اگرچه نباید این اتفاق میافتاد اما ماجرای روابط با امارت اسلامی هم کمکم دارد پیچیده میشود. پیچیدگی که بیش از هرچیز بهعلت عدم درک صحیح از ابعاد ارتباط با گروههای اسلامی رخ داده است. بهطور کلی هرگونه فعالیت در ارتباط با طالبان باید با توجه به دو مقوله مهم صورت بگیرد.
۱. نخستین مقوله رسیدن به درکی صحیح از طالبان کنونی (یا شاید باید بگوییم نئوطالبان) است. این گروه هرچند در برههای نادانسته به ابزاری در اختیار غرب (برای مقابله با شوروی) تبدیل شد، اما خیلی سریع توانست داستان خود را از آمریکا جدا کند. تا جایی که پس از پناه دادن به بنلادن، تقابلش با ایالات متحده وارد فاز نظامی شد و در نتیجه آن، حکومت اول این گروه سقوط کرد. اما حالا ماجرا تغییر کرده است. طالبان این بار حکومت برهانالدین ربانی را سرنگون نکرده است. ۹۰هزار «مجاهد» طالبان دوسال پیش توانستند دولت اشرف غنی را سرنگون کنند که علاوه بر ارتش آمریکا از پشتیبانی ۲۵۰هزار نظامی افغانستانی آموزش دیده بهدست ایالات متحده هم برخوردار بود. در کنار این دو ارتش رسمی، گروههای مردمیتر مثل یگانهای وابسته به اسماعیلخان، ژنرال دوستوم و احمدشاه مسعود هم بودند که هیچکدام حریف طالبان نشدند. در کنار این روحیه جنگاوری، مبانی منظم فقهی و سابقه تاریخی ضداستعماری طالبان در قالب آموزههای دیوبندیه را هم لحاظ کنید. بله، سابقه ضداستعماری این گروه حداقل به میانه قرن ۱۹ و قیامهای مختلف علیه انگلیس در شبهقاره برمیگردد. دامنه این قیامها در قالب مبارزات منفی مولانا محمود حسن تا استقلال هندوستان هم ادامه یافت. حالا در دهه دوم قرن ۲۱ بار دیگر چنین گروهی با آن سابقه مبارزاتی و این روحیه جهادی با تکیه بر تئوری «الحق لمن غلب» توانسته است حکومت را در سرزمینی که حداقل یک قرن روز خوش نداشته بهدست بگیرد. همین حالا هم نظرسنجیها درولایتهای مختلف از موفقیتهای نسبی طالبان در افغانستان حکایت دارد و این هم یکی دیگر از امتیازات طالبان که زمینه را برای غرور و خودبزرگبینی آن فراهم کرده است.
۲. مقوله بعد در موضعگیریها، درک صحیح از اوضاع سیاسی فعلی کشورمان است. آنچه در دو سال گذشته از سوی دولت آقای رئیسی در دستور کار قرار گرفته به درستی «سیاست همسایگی» بوده است. اگر نگاهی بلندمدت داشته باشیم، انصاف این است که سیاست اتخاذ شده تاکنون نتایج خوبی برای کشورمان به ارمغان آورده و انشاءالله پس از احیای روابط با قاهره نتایج آن بیشتر هم خواهد شد. توجه به این سیاست در همه ابعاد آن باید از سوی همه اعضای دولت و مقامات کشورمان سرلوحه کار باشد و نخستین افراد در رعایت این مهم شخص رئیسجمهور و وزیر امور خارجه هستند.
ملاحظه این دو مقوله اگر توأمان اتفاق بیفتد، میتواند بسیاری از موضعگیریهای مقامات را تعدیل کند.
اما اگر بخواهیم از این تحلیل نظری عبور کنیم و ضمن ملاحظات فوق بهشکل عملیاتی روی زمین تصمیمگیری کنیم، شاید بهترین تاکتیک در شرایط کنونی «تعریف طالبان بهعنوان پروندهای مستقل و واسپاری آن به نهادی واحد» باشد. ولی کدام نهاد میتواند متولی به سرانجام رساندن چنین پروندهای شود؟
اگرچه پیش از این نگارنده در یادداشتی گفته بود طالبان از مرحله نهضت عبور کرده و وارد چرخه دولتسازی شده، اما بهنظر میرسد هنوز این اتفاق نیفتاده است. به این معنا که این گروه همچنان در مرحله نهضت بهسر میبرد و گویا ورودش به حوزه دولتسازی با تأخیر جدی همراه بوده است. در چنین حالتی شاید بهترین نهاد برای تحویل گرفتن پرونده طالبان «سپاه قدس» باشد. شاگردان مکتب حبیب از سویی نگاههای جهانوطنی پیدا کردهاند و توان نزدیک شدن به گروههای اسلامی را که (در تضاد با استعمار آمریکایند) بهخوبی دارا هستند و از طرفی نخوت دیپلماتیک ندارند و منافع ملی را بر جناحی مقدم میدانند. همچنین همرزمان حاج قاسم، به سختیهای کار در شرایط جنگی و تحلیل نقشههای دشمن اشراف پیدا کردهاند. وزارت خارجه در چنین حالتی ضمن پرهیز از ورود مستقیم (اعلامی یا اعمالی) میتواند نقش تسهیلگری قدرتمند را ایفا کرده و زمینه را برای فعالیت سپاه قدس فراهم کند.
۸ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۱:۱۹
کد خبر: ۸۷۷۲۴۹
اگرچه نباید این اتفاق میافتاد اما ماجرای روابط با امارت اسلامی هم کمکم دارد پیچیده میشود. پیچیدگی که بیش از هرچیز بهعلت عدم درک صحیح از ابعاد ارتباط با گروههای اسلامی رخ داده است. بهطور کلی هرگونه فعالیت در ارتباط با طالبان باید ...
زمان مطالعه: ۳ دقیقه
نظر شما