت به وسیله‌ی کسانی که آن را اداره می‌کردند، به لیبرال دمکراسیِ آمریکایی ملحق شد.(۱۲۲)

 نقشه هماهنگ آمریکا و انگلیس در کودتای ۲۸ مرداد

وقتی نهضت مصدق در این کشور پیش آمد - که یک نهضت ملی بود - جایی که بیشترین احساس خطر را کرد، دستگاه حکومت و سلطنت نبود؛ انگلیسی‌ها بیشترین احساس خطر را کردند. بعد هم که انگلیسی‌ها دیدند از عهده‌ی کار برنمی‌آیند، آمریکایی‌ها را وارد کار کردند. آنها به یک معنا آمدند صحنه را از دست انگلیسی‌ها ربودند و حاکم شدند.(۱۲۳) البته عملیات، بین آمریکایی‌ها و انگلیسی‌ها مشترک بوده.(۱۲۴) مأموران آمریکائی - که اسم و رسم و نام و خصوصیاتشان کاملاً مشخص است، همه هم آنها را میشناسند، کتابها هم در این زمینه نوشته شده - رسماً آمدند ایران،(۱۲۵) اسم آن مأمور، کیم روزوِلت بود،(۱۲۶) «کیم روزولت» می‌گوید وقتی ما به تهران آمدیم، یک چمدان بزرگ پُر از مقاله‌هایی که نوشته شده بود و باید ترجمه می‌شد و در روزنامه‌ها به چاپ می‌رسید، و نیز کاریکاتورهایی را با خودمان آوردیم! شما فکرش را بکنید، دستگاه سی. آی. ایِ آمریکا برای ساقط کردن حکومتی که با آن‌ها ناسازگار بود و منافع آن‌ها را تأمین نمی‌کرد؛ حکومتی که به آراء مردم متّکی بود - برخلاف همه‌ی حکومت‌های دوران پهلوی، این یک حکومت ملی بود که قانونی و با آراء مردم بر سر کار آمده بود- تحت عنوان این‌که ممکن است پشت پرده‌ی آهنین شوروی برود، از همه‌ی ابزارها - از جمله از ابزار هنر - علیه آن استفاده کرد. البته آن روز کاریکاتوریستی که هم به درد این‌ها بخورد و هم بتواند مورد اعتمادشان قرار گیرد، لابد نبوده است؛ لذا با خودشان کاریکاتورهای آماده را آورده بودند! در آن اسناد آمده است که ما به بخش هنری سازمان سیا سفارش کردیم که این چیزها را تهیه کند! (۱۲۷)

(آنها) با انگلیس‌ها هماهنگ کردند، او را با یک چمدان پُر از دلار فرستادند ایران؛ رفت سفارت انگلیس، سفارت آمریکا هم نرفت.(۱۲۸) رفت در سفارت انگلیس یا در سفارت یک کشور غربی یا ‌شاید هم کانادا مستقر شد،(۱۲۹) پنهان شد.(۱۳۰) از آنجا شروع کرد پول دادن، دلار پخش کردن، کسانی را استخدام کردند،(۱۳۱) با چند نفر نظامیِ خائن هماهنگ کرد، با چند عنصر وابسته‌ی به انگلیس هماهنگ کرد،‌ الواط و اوباش را هم جمع کردند،(۱۳۲) بعضی از سیاستمداران خودفروخته را تطمیع کردند(۱۳۳) نظامی‌ها را کشاندند و روز بیست‌وهشتم مرداد آن کودتای ننگین را به وجود آوردند،(۱۳۴) و همه‌ی زحماتی را که ملّت ایران در ظرف دو سه سال -دوران ‌ملّی شدن صنعت نفت- کشیده بودند، بر باد داد.(۱۳۵) من خوب یادم است که اوباش و اراذل، در مجامع حزبی که به دولت دکتر مصدّق ارتباط داشتند، ریخته بودند و آن‌جاها را غارت میکردند. این مناظر، کاملاً جلوِ چشمم است!(۱۳۶)

مصدّق و اطرافیانش همه را دستگیر کردند؛ بعضی را بعدها اعدام کردند، بعضی را هم سالهای متمادی زندان کردند.(۱۳۷) بعد هم حکومت ظالمانه‌ی پهلوی را سالهای متمادی بر این کشور مسلط کردند، ساواک تشکیل دادند، مبارزان را به زنجیر کشیدند، شکنجه کردند.(۱۳۸) محمّدرضای پهلوی را که از ایران ‌فرار کرده بود، برگرداندند، به سلطنت نشاندند و ۲۵ سال از سال ۳۲ تا سال ۵۷ این ملّت، زیر یوغ حکومت تحمیلی و وابسته‌ی ‌پهلوی به انواع خفّتها، انواع فشارها، انواع سختی‌ها مبتلا شد.(۱۳۹)

ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسی مثل آیت‌الله کاشانی - وادار می‌کرد که صحنه‌ها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در ۲۸ مرداد که کاشانی منزوی و خانه‌نشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوی و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند؛ لذا کودتاچی‌های مأمور مستقیم آمریکا توانستند بیایند و به‌راحتی بخشی از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک‌مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتوریِ محمد رضا شاهی به وجود آمد که بیست و پنج سال این ملت زیر چکمه‌های دیکتاتوری او لگدمال شد و ملی شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید؛ چون همان نفت را به کنسرسیومی دادند که آمریکاییها طرّاحی آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جدا شدن از روحانیت و دین. این‌ها عبرت است.(۱۴۰)

 اعتماد دولت مصدق به آمریکایی‌ها

البتّه آن دولت (مصدق) هم تقصیر داشت؛ تقصیرش هم این بود که به آمریکا خیلی اعتماد کرده بود.(۱۴۱) هر ملّتی به آمریکا اعتماد کرد، ضربه خورد؛ حتّی آن کسانی که دوست آمریکا بودند.(۱۴۲) مصدّق اعتماد کرد، کتکش را (هم‌) خورد.(۱۴۳) حکومت مصدّق یک حکومت ملّی بود؛ مشکلش هم با غربی‌ها فقط مسئله‌ی نفت بود؛ نه حجّت‌الاسلام بود، نه داعیه‌ی اسلام‌خواهی داشت؛ فقط مسئله‌ی نفت بود. نفت دست انگلیس‌ها بود، او گفت نفت دست خودمان باشد؛ جرمش فقط این بود. آمریکایی‌ها کودتا ایجاد کردند، یک کودتای عجیب و غریبی. (۱۴۴) پس آمریکایی‌ها حتّی به یک آدم خوش‌بین به آمریکا و آدم فرنگی‌مآب هم رحم نکردند -مصدّق فرنگی‌مآب بود- برای خاطر منافعشان؛ که آن روز این منافع، نفت بود.(۱۴۵)

دولت مصدّق که نفت را، منبع ثروت ملّی کشور را از چنگ انگلیسی‌ها و از دست انگلیسی‌ها با کمک افرادی که بودند ‌-مرحوم آیت‌الله کاشانی و دیگران- توانست خارج کند، یک اشتباه تاریخی انجام داد و آن تکیه‌ی به آمریکا بود.(۱۴۶) بنده آن وقت چهارده‌ساله بودم... آمریکایی‌ها نشستند علیه مصدّق توطئه کردند، با اینکه مصدّق به آمریکایی‌ها خوش‌بین بود، نسبت به آنها اعتماد داشت، حتّی علاقه داشت و فکر میکرد دولت آمریکا در مقابل انگلیس‌ها از او حمایت خواهد کرد؛ (امّا) اینها از پشت خنجر زدند.(۱۴۷)

حکومت مصدق که به وسیله‌ی آمریکائی‌ها سرنگون شد، هیچ‌گونه خصومتی با آمریکائی‌ها نداشت. او در مقابله‌ی با انگلیسی‌ها ایستاده بود و به آمریکائی‌ها اعتماد کرده بود؛ امیدوار بود که آمریکائی‌ها به او کمک کنند؛ با آنها روابط دوستانه‌ای داشت، به آنها اظهار علاقه میکرد، شاید اظهار کوچکی میکرد... اینجور نبود که دولتی که در تهران سر کار است، یک دولت ضد آمریکائی باشد؛ نه، با آنها دوست بود؛ اما منافع استکباری اقتضاء کرد، آمریکائی‌ها با انگلیسها همدست شدند، پولها را برداشتند آوردند اینجا و کار خود را کردند.(۱۴۸) دکتر مصدّق به آمریکایی‌ها حسنِ‌ظن داشت، بلکه ارادت داشت.(۱۴۹)

(مصدق) در مقابلِ دشمنی ‌انگلیس‌ها، فکر کرد باید یک پشتیبانی در عرصه‌ی بین‌المللی داشته باشد، این پشتیبان، آن روز از نظر او آمریکا بود.(۱۵۰) آمریکا به عنوان قدرت اولِ ثروت و علم و فناوری و نظامی دنیا، چندین دهه با وجهه زندگی کرد؛ که همین وجهه موجب شد نفوذ پیدا کند. در دهه‌های اولِ نیمه‌ی دوم قرن بیستم، این وجهه در اوج بود. (برای همین) دولت ملی‌ای مثل دولت مصدق که از زیر بار انگلیس میگریخت، به دامن آمریکا پناه می‌برد؛ این وجهه بود. در همه‌ی دنیا یک چنین حالتی بود.(۱۵۱) (مصدق) برای اینکه بتواند خود را از زیر فشار انگلیس‌ها نجات بدهد، به آمریکایی‌ها متوسّل شد.(۱۵۲) آنها را دوست خود فرض کرد،(۱۵۳) به ‌آمریکایی‌ها اعتماد کرد؛ امید او به آمریکایی‌ها بود. از این خوش‌بینی و ساده‌اندیشی، آمریکایی‌ها استفاده کردند،(۱۵۴) به جای اینکه به دکتر مصدّق که به آنها حسن ظن پیدا کرده بود کمک کنند، با انگلیس‌ها همدست شدند، مأمور خودشان را فرستادند اینجا و کودتای ۲۸ مرداد را راه انداختند.(۱۵۵) ‌آمریکا این‌جوری است. یعنی با یک نظامی و با یک حکومتی هم که مطلقاً حکومت دینی هم نیست، حکومت انقلابی هم نیست- ‌نهضت ملّی که یک حکومت انقلابی نبود؛ فقط دنبال استقلال کشور از زیر یوغ انگلیس‌ها بود و خیال میکرد آمریکایی‌ها کمکش ‌میکنند- نتوانستند بسازند؛ با استقلال کشور مخالفند.(۱۵۶)

اگر دولتی با آنها راه آمد، از دیدگاه آنها دولت خوبی است. کمکش می‌کنند، برایش به تبلیغات دروغ می‌پردازند و چنین وانمود می‌کنند که رئیس آن دولت یک فرد ملی است! اما اگر دولتی با آنها راه نیامد، پدرش را در می‌آورند! به عنوان مثال ما را «بنیادگرا» می‌نامند! آیا مصدّق هم بنیادگرا بود؟! دیدید در این کشور با مصدّق چه کردند؟ مصدّق فقط می‌خواست کشور مستقل باشد و نفت ایران در اختیار کمپانیها قرار نگیرد. اما پدرش را درآوردند!(۱۵۷)

از این دشمنی بالاتر نمیشود. بر نیروهای مسلّح ما مسلّط شدند، بر نفت ما مسلّط شدند، بر سیاستهای کشور ما مسلّط شدند، بر فرهنگ ما مسلّط شدند، تسلّط کامل. از سال ۱۳۳۲ که کودتای بیست‌وهشتم مرداد اتّفاق افتاد تا انقلاب یعنی تا سال ۱۳۵۷، این حالت ادامه داشت.(۱۵۸) بعد از انقلاب هم در برهه‌ای مسئولین کشور روی خوش‌بینی‌های خود به اینها اعتماد کردند، از آن طرف، سیاست دولت آمریکا، ایران را در محور شرارت قرار داد.(۱۵۹) امروز هم عدّه‌ای از جمهوری اسلامی توقّع ساده‌لوحی دارند؛ همان ساده‌لوحی‌ای که دوروبریهای مصدّق کردند و نگذاشتند او دشمن را ببیند و نهایتاً کار به جایی رسید که دستگاه مصدّق را نابود کردند و آن همه تلاش مردمی را به هدر دادند. در نظامی چون نظام استبدادی پهلوی، کسی مثل مصدّق مگر به راحتی روی کار می‌آید؟! یک ملت تلاش می‌کند و هزاران نیت صادق به کار می‌افتد - البته آدمهای ناباب هم در این بین هستند که وجودشان را نمی‌توان انکار کرد - تا یک دولتِ ملی بر سرِکار می‌آید. بعد که این دولت ملی بر سرِ کار آمد، نتواند خودش را نگه دارد؛ به دشمن اطمینان کند؛ به نفوذی اطمینان کند؛ به چهره‌های خندانی که خنجرهای زهرآگین در پشت خود پنهان کرده‌اند، اطمینان کند؛ با ساده‌لوحی تمام، دشمن را نشناسد؛ با دشمن برخورد خصمانه نکند و میدان رزم را میدان بزم تصوّر کند، تا از بین ببرندش و آن همه تلاش ملی به هدر رود! آیا خیال می‌کنید این جرم کمی است؟! خیر؛ خودِ آن دولت هم در ارتکاب این جرم شریک است. همه‌ی کسانی که در قضیه‌ی مصدّق و آن رفتار ساده‌لوحانه، مؤثّر بودند مجرمند.

متأسفانه چند نفر از همان نسلِ بی‌عرضه‌ی نابابِ بی‌کاره، ماندند تا دوران جمهوری اسلامی فرا رسید... منظور همین آقایان بقایای دوران مصدق‌اند، که اوّلِ پیروزی انقلاب، متأسفانه چند صباحی امور را به دست گرفتند و در همان چند صباح، حدّاکثر ضربه‌ای را که در مدت کمی می‌شد به کشور زد، زدند. البته بیشتر نماندند که بتوانند بیشتر ضربه بزنند. اگر اینها در قدرت باقی می‌ماندند، فاتحه‌ی انقلاب را می‌خواندند! همان‌طور که در مدت کوتاهی، مثل این‌که فاتحه‌ی مصدّق را هم اینها خواندند!(۱۶۰)

 لزوم درس گرفتن از حادثه ملی شدن صنعت نفت و کودتای ۲۸ مرداد

از سال ۱۳۳۲ تا زمان پیروزی انقلاب اسلامی، انگلیس و آمریکا بر سرِ چاههای نفت، و در واقع گنج نفت ایران نشستند و تا آن‌جا که توانستند، برداشتند و بردند. ملت ایران چگونه دلش با اینها صاف شود!؟ (۱۶۱) رفتار اروپایی‌ها در روی کار آوردن حکومت دیکتاتوری رضاخان، رفتار اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها در ساقط کردن دولت مصدّق، رفتار آنها در قضایای گوناگون اقتصادی و سیاسی و امنیّتی ما و رفتار آنها در قضیّه‌ی جنگ تحمیلی و بعد هم رفتار آنها در قضیّه‌ی تحریم؛ اینها را ما نباید از یاد ببریم. غربی‌ها با ما همیشه همین جور رفتار کرده‌اند؛ نمیتوانیم به آنها هیچ امیدی داشته باشیم.(۱۶۲) من عرض میکنم: اگر ملت ایران، بغض و نفرت از دولت انگلیس را از دل خود پاک نکرده باشد و پاک نکند، حق دارد و به نظر هر عاقلی هم، حق با ملت ایران است.(۱۶۳)

حادثه‌ای در کشور ما در سال ۱۳۳۲ اتّفاق افتاد -حادثه‌ی بیست‌وهشتم مرداد- که یکی از حوادثی است که ملّت ایران را با ‌تجربه‌ها آمیخته میکند، مانع از خطا و اشتباه دیدِ او میشود؛ در این حادثه یک تجربه‌ی بزرگ برای ملّت ایران به وجود آمد، این ‌تجربه را هرگز نباید فراموش کرد.(۱۶۴) بعضی‌ها هستند که میگویند حالا یک‌جوری، مثلاً یک‌ذرّه، با آمریکا کنار بیاییم، شاید دشمنی‌شان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به آمریکا اعتماد کردند، به آمریکا امید بستند، به سراغ آمریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند.(۱۶۵) (اینها) حتّی به امثال مصدّق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسری‌خور میخواهند؛ مثل چه‌کسی؟ مثل محمّدرضای پهلوی؛ این‌جور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیّت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ توانایی‌های گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دست‌بسته و تسلیم آنها؛ آمریکایی‌ها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن.(۱۶۶)

 ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

 ۱۳۷۷/۰۱/۰۱

 ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

 ۱۳۹۶/۰۱/۰۱

 ۱۳۹۸/۰۲/۱۱

 ۱۴۰۱/۰۷/۲۷

 ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

 ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

 ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

(۱۰ ۱۳۹۵/۰۴/۱۲

(۱۱ ۱۳۹۵/۰۴/۱۲

(۱۲ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

(۱۳ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

(۱۴ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

(۱۵ ۱۳۸۹/۰۸/۰۵

(۱۶ ۱۳۸۰/۰۵/۰۱

(۱۷ ۱۳۸۹/۰۸/۰۵

(۱۸ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

(۱۹ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۲۰ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۲۱ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۲۲ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۲۳ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۲۴ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۲۵ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۲۶ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۲۷ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۲۸ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۲۹ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۳۰ ۱۴۰۱/۰۹/۰۵

(۳۱ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷

(۳۲ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۳۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۳۴ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷

(۳۵ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷

(۳۶ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۳۷ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۳۸ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۳۹ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۴۰ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۴۱ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۴۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۴۳ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۴۴ ۱۳۹۰/۰۷/۲۰

(۴۵ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۴۶ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۴۷ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۴۸ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۴۹ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۵۰ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۵۱ ۱۳۵۹/۰۱/۱۲

(۵۲  ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۵۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۵۴ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۵۵ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۵۶ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

(۵۷ ۱۳۸۵/۰۸/۱۷

(۵۸ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴

(۵۹ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹

(۶۰ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۶۱ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹

(۶۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۶۳ ۱۳۹۵/۱۰/۱۹

(۶۴ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۶۵ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۶۶ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۶۷ ۱۳۵۹/۰۱/۱۲

(۶۸ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۶۹ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۷۰ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۷۱ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۷۲ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۷۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۷۴ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۷۵ ۱۳۶۳/۱۰/۲۲

(۷۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۷۷ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹

(۷۸ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳

(۷۹ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹

(۸۰ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳

(۸۱ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹

(۸۲ ۱۳۸۶/۱۰/۱۹

(۸۳ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳

(۸۴ ۱۳۸۴/۰۳/۰۳

(۸۵ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۸۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۸۷ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۸۸ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۸۹ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۹۰ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۹۱ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۹۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۹۳ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۹۴ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۹۵ بنی صدر

(۹۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۹۷ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۹۸ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۹۹ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۰۰ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۰۱ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۰۲ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۱۰۳ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۱۰۴ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۱۰۵ ۱۳۶۳/۱۲/۲۴

(۱۰۶ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۰۷ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۱۰۸ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۰۹ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۱۰ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴

(۱۱۱ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۱۲ ۱۳۶۳/۰۴/۲۹

(۱۱۳ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲

(۱۱۴ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲

(۱۱۵ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴

(۱۱۶ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲

(۱۱۷ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴

(۱۱۸ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

(۱۱۹ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

(۱۲۰ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۲۱ ۱۳۹۴/۱۰/۱۹

(۱۲۲ ۱۳۸۱/۰۳/۱۴

(۱۲۳ ۱۳۸۴/۰۱/۳۰

(۱۲۴ ۱۳۸۰/۰۵/۰۱

(۱۲۵ ۱۳۹۱/۰۸/۱۰

(۱۲۶ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۲۷ ۱۳۸۰/۰۵/۰۱

(۱۲۸ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۲۹ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲

(۱۳۰ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲

(۱۳۱ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲

(۱۳۲ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۳۳ ۱۳۹۱/۰۸/۱۰

(۱۳۴ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۳۵ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲

(۱۳۶ ۱۳۷۶/۱۱/۱۴

(۱۳۷ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۳۸ ۱۳۹۱/۱۱/۱۹

(۱۳۹ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲

(۱۴۰ ۱۳۸۰/۰۸/۲۰

(۱۴۱ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲

(۱۴۲ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲

(۱۴۳ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲

(۱۴۴ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۴۵ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۴۶ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲

(۱۴۷ ۱۴۰۱/۰۸/۱۱

(۱۴۸ ۱۳۹۱/۰۸/۱۰

(۱۴۹ ۱۳۹۶/۰۳/۲۲

(۱۵۰ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲

(۱۵۱ ۱۳۹۱/۰۵/۲۲

(۱۵۲ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲

(۱۵۳ ۱۳۹۱/۱۱/۱۹

(۱۵۴ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲

(۱۵۵ ۱۳۹۲/۰۸/۱۲

(۱۵۶ ۱۳۹۶/۰۳/۲۲

(۱۵۷ ۱۳۷۳/۲/۲۴

(۱۵۸ ۱۳۹۸/۰۸/۱۲

(۱۵۹ ۱۳۹۱/۱۱/۱۹

(۱۶۰ ۱۳۷۳/۲/۲۴

(۱۶۱ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

(۱۶۲ ۱۳۹۸/۰۱/۰۱

(۱۶۳ ۱۳۷۳/۱۱/۱۴

(۱۶۴ ۱۳۹۴/۰۸/۱۲

(۱۶۵ ۱۳۹۶/۰۸/۱۱

(۱۶۶ ۱۳۹۶/۰۸/۱۱

انتهای پیام

منبع: خبرگزاری ایسنا

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.