مریم مانا : برای دیدار با احمد مهر مشهدی معروف به افخمی راهی کوچه باغعنبر میشویم؛ محلهای قدیمی که اصالتش عجیب با اصالت مؤذن قدیمی حرم مطهر همخوان است. مردی که تاریخ زنده ۱۰۰سال اخیر مشهد است. کسی که از مجالس سنتی قرآن مرحوم عابدزاده و مسجد کرامت گرفته، تا مبارزات انقلابی چهرههایی چون شهیدان آستانهپرست و نوابصفوی و همچنین رهبر معظم انقلاب را به یاد دارد.
مهر مشهدی سال ۱۳۱۴ در محله عیدگاه متولد میشود. پدرش صدای خوشی داشت و همیشه اشعاری را زیر لب زمزمه میکرد. اما پیش از آنکه صدایش توجه کسی را به خود جلب کند، مادرش او را به مکتبی میفرستد تا قرآن بیاموزد. آنجا یک ملاباجی به نام «عمهخانم» بود که در آن مکتب قرآن درس میداد. مهر مشهدی تا هفتسالگی در آنجا قرآنخواندن را یاد میگیرد و بعد از آن به مدرسه میرود. در مدرسه، معلم قرآنش استعداد او را کشف میکند و سبب میشود در مسیری بیفتد که در نهایت پس از سالها فعالیت قرآنی، لقب شیخالقراء شهر را به او بدهند.
تو از امروز مؤذن مسجد گوهرشاد شدی
اما ماجرای مؤذن شدن مهر مشهدی قصهای است که باید از زبان خودش شنید. او اذانگویی را از پدر آموخته بود و آن زمانی بود که هرکس صدایی داشت و میتوانست اذان بگوید، میرفت بالای پشتبام و اذان میگفت. نوجوان ۱۳ساله به توصیه پدرش شبها و سحرهای بسیاری میرود پشتبام و اذان میگوید. این رسم اذان گفتن در حرم، موقع نماز هم بوده، یعنی برخی پیش از نماز از جایشان بلند میشدند و اذان میگفتند. اتفاقی که نقطه عطف زندگی مهر مشهدی میشود و او را به مؤذن ۱۳ساله حرم تبدیل میکند. دوست دارد خاطره آن روز را بیکم و کاست تعریف کند: « یک روز از جایم بلند شدم و اذان گفتم. حس کردم چند نفر اطرافم جمع شدند. یکی از آنها که فرد ناشناسی بود، نزدیک آمد و از من خواست فردایش هم همین موقع اذان بگویم. فردای آن روز هم همین کار را کردم. بعدها فهمیدم قصدش از این کار چه بوده است! یکی از آنها حاجآقا چراغچی، مسئول انتظامات، برق و روشنایی مسجد و آن دیگری هم مسئول موقوفات مسجدگوهرشاد بود که برای شنیدن صوتم آمده بودند. کارم که تمام شد، مرحوم چراغچی پیش آمد و از من پرسید چند سال دارم و آیا میتوانم پدرم را برای گرفتن امضا نزد او ببرم؟ جواب دادم ۱۳ساله هستم. گفتند تو از امروز مؤذن مسجد گوهرشاد شدی. با شنیدن این حرف، روی پاهایم بند نبودم. قبل از من مرحوم آقاتی اذانگوی مسجد بود و من صدای ایشان را بسیار دوست داشتم. سبک خواندن من هم بسیار به او نزدیک است. بعدها که بزرگتر شده بودم، خیلیها وقتی اذان میگفتم، من را با او اشتباه میگرفتند».
همین میشود که مهر مشهدی از سال ۱۳۲۸ تا اواسط دهه ۶۰، مؤذن رسمی مسجد گوهرشاد شده و از این نظر، نامش همردیف چهرههایی چون مرحوم محمد آقاتی در تاریخ ثبت شده است. او دو سال هم در کسوت استاد جلسات قرآن مسجد گوهرشاد خدمت میکند.
خاطرهای تلخ و شیرین از اذانگویی در حرم
حاج آقا مهر مشهدی خاطرات بسیاری برای تعریف کردن دارد که برای شنیدن آنها روزها و هفتهها زمان نیاز است. یکی از خاطراتش مربوط به همان دوران ابتدای کارش در حرم مطهر رضوی است که عادت داشت هرشب ساعت را برای اذان صبح کوک کند تا خواب نماند. با این حال همیشه از ترس بیدار نشدن، چندبار پیش از زنگ ساعت بیدار میشد. یکشب چند بار از خواب بلند میشود، ساعت را نگاه میکند. آخرین بار به نظرش میرسد که موقع اذان است و چند دقیقهای از آن گذشته است. اول تصمیم میگیرد بیخیال اذان شود اما بعد با خودش میگوید ۱۰ دقیقه با تأخیر خواندن اذان بهتر از نخواندن آن است. همین میشود که به سرعت دوچرخه را برمیدارد و راهی حرم میشود. به محض رسیدن، سیستم صوت را روشن کرده و شروع میکند به اذانگفتن. همینطور نفسنفس میزند و اذان میگوید. اذان که تمام میشود، در را میبندد و با خیال راحت که کار را به سرانجام رسانده برون میآید. ولی به محض اینکه در شبستان را باز میکند، تعدادی از خدام با حالت برافروختهای جلویش ظاهر میشوند و هر کدام چیزی به او میگویند. مهر مشهدی پس از شنیدن همه این کنایهها با همان لحن نوجوانیاش میگوید: «آدم است دیگر، خواب میماند». یکی از آنها میگوید: «حالت خوب است، دو ساعت به اذان مانده است» این حرف مثل آب سرد روی سر مؤذن نوجوان میریزد و با خودش میگوید دیگر کارش توی حرم برای همیشه تمام شده است. برای همین صبح در حالیکه هیچ امیدی ندارد به دفتر حاج آقا طاهری، متولی گوهرشاد میرود که با ابروهای گره کرده و توپ پر در انتظار او است. لابد هر کسی دیگر جز او آنجا بود میزد زیر گریه که او را ببخشند. اما او که حسابی ناامید است با آرامش جلو میرود، کلیدها را از توی جیبش بیرون میآورد و روی میز میگذارد و میگوید: «انگار قسمت نیست من در حرم اذان بگویم» و ماجرای دیشب را بازگو کرده و با شرمندگی به سمت در میرود. همین حرف کافی است تا گره ابروهای حاج آقا طاهری باز شود و کلیدها را به او برگرداند و بگوید از این به بعد حواسش را بیشتر جمع کند. حاج آقا هنوز هم از یادآوری این خاطره خجالتزده است و میگوید: «این اتفاق در آن زمان خیلی بد بود. چون آن موقع مردم با صدای اذان مسجد گوهرشاد از خواب بیدار میشدند».
نظر شما