«شهربانو نجاتی» روسری به سر، عرق بر پیشانی، عصرهای شرجی تابستان، کنار سماورهای بزرگ پر از آب جوش میایستد. اگر چه خط و خطوط بر چهره نحیفش نقش بسته اما همچنان سر پا به رهگذران، در استکانهای کمر باریک چای میدهد؛ رهگذرانی که دمی ایستادن در کنار دکه چایخوری او را بر گام زدنهای تند تند خود در پیادهراه شلوغ مرکز شهر رشت ترجیح میدهند. حاج خانم را بیشتر رشتیها میشناسند.
تا چای قوری، روی سماور دم بکشد، حاجخانمشهربانو ایستاده کنار گرمای سماور و منتظر مشتریان است. پیادهراه فرهنگی رشت که از سال ۹۵ از شکل و شمایل یک خیابان ماشینرو خارج شده و به شکل پیادهراه درآمده، حالا محل گذر هزاران نفر در طول شبانهروز است. اینجا نقطه اتصال مرکزی رشت است. هم شهروندان به دلیل وجود بازار بزرگ رشت هر روز از آن میگذرند و هم گردشگران به خاطر وجود ابنیههای تاریخی از آن عبور میکنند. همین شلوغیها، نان خانه حاجخانم را از 40 سال پیش تأمین کرده است.
*
حاجخانم پا گذاشته جا پای همسر مرحومش که ۴۰ سال با همین دکه چایخوری، میزبان شهروندان رشتی و گردشگرانی بوده که در مرکز شهر، کنار ساختمان 100 ساله شهرداری، خستگیهایشان را با یک استکان کمرباریک چای در میکردهاند. چه سرمای زمستان بوده و برف و بارانهای تند پاییز و بهار یا گرمای طاقتفرسای تابستان، در تمام این ۴۰ سال، سماورهای بزرگ «حاجناصر خوشاندام» به جوش بوده و چای خوشعطر گیلان در قوریهای گلسرخی، دم کشیده.
حاج ناصر اواخر سال ۹۸، هنگامی که کرونا تازه خیابان به خیابان رشت را میچرخید و جان میگرفت، درگذشت. پیش از هجوم ویروس به گیلان، به دلیل عارضه قلبی دو ماه در بیمارستان بستری بود. یک روز صبح به حاجخانم تلفن کردند و از مرگ همسرش خبر دادند. گویا حاج ناصر در بحبوحه ورود بیماران به بیمارستان به کرونا مبتلا شده بود. هنوز هم حاج خانم و پنج فرزندش نمیدانند مرد خانهشان، چگونه در غیاب آنها، تا خانه ابدیاش بدرقه شد.
حاج ناصر با هر استکان چای که به مردم میداد، رزق و روزی را هم به خانه میبرد. حالا حاجخانم باید همین کار را بکند؛ هرچند معتقد است ستون خانهاش رفته و زندگی بدون حاج ناصر، دیگر نمیتواند معنایی داشته باشد.
*
شکل و شمایل دکه چایخوری همان است که حاج ناصر برای حاجخانم باقی گذاشته. حاجخانم میگوید: «باید عکس حاجآقا را بیاورم و بالای دکه نصب کنم تا همه بدانند صاحب ۴۰ ساله دکه، حاج ناصر بوده و هست».
کرونا که حاج ناصر را از حاجخانم گرفته، کسب و کار چایخوری را هم کساد کرده است.
رانندگان خط انزلی- رشت که در خیابان پشتی، مسافر سوار میکنند از مشتریهای همیشگی دکه چایخوری هستند و مسافرهایی که آمدهاند تا رشت را ببینند.
یکی از نوههای حاجخانم، کنار دکه مشغول بازی با گوشی است. هر از گاه با حاجخانم که «عزیز» صدایش میکند، گپ و گفتی کوتاه دارد و باز برمیگردد بر سر بازیاش. انگار مسئولیت بودن کنار حاجخانم بر دوش او گذاشته شده است.
چند خانم جوان روی چهارپایههای کنار دکه مینشینند و چای آلبالو سفارش میدهند. تمام بساط دکه چایخوری، همین چهارپایههای کوتاه است. جوان دیگری به حاجخانم چای نبات سفارش میدهد، در لیوان یکبار مصرفی که این روزها بهخاطر کرونا نسبت به استکانهای کمرباریک، طرفدارهای بیشتری دارد. هوا دارد تاریک میشود و مشتریها میآیند و میروند و بساط چای در دکه حاج ناصر همچنان پابرجاست.
*
چای که چای سرگل باغات گیلان باشد و روی سماور بزرگ، دم بکشد، عطر و طعمی متفاوت دارد. باغات چای گیلان از شرق تا غرب، دامن سبز خود را پهن کردهاند و بهار تا پاییز در آنها، بوتههای چای، گل و برگ میدهند. چای، چای سرگل باغات لاهیجان باشد یا باغات فومن، تفاوتی برای حاجخانم ندارد. همین که چای گیلان باشد کافی است تا حاجیه خانم به سبک و سیاق مرحوم حاج ناصر آن را در قوریهای گلسرخی دم کند و عطر آن را با بوی سماور، بپیچاند در پیادهراه رشت.
عطر چای که در پیاده راه فرهنگی رشت بپیچد، هر رهگذری میخواهد استکانی از آن، گوارای وجودش شود، چه در گرمای طاقتفرسای عصرهای شرجی تابستان و چه سرمای استخوانسوز زمستان.
پیادهراه فرهنگی رشت حالا به یکی از نمادهای گردشگری این شهر تبدیل شده است؛ آن هم با ساختمانهای بلند تاریخی که آن را احاطه کردهاند؛ ساختمان شهرداری، ساختمان اداره پست، ساختمان کتابخانه ملی، ساختمان فرهنگ و هنر، و ساختمان تاریخی هتل ایران که هنوز متروکه است؛ همگی دورتا دور تندیس بزرگ میرزا کوچک جنگلی صد سال است که پابرجا هستند و استوار. همه این ساختمانها بلند و سربرافراشتهاند، اما در میانه میدان، دکه ۴۰ ساله حاج ناصر جایگاه خودش را دارد.
هرچند دیگر صبح ها خبری از چای دم کشیده دکه نیست اما عصرها، ستون دکه با وجود حاجیه خانم برقرار و استوار است؛ تا نام حاج ناصر با عطر چای دم کشیده درآمیخته شود و خستگی را از تن شهروندان و گردشگران برباید؛ اینجا در وسط رشت.
مائده اسفندمز
نظر شما