«یرآلما کبابی» آذربایجانیها، همان حکایت فلافل است و لب کارون. لقمهای است که مزه مشترک ذایقه یک سرزمین را ترجمه میکند. یرآلماکبابی فقط سنگک، سیبزمینی کباب شده روی نمک و شن، تخممرغ، سبزی، فلفل و کره، نیست. چیزی فراتر از اینهاست؛ و آنقدر حکایت زیبایی است که یک کوچه را در اورمیه به نام خودش کرده است؛ آن هم بدون جنگ و جدال؛ بدون نیاز به تایید و تصویب!
طی سالیان، نامهای مختلفی چون کوچه صدر، کوچه پیام، کوچه مخابرات و... برروی این کوچه گذاشته شد اما هرگز بر زبان مردم شهر نچرخید و «یرآلما کبابی کوچهسی» یا همان کوچه سیبزمینی کبابی باقی ماند.
یرآلما کبابی، قصه دو کاسب است. «حسن ایرانچی» که متولد ۱۳۱۶ بود و «میرعلی میری» که چندین سال بعد از حسن آقا به دنیا آمده است. آنها یک زمانی روی ارابههای کوچک چهارچرخ، کنار هم، سیبزمینی کبابی و دوغ میفروختند و بعدها اولین مغازه سیبزمینی کبابی را در کوچه و راسته مشهور یرآلما کبابیهای اورمیه، باز کردند.
جوانیِ جوانان بسیاری از این گذر گذشت؛ و خاطراتشان آغشته شد به بوی خوش کباب سیبزمینی که در روزهای رونق و ارزانی، شکمهای گرسنه زیادی را حتی با جیبهای تقریبا خالی، کاملا پر میکرد. آن روزها، یک دل سیر عطر و طعم را چقدر راحت و ارزان میشد خرید و با یک لیوان بزرگ دوغ خنک، خورد؛ بدون آنکه لقمه با ترس گرانی، گره بخورد در گلوی کسی.
حسن آقا و آقامیرعلی قصه ما، گویا روزگار زیادی، نزدیک به ۲۰ سال با هم قهر بودند، اما باز هم در کنار هم و در یک مغازه کار میکردند. اینطور که بین مردم حرفش هست، گویا با هم حرف نمیزدند و البته حرفی از جدایی هم نمیزدند؛ تا اینکه مرگ حسن آقا، آنها را سرانجام از هم جدا کرد...
گذرتان اگر این طرفها افتاد با افزودن مزه یرآلما کبابی به خاطراتتان، حق روحتان را از این زندگی ادا کنید.
فیروزه خاوه
نظر شما