به گزارش قدس آنلاین، این روزها نام گلستان جعفریان از آن اسمهای درخشنده در حوزه ادبیات پایداری است که کتابهای بینظیر و البته تاثیرگذاری از او در حوزه دفاع مقدس منتشر شده است. از او تا کنون 25 کتاب منتشر شده است که نگاه ویژه به همسران شهدا و زنان در جنگ و توصیفهای زیبا و دقیق از شخصیتها از ویژگیهای نوشتههای اوست. کتابهای خانم جعفریان جزء پرمخاطبترین کتابهای دفاع مقدس در میان مخاطبان است و نظراتش برای کسانی که تازه در این حوزه دست به قلم شدهاند بسیار راهگشا. با این نویسنده خوش ذوق و صاحب نظر درباره ادبیات دفاع مقدس گفتوگویی داشتیم که در ادامه میخوانیم:
چه شد که سراغ نویسندگی رفتید و به نوشتن زندگینامه شهدا علاقمند شدید؟
فکر میکنم 20 سالم بود که اولین کارم در حوزه ادبیات پایداری را انجام دادم. آن زمان یک سفر به راهیاننور داشتم و سفرنامهای از آنچه که در مناطق جنگی دیده بودم، نوشتم. البته من از کودکی کتاب میخواندم. در خانه ما کتاب خواندن تفریح بود. یک اتاق داشتیم که دور تا دورش قفسه کتاب بود. من میخواندم و مینوشتم. یادداشت روزانه هم زیاد مینوشتم. زمانی که این سفرنامه را که نوشتم، مشهد مقدس زندگی میکردیم. دست نوشته خودم را به روزنامه قدس دادم. آنها چاپ کردند و گفتند قلمت خیلی خوب است و حسها را خیلی خوب منتقل کردی. بیا در صفحه جنگ برای ما بنویس. به شکل حق التحریر آنجا راجع به شهدا مینوشتم. بعدتر وقتی تهران دانشگاه قبول شدم و به تهران آمدم و اینجا با دفتر ادبیات هنر مقاومت و آقای مرتضی سرهنگی به طور جدی شروع به کار کردم.
ورود شما به این موضوع تقریباً اتفاقی بود چون دلنوشتهها را به روزنامه دادید و نهایتاً نویسنده ثابت شدید، چه شد که این بخش را تا امروز ادامه دادید؟
آن چیزی که من را در این حوزه نگه داشته و در آثارم هم هست، همان نکتهای است که در آخرین اثرم هم نشان دادهام در کتاب «پاییز آمد» از فخرالسادات میپرسم تو چرا در 16 سالگی با وجود مخالفت خانوادهات به مردی جواب مثبت دادی که گفت من شهید میشوم و در بهترین حالت علیل میشوم و تو مجبوری از یک آدم علیل مراقبت کنی؟ و فخرالسادات گفت: دلم نمیخواست یک زندگی خطی داشته باشم. زندگیای که ازدواج کنم و بچهدار شوم و خانه بخرم و همه چیز طبیعی پیش برود. میخواستم رشد کنم. من همین کلیدواژه را گرفتم و در زندگی فخرالسادات دنبال کردم که رشد کنم یعنی چه؟ و آیا واقعاً این شهید باعث رشد او در زندگی شد یا نه؟ این رشد برای خود من هم مطرح است و در 23 عنوان اثر چاپ شده و 2 عنوان کتاب زیر چاپم این مسیر را دنبال میکنم.
در ادبیات پایداری رسیدن به این پاسخ که واقعاً چرا آدمها در این مسیر پیچیده پا میگذارند و چرا اینطوری انتخاب میکنند؟ و از آن مهمتر اینکه خودم کجای این اتفاقات میایستم و چه مسئله و رویکردی به زندگی این آدمها دارم، نگاه من به ادبیات پایداری را شکل میدهد به نظر خودم نگاه موشکفانه ای است که میشود اسمش را نگاه فلسفی گذاشت.
ین رشدی که همسران شهدا و خود شهدا به آن رسیدند چقدر به شما منتقل شده است؟ نوشتن این کتابها به نظر خودتان چقدر باعث رشد شما چه در زندگی دنیا هم در زندگی معنویتان شده است؟
ببینید همین که من بعد از 25 سال در این حوزه ماندم و مینویسم و خیلیها به من میگویند چرا در حوزههای دیگر نمیآیی، یعنی من به چیزی دست پیدا کردهام. البته من در حوزه نوشتن از پزشکان و نخبگان هم وارد شدم و سه عنوان کتاب دارم ولی در حوزه شهدا 20 عنوان کتاب دارم این نشان میدهد که تمرکز و توجه من این طرف است، یعنی درست است که من در حوزه نخبگان و در حوزه علم به آدمهای سخت کوش و قابلی پرداختم ولی آن چه که در زندگی شهدا هست، چیز دیگری است. انگار کم رنگ دیدن دنیاست و کمتر به دنیا چسبیدن. یا در واقع حتی آن چیزی که در دنیا هست را برای یک معنای دیگر خرج کردن. اینها چیزهایی است که از دریافت آنها کیف میکنم. یعنی حس میکنم من را از خیلی از مشکلات زندگی معمولی و روزمره جدا میکند یا شاید اینها را برای من سادهتر میکند و آن نگاه درد آور و پیچیدهای را که بقیه آدمها به زندگی دارند، من دیگر ندارم و دلم میسوزد برای خیلی از آدمها که میبینم مشکل را چقدر برای خودشان بزرگ و بزرگتر میکنند و همه چیز پیچیده میشود. اما زندگی شهدا و ایثارگران یا یک جانباز قطع نخایی که 40 سال روی تخت خوابیده، نشان میدهد که آنها با چنین مشکلات عجیب و غریب بزرگی چه جور برخورد میکنند. این ماجراها از یک طرف خیلی برای من دردناک و از طرف دیگر خیلی کمک کننده و خیلی لذت بخش است و میتوانم بگویم خیلی به من در زندگی کمک کرد، اعتماد به نفس داد تا آدم قویتری باشم.
خیلی از نویسندههای دفاع مقدس معتقد هستند نوشتن درباره شهدا یک رزق و روزی است. شما موافق این جمله هستید؟ اصلاً چه طوری شهدا را انتخاب میکنید؟ بعضی از نویسندگان می گویند ما با این شهید سر اتفاق خاصی آشنا شدیم یا کسی به ما معرفی کرد. ماجرا درباره شما چه طوری است؟
تا حد زیادی این جوری است. من هم در دهه 70 دهه 60 یادداشتهایی راجع به شهدا مینوشتم یا به تشیع پیکر شهدا که میرفتم، خیلی این نگاه را داشتم. یک جور نگاه سورآل و یک جور نگاه معناگرانه است که شهدا ما را انتخاب میکنند و آنها میخواهند ما آنها را ببینیم والا ما توانی نداریم. اما اکنون نگاه من خیلی مطعوف به واقعیت است .یعنی نمیگویم این موضوع را نبینید اما بهتر است در نوشتن کتاب مثلاً 30 درصد به آن نمره بدهیم و 70 درصد بقیه شهید را در دنیا واقعیمان بیاوریم.
حتی برای کسانی در این مسیر کار میکنند، چنین است. اکنون هنرمندی که میرود درباره یک شهید مینویسد، درباره یک ایثارگر مینویسد و آن ایثارگر با ناراحتی آن هنرمند و نویسنده را خطاب قرار میدهد که الان برای چه سراغ من آمدی؟ حتماً دنبال نامی نشانی هستی و الان که هیچ کس دنبال این چیزها نیست؟ همه اینها مانع در سر راه آن نویسنده و هنرمند است. ما به یک واقع گرایی نیاز داریم تا حداقل به مردم بگوییم که این آدمها خیلی رنج کشیدند و بابت انتخابشان خیلی تاوان دادند و خیلی تاب آوردند. یعنی باید واقعیت برای مردم بازگو شود. حتی به نظرم یک مقدار دیر هم شده است و مردم بیشتر راجع به ایثارگر و شهدا در همان فضا سورئال فکر میکنند که آدمهای انتخاب شدهای بودند و جدا از ما بودند به نظر من این نگاه برای همان دهه 60 / 70 بود. اکنون ما به نگاه واقعی گرایانه احتیاج داریم. اینکه توضیح بدهیم این آدمها در راه این انتخابشان چه رنجهایی کشیدند و چه تاوانهایی پس دادند و باز هم تاب آوردند؛ یعنی الان هم میگویند ما درست انتخاب کردیم و یک بار دیگر هم به عقب برگردیم دوباره انتخابمان همین هست.
موضوع نوشتن از زندگی شهدا برای شما که یک نویسنده خانم هستید چه چالشهایی دارد؟ چون از یک طرف تحقیقات گسترده لازم دارد و باید وقت زیادی بگذارید و از طرف دیگر هم دستمزد ناچیزی دارد.
اکنون در حوزه ادبیات پایداری خانمها حرف بیشتر برای گفتن دارند و کتابهایشان مورد توجه بیشتری قرار میگیرد. در کنار اینها خانمها باید به عنوان یک همسر و مادر هم وظایف همسری و مادری را انجام دهند و در کنار این وقتی وارد حوزه ادبیات پایداری، وارد این کار سخت و پیچیده، میشوند، مساله مشکلتر هم میشود. چون نوشتن در ادبیات پایداری که به نظر من یک روان کاوی و کالبد شکافی روح آدمها است و تا به روح این آدمها نرسید نمیتوانید به اصل مطلب برسید.
پس یک زن هم باید این مسائل دشوار در ادبیات پایداری را از سر بگذراند، در نقشهای مختلفی وارد بشود و هم اینکه ما نمیتوانیم در بحث مالی به عنوان یک درآمد روی آن حساب کنیم و بگوییم که از مسیر فروش کتابها آینده مالی خواهیم داشت. البته کسانی که در ادبیات پایدار کار میکنند میدانند که این کار 100 درصد آینده معنوی دارد؛ ولی روی آینده مادی این کار نمیتوان حسابی باز کند. این برای یک زن خیلی پیچیده است. همین الان هم من در کارگاههای آموزش نویسندگی دخترهای جوانی دهه 60-70 و حتی دهه 80 را میبینم که وارد این حوزه شدند و به آنها میگویم که واقعاً با خودتان صادق باشید این حوزه حوزهای نیست که شما بتوانید بحث مالیتان را روی آن ببندید و با خودتان بگویید که من به عنوان یک شغل میتوانم در ماه درآمدی داشته باشم یا کاری باشد که نهایتاً بازده مالی برای داشته باشد. روی اینها هیچ حسابی نمیتوانید بکنیم فقط از لحاظ عقیده، فکر کنید که چرا این حوزه را انتخاب میکنید اول با خودتان رو راست باشید بعد وارد این حوزه شوید. تنها در این صورت است که میتوانید چالشهای مادی و معنوی این کار را تاب بیاورید.
شما اشاره کردید به ورود زنان نویسنده دهه 60 دهه 70 و حتی دهه 80 که وارد حوزه نوشتن از شهدا شدهاند. به نظر شما چرا اکنون نویسندههای زن زیاد شدهاند؟ به خصوص کسانی که علاقمند به نوشتن کتاب زندگی نامه شهدا هستند؟
ببینید من این را جزء محاسن ادبیات پایداری میبینم. اصلاً دقت کنید ما هیچ وقت در طول تاریخمان ادبیات پایداری به این گونه نداشتیم که این همه کتاب از یک موضوع منتشر شود و در واقع خاطرات مستندی درباره آن اتفاق ماندگار شود. فکر میکنم این فرصتی است که به خانمهای ما داده شد و کسی که بخواهد بنویسد و نوشتن را دوست داشته باشد، راه برایش باز است. یک بحث دیگری هم هست و آن اینکه بحث ادبیات پایداری بحثی ارزشی است یعنی آدمهای متدینی که زندگی ارزشی را دوست دارند و نمیخواهند فقط در روزمرگی بمانند، اینها را بیشتر در ادبیات پایداری میبینند. یعنی با این کار میتوانند به دغدغههای معناگرایانه خودشان پاسخ دهند و در عین حال پایبند به ارزشها و مسائل دینیشان باشند. این سفرهای است که برای جوانهایما گسترده شده و هم آقایان و هم خانمها از آن بهره میبرند ولی خانمها بیشتر وارد شدند. برای خیلی از این خانمها ادبیات پایداری یک پناهگاه است. من از زبان خود این خانمها این دلایل میشنوم. مثلاً یک خانم محجبه دهه 70 یا دهه 80 میگوید من اینجا پذیرفته میشوم و تفکر من اینجا دیده و تائید میشود و این شاید چیزی است که در جامعه کمتر برایش اتفاق میافتد.
البته یک دلیل جذب خانمها این است دلیل دیگرش اینکه که نوشتن زندگینامه شهدا یک کار مستند نگاری است و شما باید آدم با حوصله و ریز بینی باشید که بتوانید با یک آدم 30 ساعت مصاحبه کنید و خستگیهای آن آدم و بدقلقیهایش را تاب بیاورید. وقتی شما را پس میزند خسته نشوید و دوباره سراغش بروید. خانمها این روحیه را دارند. معمولاً آقایان اگر دوبار که چه عرض کنم یک بار پس بخورند دیگر میروند و شاید پشت سرشان را نگاه هم نکنند. خانمها تاب آوریشان در این رشته بیشتر است یعنی بهتر میتوانند این مشکلات را تاب بیاورند.
به نظرتان خانمهایی که در سالهای اخیر وارد حیطه نوشتن در مورد شهدا و دفاع مقدس شدهاند، موفق بودهاند؟
من آمار دقیقی ندارم، اما تقریبا میبینم کتابهای خانمها بیشتر خوانده میشود. شاید به این دلیل که جزئیات در کتابشان بیشتر دیده میشود و موشکفانهتر است و از سوی دیگر نوشتههایشان احساسیتر است و مخاطب بهتر میتواند با نوشته هایشان ارتباط بگیرد تا با مثلاً نگاه ماجراجویانه یا خیلی ایدئولوژیک مردان نویسنده در این موضوع که به نظرم نوشتههایشان یک نگاه ماجراجویانه به جنگ دارد. به نظرم مردان در ادبیات پایداری ما با نگاه ایدئولوژیک خیلی قوی به مسائل میپردازند و شاید مثل خانمها نتوانند وارد جزئیات لطیف و پیچیدهاش شوند.
به نظر شما سختترین بخش نوشتن کتاب در باره یک شهید چیست؟
اینکه بتوانید واقعیت شهید را در بیاورید، خیلی اضطراب آور است. من چند وقت پیش در مراسم چهرههای هنر انقلاب گفتم از همه هنرمندان که در این حوزه کار میکنند چه سینمایی هستند چه اهل ادبیات، میخواهم که ما اگر میخواهیم این نسل شهدا و این الگوها را از نسلهای بعد نگیریم، باید واقعیت را بگوییم که یک زمانی چنین آدمهایی آمدند هشت سال جنگیدند این جور زندگی کردند این طور انتخاب کردند. واقعیت شهدا را نشان دهیم انتخابی نرویم سراغ خصوصیاتی که خودمان خوشمان میآید و آن خصوصیاتی را بیاوریم که خودمان میپسندیم آن چرا که نمیپسندیم حذف کنیم. این آدمها را همان جوری که بودند با همه نقطههای ضعف و قدرتشان بی کم و کاست در آثار بازتاب بدهیم و انشالله به نسل بعد منتقل کنیم.
این انتقال واقعیت چقدر میتواند به حل مشکلات جامعه به مخصوص جوانترها کمک کند؟
به نگاه نویسنده و به نگاه محقق کتاب خیلی بستگی دارد. اگر محقق ما هنوز در همان دغدغههای دهه 60 خودش غرق باشد و نگاه احساسی به آدمهای جنگ و به ادبیات پایداری داشته باشد، هیچ کمکی نمیکند. ولی اگر میگوییم ادبیات دفاع مقدس ما یک ادبیات ایدئولوژیک است و نویسندههای ما دغدغه دین را دارند، ما در دین به تکرار نمیرسیم. دین روز به روز نو میشود. بپذیریم در هر زمانی آدمها میتوانند از دین بهره خودشان داشته باشند، چون با فطرت ما گره خورده است. به تبع ادبیات پایداری هم همین است. ادبیات ارزش مدار است. اگر بفهمیم چرا یک دختر 16 ساله که پدرش ارتشی و سرهنگ است و مادرش تمایلات مدرن دارد، به پاسداری جواب مثبت میدهد که به او میگوید من شهید میشوم یا در خوش بینانهترین حالت علیل میشوم و باید از من مراقبت کنی، باز هم از یک طبقه اجتماعی دیگر میآید و تن به یک زندگی به این سختی میدهد، مشکلات خیلی از جوانهای امروز را حل میکند. اگر من بتوانم این جزئیات را باز کنم، معلوم است که به درد جوان امروز میخورد. میفهمد که دنیا همه چیزش در این نیست که تو حتماً دانشگاه فلان قبول شوی بعد ماشین فلان بخری بعد خانه فلان و همین طوری پیش برود... دیگر همه چیز را در مادیات نمیبیند.
اما اگر من نتوانم به عمق این شخصیت برسم، اثر گذار نیست. مخاطب باید ببیند کنار این آدم، دوتا خواهر دیگر هم هستند و جور دیگری زندگی را انتخاب میکنند و جور دیگر به ماجرا نگاه میکنند. من نویسنده باید بتوانم همه شخصیتها و کنار هم بیاورم و انتخاب را به عهده خود راوی بگذارم. راوی انتخاب میکند که میخواهد یک زندگی خیلی آرام و مثل خانواده ارتشی مرفه داشته باشد یا یک زندگی پیچیده مثل فخرالسادات. باید این آدمها از همه ابعاد دید. باید مخاطب بتواند انتخاب کند نه اینکه من بیایم بگویم حتماً راه هم این است که یک انتخاب ارزشی بکنیم. در این مسیر اگر نگاه یک خطی کلیشهای را از ادبیات پایداری دور کنیم و زندگی شهید را از همه ابعاد ببینیم صد در صد برای جوانها راه گشا است. او میتواند در ادبیات پایداری انتخاب گر باشد یا انتخاب کند. و به تیع برای زندگیاش هم تصمیمات خوب بگیرد.
نظر شما