تحولات منطقه

قصه نامه دختر کوچولوی تبریزی به رئیس جمهور با همه نامه‌ها فرق دارد.

پاسخ رئیس جمهور به نامه دختر ۵ ساله تبریزی
زمان مطالعه: ۳ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، گوشواره‌های میوه‌ای از گیلاس‌های به هم چسبیده را روی گوش‌اش انداخته بود و داشت نوشمک‌ خوشمزه پرتقالی طعم‌اش را می‌خورد. در گوشه‌ای از اتاق، مادر نماز می‌خواند و عطر نجیب چادرش می‌پیچید به کل خانه. تلویزیون روشن بود و از آمدن یک میهمان خبر می‌داد. دخترک این طرف و آن طرف را نگاهی کرد، کسی نبود؛ رفت همه عروسک‌هایش را آورد و چید جلوی تلویزیون! دوباره نگاهی به تلویزیون انداخت که می‌گفت، می‌توانید برای میهمان‌مان نامه بنویسید. دخترک کنجکاو شد! رفت اتاقش و این دفعه با دفتر نقاشی و مدادهای رنگی رنگی برگشت.

«داداش بیا! داداش یک لحظه بیا اینجا و ببین این میهمان کی هست»؟ دخترک هنوز مدرسه نرفته و سواد خواندن و نوشتن ندارد! داداش دختر قصه‌مان هم خود پسر بچه کوچکی است ولی می‌تواند خوب بنویسد و نقاشی کند. به خواهر کوچکش توضیح می‌دهد که میهمان رئیس جمهور است!

پاسخ رئیس جمهور به نامه دختر ۵ ساله تبریزی

 مادر نمازش تمام می‌شود و با همان چادر سفید نمازش می‌آید کنار بچه‌ها! «بچه‌ها در مورد چی دارید صحبت می‌کنید»؟ دخترک به مادرش می‌گوید که در مورد میهمانی که قرار است به تبریز بیاید، صحبت می‌کنند و خواهر برادری می‌خواهند نامه‌ای برای او بنویسند.»

مادر می‌خندد! «حالا چی می‌خواهید بنویسید»؟ اِمم! یک چادر گل گلی صورتی رنگ با یک تیله روسری! آخرش هم بنویسم آقای رئیس جمهور من شما را خیلی دوست دارم.

مادر دوباره می‌خندد!«بنویسید ببینیم» داداش دخترک خودکارهای رنگی رنگی خواهرش را برداشته و می‌نویسد: "سلام آقای رئیس جمهور؛ من زهرا هستم از تبریز! من شما را خیلی دوست دارم و خوشحالم که به شهر ما آمدید. همه قرار است برای شما نامه بنویسند و آرزوهای‌شان را بگویند، من هم نامه نوشتم که البته من ننوشتم داداشم برایم نوشت. من از شما یک چادر گل گلی صورتی رنگ می‌خواهم با یک تیله روسری صورتی رنگ..... بوس زهرا".

پاسخ رئیس جمهور به نامه دختر ۵ ساله تبریزی

همه این داستان را مادر دخترک برایم تعریف می‌کند، او می‌گوید اصلا انتظار نداشتم این نامه ما جدی گرفته شود و اصلا بخوانند و البته ما هم زیاد جدی نگرفته بودیم و به خاطر اینکه زهرا اصرار می‌کرد اجازه دادیم تا یک نامه را با زبان کودکی‌شان بنویسند! البته نامه را هم داداش زهرا نوشت که آن هم هنوز بچه است.

همان‌طور که مادر دخترک قصه‌مان تعریف می‌کند، نامه را در مقبره‌الشعرا به دست هیات همراه رئیس جمهور می‌رسانند. او می‌گوید: آن شب زهرا خیلی خوشحال بود و مدام می‌گفت که آقای رئیس جمهور قرار است برای من یک چادر رنگی رنگی بخرد ولی من باور نمی‌کردم و حتی ته دلم می‌گفتم خودم بعدا یک چادر رنگی رنگی مورد نظرش را برایش می‌خرم و می‌گویم آقای رئیس جمهور برایت خریده است.

مادر دخترک تعریف می‌کند: در روز دوم سفر رئیس جمهور بودیم که زهرا از کنار تلویزیون جُم هم نمی‌خورد و هی می‌گفت ببین الان می‌گوید من برای زهرا چادر خریدم تا اینکه همسرم با من تماس گرفت که از دفتر ریاست جمهوری با من تماس گرفتند و گفتند کجا هستید که قرار است جواب نامه ما را حضوری بدهیم.

او ادامه می‌دهد: والله اصلا باورمان نمی‌شد که به نامه کودکانه بچه‌هایمان جواب داده بشود و حتی کمی هم عجیب بود که نکند بچه‌ها در نامه چیز بدی نوشته باشند و ما ندیده باشیم. خلاصه دقیقا فردای روزی که نامه را دادیم به ما گفتند به محلی که نامه‌تان را دادید بیاید و ما هم الآن به مقبره الشعرا آمدیم و شگفت‌زده شدیم.

دخترک قصه ما چادر گل گلی صورتی رنگ خود را به همراه تیله روسری و یک عروسک را از طرف رئیس جمهور دریافت کرد! رئیس جمهور یک هدیه هم برای داداش دخترک فرستاده بود که زحمت این نامه را کشیده بود.

دخترک چادر گل گلی خود را سر کرد، چشم‌های تیله‌ای از بین چادر صورتی رنگش جان می‌داد به همه. دوباره با چادر گلی گلی‌اش می‌گوید: آقای رئیس جمهور من شما را خیلی دوست دارم.

منبع: خبرگزاری فارس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.