به گزارش قدس آنلاین، در دفتر خاطرات مسجدگوهرشاد، از امام جماعت فقید آن یعنی مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی، قصههای فراوان و شگرفی میتوان پیدا کرد. یک قصه همانی بود که پیشتر درباره ماجرای درخواست شیخ علیاکبر از آیتالله بروجردی برای قبول مسئولیت امامت نماز در این مسجد از آن حرف زدیم.
در این نوبت میخواهیم از ماجرای نمازهای جماعتی حرف بزنیم که آوازهاش از آن زمان تا به حال، دهان به دهان چرخیده است. بله، نمازهای جماعت مسجدگوهرشاد به امامتِ شیخ علی اکبر نهاوندی که با حس و حال ما امروزیها، اقتدا کردن به آنها دل شیر میخواسته است!
بگذارید دلیل این حرف و اصلاً ماجرای این نمازها را به نقل از مرحوم آیتالله احمد مجتهدی تهرانی (متوفی ۱۳۸۶ش) نقل کنم: «مرحوم آیتالله حاج شیخ علی اکبر نهاوندی(ره) در زمان قدیم، امام جماعت مسجد گوهرشاد بودند. اذکارِ رکوع و سجود را هفت مرتبه میگفتند. صلوات و دعاهای بعد از آن را هم میگفتند. اگر هم کسی «یا الله» میگفت، دوباره همه این اذکار را تکرار میکردند. نماز ایشان آنقدر طولانی بود که شخصی گفت: مادرم در رکوع پنج شمع نذر کرده بود که آقا زودتر از رکوع بلند شود، یکی دیگر میگفت: اگر کسی اول نماز صبح ایشان، برود غسل کند و برگردد، به جماعت میرسد. از ایشان پرسیدند شما چرا رعایت اَضعف مأمومین را نمیکنید، فرمودند: اضعف از خودم کسی را نمیبینم، زیرا ایشان در آن موقع ۱۰۰سال عمر داشتند. در بین نماز ظهر و عصر، ایشان را ماساژ میدادند که برای نماز عصر حال داشته باشند». (به نقل از varesoon.ir)
درست است که مرحوم حاج شیخ طبق آنچه در شناسنامه برایشان ثبت و ضبط شده در ۹۰سالگی از دنیا رفتهاند، ولی تصور خواندن نمازهای چهار رکعتی با گفتن هفتباره ذکر «سبحان ربی العظیم و بحمده» و «سبحان ربی الاعلی و بحمده» آن هم در ۹۰سالگی تنها از یک آدم عاشق برمیآید. کسی که بیتعارف و شعار، نماز برایش حکم عشق ورزیدن با خدا را داشته باشد.
ساخت مناره مسجد در نماز!
حال که حکایت حاج شیخ و نمازهای جماعتش را گفتیم، حیف است این موعظه نمکین ایشان را در همین خصوص نقل نکنیم. میگوید: ای جان برادر! تا میتوانی خیالات فاسد دنیایی را در همه حال خصوصاً در وقت نماز از قلب خودت بیرون کن چرا که «ما جعل الله لرجل من قلبین فی جوفه». کاری کن که دو رکعت نماز خالص از فکر و خیال دنیا بجا آوری تا مستحق بهشت شوی و نباشی مثل آن که شنیده بود هر کس دو رکعت نماز فارغ از خیال دنیا بجا آورد، مستحق بهشت میشود. پس به مسجد کوفه رفت به این خیال که گوشه خلوتی است و با خودش قرار کرد هیچ چیز از امور دنیا را به نظر و خیال خود درنیاورد. همین که مشغول نماز شد، متذکر شد مسجد به این بزرگی و آوازه، چرا نباید مأذنه و مناره داشته باشد. پس در فکر ساختن مناره از سنگ و خاک و آجر و عمله و بنا بود تا آنکه «السلام علیکم و رحمه الله و برکاته» را گفت. آنجا بود که فهمید انگار برای ساختن مناره به مسجد رفته نه خواندن دو رکعت نماز فارغ از قیل و قال دنیا.
نظر شما