تحولات منطقه

کنار نرده‌های ورودی صف طولانی از خانم‌هایی است که می‌خواهند برای زیارت به ضریح برسند. خانم‌ها و دخترانی در همه سن و سال در این صف هستند. یکی از جنوب آمده است و یکی از شمال. کمی آن‌طرف‌تر راه دیگری هم برای تشرف به ضریح منور ثامن الحجج(ع) هست که از دل رواق نجمه خاتون می‌گذرد. رواقی به نام مادر.

روایتی از یک روز در رواق نجمه خاتون؛ به نام مادر
زمان مطالعه: ۷ دقیقه

کنار نرده‌های ورودی صف طولانی از خانم‌هایی است که می‌خواهند برای زیارت به ضریح برسند. خانم‌ها و دخترانی در همه سن و سال در این صف هستند. یکی چادر رنگی دارد، یکی مشکی. یکی از جنوب آمده است و یکی از شمال. اما راه همگی‌شان الان یکی شده است. چند خانم خادم هم کنارشان چوب پر به دست آن‌ها را راهنمایی می‌کنند و سعی دارند نظم صف حفظ شود.

 اما کمی آن‌طرف‌تر راه دیگری هم برای تشرف به ضریح منور ثامن الحجج(ع) هست که از دل رواق نجمه خاتون می‌گذرد. رواقی که به نام مادر ایشان است. امروز برای تشرف این راه را انتخاب می‌کنم.

گوشه‌ای در صحن عتیق

در صحن انقلاب هستم. با اینکه کمی از سر شب هم گذشته اما از گرمای تابستانی هوا خیلی کم نشده است. برای نفس تازه کردن به سقاخانه اسماعیل طلا می‌روم و کمی آب می‌خورم. چشمم به ایوان عتیق می‌افتد. دوباره رو به حضرت ایستاده، دست ادب به سینه گرفته و سلام می‌دهم. زائران زیادی در این نقطه مشغول عکس گرفتن هستند و همهمه‌ عجیبی ایجاد کرده‌اند. از میان‌شان رد می‌شوم و مواظبم که عکس‌شان خراب نشود. خادمی را پیدا می‌کنم و از او سراغ رواق نجمه خاتون را می‌گیرم. به گوشه‌ای از صحن نزدیک رواق الله‌وردی خان اشاره می‌کند.

چند قدمی پیاده می‌روم و چشمم به تابلویی که نام رواق نجمه خاتون بر آن نوشته شده می‌افتد. مسیر ورودی به این رواق با نرده‌های فلزی جدا شده است. آن‌ طرف نرده‌ها هم خانم‌هایی صف بسته‌اند تا به نوبت برای زیارت به ضریح بروند.

به اولین فرش که می‌رسم مشغول باز کردن بند کفش‌هایم می‌شوم که مادر و دختری توجه‌م را جلب می‌کنند. هردو چادرهای رنگی زیبایی به سر دارند. از مدل چادر سر کردن‌شان معلوم است که کرمانی هستند. وقتی شروع به صحبت می‌کنند متوجه می‌شوم که در مورد اصالت‌شان درست حدس زده‌ام. مادر شروع می‌کند به درآوردن کفش‌هایش و  رو به دخترش می‌کند که نگفتم پابرهنه راه نرو. دختر جواب می‌دهد: خوب ثواب دارد. مادر انگار دو دل شده باشد اما بالاخره تذکر می دهد : ثواب دارد درست اما الان با این جوراب‌های کثیف چطور می‌خوای بروی ضریح؟

همچنان باهم در حال بحث کردن هستند که از کنارشان رد می‌شوم. بعد از برداشتن چند قدم کوتاه روی فرش‌ها به یکی از ورودی‌های رواق نجمه خاتون می‌رسم. از در چوبی قهوه‌ای رنگی وارد می‌شوم. اینجا دنج‌تر و دلنشین‌تر از چیزی است که فکرش را می‌کردم.

 پرهیاهو اما آرامش‌بخش

از در که وارد می‌شوم سمت راستم کفشداری شماره پنج صحن آزادی است. کفش‌هایم را تحویل می‌دهم. خانم خادمی با روی خوشی خوش‌آمد گفته و شماره را به من می‌دهد. از او درباره قدمت اینجا می‌پرسم. خانم طوسی‌زاده در جوابم می‌گوید: " این رواق در در ضلع شمال غربی صحن آزادی و جنوب شرقی انقلاب قرار دارد. سال ۱۳۸۱ ساخته شد و نام قبلی‌اش رواق دارالحکمه است. اما چند سالی است نامش به یاد مادر حضرت به رواق نجمه خاتون تغییر پیدا کرده است. "

خداحافظی می‌کنم و می‌روم تا خودم از نزدیک جزئیات بیشتری ببینم. رواق کمی شلوغ است. اما بالاخره جایی برای نشستن پیدا می‌کنم. چند دقیقه اول حواسم به تماشای فضای داخل رواق پرت می‌شود. گرچه تردد زائران در این رواق با همهمه نسبتا زیادی همراه است اما زیبایی اینجا که در عین سادگی است به آدم حس آرامش می‌دهد. دو متر اول دیوارها با سنگ مرمر کرم رنگ پوشیده شده و بقیه سطح دیوارها و سقف هم با کاشی‌کاری سنتی آراسته شده است. فضای اینجا طوری است که مسجدهای بزرگ و قدیمی را در ذهن تداعی می‌کند. چند لوستر بزرگ در وسط و تعداد زیادی لوستر کوچک دیگری در اطراف فضا را حسابی روشن کرده است. در و پنجره‌های زیادی اینجاست که هر کدام به جایی راه دارد. یک راه‌رو هم کنار همین کفشداری است که مسیر ورودی به قلب حرم است.

مسیری دلنشین برای تشرف

قبل از خواندن هر زیارت‌نامه‌ای تصمیم می‌گیرم اول از نزدیک به زیارت حضرت بروم. دوباره بلند می‌شوم و با جمعیتی که به سمت داخل حرکت می‌کنند همراه می‌شوم. روضه منوره در ضلع جنوب غربی این رواق قرار دارد. برای رسیدن به آن باید از یک راهرو بگذریم و به رواق الله‌وردی خان برسیم. همین مسیر را با سایر زائران همراه می‌شوم. هرچه به سمت مضجع آقا نزدیک‌تر می‌شوم حرکت زائران کندتر و کندتر می‌شود. از زیر گنبد الله‌وردی خان که می‌گذرم کمی جلوتر بالاخره چشمم به گل‌های روی ضریح می‌خورد و چند لحظه بعد خود ضریح خودنمایی می‌کند. سلام می‌کنم و هرچه حاجت دارم در همین چند ثانیه از آقا می‌خواهم. حال و هوای عجیبی در جریان است. هرکسی با هر زبانی که بلد است با حضرت صحبت می‌کند. یکی فارسی، یکی عربی، یکی ترکی و ... اینجا زبان مشترک بین همه یک چیز و آن توسل به امام رئوف است.

خیلی‌ها به خاطر ازدحام جمعیت از همینجا سلام می‌دهند و برمی‌گردند. با خودم فکر می‌کنم من بعدا هم می‌توانم این مسیر را بیایم و ضریح را از نزدیک ببوسم. بهتر است بروم تا زائرانی که فرصت کمتری دارند راحت‌تر به زیارت‌شان برسند.

 بازی بچه‌ها، دعای مادران

از زیارت برمی‌گردم و دوباره قصد نشستن در رواق نجمه خاتون را دارم. برای برداشتن مهر از جامهری که کمی آن ‌طرف‌تر است می‌روم. مثل خیلی از صحن‌ها و رواق‌های دیگر حرم، اینجا هم نزدیک جامهری چند بچه مشغول بازی کردن با مهرها هستند. یکی با مهرها ساختمان می‌سازد و یکی قطار درست کرده است. کمی سربه‌سرشان می‌گذارم، مهری برمی‌دارم و برمی‌گردم سرجایم.

البته فقط جامهری پاتوق بازی بچه‌ها در اینجا نیست. وسط رواق هم منبر نسبتا کوچکی گذاشته‌اند که بین شلوغی بچه‌ها گم شده و فقط گوشه‌های پله آن پیداست. انقدر از سر و کله هم بالا رفته‌اند که تعدادشان را به سختی می‌توانم بشمارم. همه این تقلاها برای این است که موفق شوند فقط چند لحظه بالای منبر بنشیند. حسابی کیفور بازی‌اند و مادران‌شان هم با خیال راحت مشغول عبادت‌اند.

پشت سرشان دو دختر بچه دوقلو به تماشای صحن آزادی ایستاده‌اند. از پشت شیشه یکی از درها مشغول شمردن آدم‌هایی هستند که رد می‌شوند. یکی‌شان مردها را می‌شمرد و دیگری زن‌ها را. مادرشان خنده‌کنان به خانم‌های کناری‌اش می‌گوید : " تا فردا هم که بشمرند خسته نمی‌شوند. " بعد همگی خیلی آرام باهم می‌خندند.

غیر از این در، هفت در دیگر هم بین ضلع شمالی صحن آزادی و رواق نجمه خاتون مشترک است که در روز نور زیبایی از پنجره‌های آن می‌تابد. کفشداری شماره شش صحن آزادی هم نزدیک آخرین در است که راه ورودی به این رواق از صحن آزادی است. البته از شیشه‌های درهای ردیف آخر هم می‌شود ایوان طلای صحن آزادی را هم دید.

بفرما حلقه معرفت

از سمت انقلاب که وارد شویم سمت چپ رواق تعدادی صندلی مخصوص نماز خواندن به ردیف رو به قبله گذاشته‌اند. دختر جوانی را می‌بینم که به مادرش که روی ویلچر است کمک می‌کند تا روی یکی از این صندلی‌ها بنشیند. چند خانم دیگر هم که سن و سالی ازشان گذشته و هر کدام به دلیلی نمی‌توانند روی زمین نماز به بخوانند در این قسمت مشغول راز و نیازاند.

چند متر آن‌طرف‌تر و در همین ردیف کتابخانه‌ کوچکی است. خانم‌هایی که دوست دارند در مدت حضورشان در اینجا می‌توانند از کتاب‌هایش استفاده کنند. نزدیک کتابخانه می‌روم تا نگاهی به کتاب‌ها بیاندازیم. در حال ورق زدن کتابی هستم که خادمی پشت سرم با چوب پر آبی به شانه‌ام می‌زند. برمی‌گردم و می‌گویم: جانم؟ خانم صدیق‌زاده سلام می‌کند و می‌گوید: " چند دقیقه دیگر اینجا حلقه معرفت داریم. کارشناسی می‌آید و به مسائل اعتقادی و شرعی پاسخ می‌دهد. اگر دوست دارید تشریف بیاورید. دیدم مشغول کتاب‌خواندن شدید گفتم شاید به این محفل هم علاقه‌مند باشید. " تشکر می‌کنم و درباره برنامه‌های فرهنگی دیگر رواق هم سوال می‌کنم. او در جوابم توضیح می‌دهد که اینجا برنامه‌های دیگری هم مثل تلاوت قرآن و ادعیه مختلف و نماز جماعت هم هست. در همین لحظه صدای روشن شدن بلندگو می‌آید و خانم کارشناس زائران را دعوت به نشستن و شرکت در برنامه می‌کند.

گرد پای زائر توتیای چشم ماست

ساعت تقریبا از ۱۰ شب گذشته و رواق کمی خلوت شده است. چند دقیقه که از این خلوتی می‌گذرد خادم‌ها به تکاپو می‌افتند. همگی بساط جارو کشی و نظافت را مهیا می‌کنند. دو سه نفر جارو برقی بزرگی را در دست دارند اما بقیه جاروهای دستی قدیمی را که با پارچه سبز پوشانده شده، به دست گرفته‌اند. از یکی‌شان می‌پرسم که ماجرا چیست؟ در حالی که جارو برقی هست چرا بعضی‌ها از جارو دستی استفاده می‌کنند؟ خانم موسوی در جوابم می‌گوید: " این یک سنت است. قدیم که جارو برقی نبوده است. مردم با همین جاروها صحن و سرای حضرت را تمیز می‌کردند. حالا هم هدف حفظ این سنت است. تعدادی از خادم‌ها اول با جارو دستی نظافت می‌کنند بعد جارو برقی هم می‌کشیم. " خانم جهان‌بخش یکی دیگر از خانم‌های خادم اینجا هم به جمع ما اضافه می‌شود و می گوید: " هر شب معمولا بین ساعت ۱۰ تا ۱۲ که رواق خلوت‌تر است، جاروکشی انجام می‌شود. خیلی از خانم‌های زائر هم با اصرار چند لحظه‌ای جاروها را از ما می‌گیرند و در این ثواب شریک می‌شوند. خیلی‌هایشان مثل ما معتقدند خاک پای زائر آقا توتیای چشم است. "

همانطور که جارو کشی به آخر می‌رسد زیارت من هم به پایان خود نزدیک می‌شود. خط آخر امین الله را که تمام می‌کنم خانم‌های جارو به دست هم کارشان تمام می‌شود و همگی باهم صلوات می‌فرستند. به سمت کفشداری می‌روم و بعد از گرفتن کفش‌هایم خداحافظی می‌کنم. خانم طوسی‌زاده هم با همان خوشرویی قبل بدرقه‌ام می‌کند.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • ۱۷:۰۵ - ۱۴۰۲/۱۱/۱۳
    0 0
    بسیار عالیه رواق نجمه خاتون لینک داره که برنام سخنرانی ها را گوش کنم؟