تحولات لبنان و فلسطین

یک معتادی به من می گفت: من خیلی خمار بودم، گوشواره‌ی بچه‌ی خودم را کَندم و رفتم مصرف کردم و بعدا متوجه شدم که گوش او را پاره کرده‌ام و آمبولانس آمده و او را برده است و من هنوز نفهمیده بودم و پس از برگشت متوجه شدم گوش بچه‌ام پر از خون است...

شیخ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای یک روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

اشاره:

از معضلات اجتماعی که در جامعه با آن روبرو هستیم، مسئله اعتیاد است و یکی از وظایفی که روحانیت به دوش می کشد، ورود در معضلات اجتماعی است تا بتواند با رویکرد دینی و اسلامی، به حل آن بپردازد.

حجت الاسلام احسان رنجبر از جمله روحانیونی است که در پیشگیری و درمان اعتیاد با رویکرد دینی، ورود مناسبی داشته و به شیخ المعتادین معروف است.

متنی که ملاحظه می کنید، ماحصل گفت و گوی ما با حجت الاسلام رنجبر است که تقدیم می شود:

* در ابتدا معرفی مختصری از خود داشته باشید تا سؤالات بعدی را از شما داشته باشیم.

بسم الله الرحمن الرحیم - از دعوت شما ممنونم و ان‌شاءالله بتوانیم گفت‌وگوی خوبی داشته باشیم.

بنده احسان رنجبر اهل روستای عیسی‌آباد چهارمحال و بختیاری هستم.

چهار فرزند دارم و از سال ۱۳۷۲ وارد حوزه شدم.

سال ۱۳۷۸ وارد قم شدم و علاوه بر دروس حوزه تا درس خارج، تخصصی تبلیغ خواندم و از آن زمانی که به طور تخصصی وارد تبلیغ شدم، دوست داشتم یک کار خاص بکنم؛ چون اساتیدی که معمولا داشتیم، مثلا آقای ماندگاری، آقای پناهیان و آقای طائب و همه‌ی این بزرگواران از نظر من یک کارهای خاصی کرده و به دنبال این بودند که یک کار خاص، یک حرکت جدی جهادی انجام دهند؛ لذا تمام عرصه‌های تبلیغ را رفتم؛ یعنی تقریبا جایی نیست که نرفته باشم.

آخرین کار تبلیغی که انجام دادم، ورود در کمپ ترک اعتیاد بود که از سال ۱۳۸۶ وارد شدیم و کلا مثل کسانی که وارد اعتیاد می‌شوند، ما هم وارد اعتیاد شدیم تا شیخ المعتادین شدیم. (با خنده)

البته به قول دوستان در حقیقت "شیخٌ للمعتادین" شدیم؛ چون شیخ المعتادین که معنای مناسبی ندارد و به معنای بزرگ معتادان است؛ ما شیخٌ للمعتادین هستیم. البته نه تنها للمعتادین، ما در بحث‌های پیشگیری هم وارد شده‌ایم و اصلا خاطراتی که ما از معتادان داریم، خود آن در بحث پیشگیری بسیار تأثیرگذار است.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

* متشکرم. دوست دارم کمی جزئی‌تر بفرمایید که اصل جرقه‌ی حضور شما در این فضا از کجا زده شد و یک مقدار از خاطرات ورود خود به این فضا برای ما بفرمایید.

بنده وارد عرصه های گوناگون تبلیغی شده بودم و به عنوان مثال داور فوتبال هم هستم، چون پدر بنده، مربی و داور بود و من هم علاقه‌مند بودم و مدرک داوری فوتبال را گرفتم و هدفم بیشتر این بود که با جوانان ارتباط بگیرم.

در ورزشگاه‌ها، در باشگاه‌ها، در پاتوق‌ها، پادگان‌ها، دانشگاه‌ها، مدارس و به همه جا می‌رفتم تا این‌که از سال ۱۳۸۶ در استان چهارمحال و بختیاری، وارد روستایی شدم که کنار آن یک کمپ ترک اعتیاد بود.

من از باب کنجکاوی و این‌که ببینم آنجا چه خبر است و چه می‌کنند و چطور ترک می‌کنند، به آنجا رفتم. تا این‌که آشنا شدم و دیدم که خیلی بچه‌های باحالی آنجا هستند و چه سؤالات خوبی دارند. اکثر اوقات آن تابستان و ماه رمضان بعدی را به آنجا اختصاص دادم و از آنجا شروع شد و کم کم به تنهایی به چند تا کمپ رفتم و ارتباط با معتادان، جریان‌های اعتیاد و کتاب‌ها و این‌ها را خواندم و یک گروه تبلیغی به نام اکسیر حوزه‌ی علمیه‌ی قم را تقریبا از سال ۱۳۸۸ تأسیس کردیم.

* گروه تبلیغی مخصوص بحث اعتیاد؟

بله؛ به طور تخصصی فقط بحث اعتیاد بود.

ابتدا یادم است که ما ۵ نفر از رفقا با یک پرایدی از اینجا به تهران می‌رفتیم و در کمپ‌ها حضور پیدا می کردیم.

به کمپ های ترک اعتیاد شهر زیبا، یافت‌آباد، کن و ... می‌رفتیم.

اوایل هم نه کمپ‌ها، نه بهزیستی ما را راه نمی‌دادند. اصلا برای آن‌ها تعریف نشده بود.

در کمپ روانشناس بود، پزشک بود و می‌گفتند آخوند در اینجا می‌خواهد چه کند؟ حرف حساب شما چیست؟ می‌خواهید نماز بخوانید؟ این‌ها که اصلا حال نماز ندارند.

می گفتم شما اجازه دهید، ما خودمان بلد هستیم. از ارتباط چهره به چهره و شوخی و دعای توسل و این چیزها شروع کردیم، تا جایی که در چند کمپ ترک اعتیاد در تهران هیئت مذهبی تأسیس کردیم، یعنی هیئت در کمپ‌ها که گفتم برای آن تابلو هم بزنید و از سازمان تبلیغات هم مجوز آن را دریافت کنید.

کم کم سه‌شنبه شب‌ها به چند کمپ می‌رفتم و دعای توسل می‌خواندم و دوستان دیگر هم همین‌طور بودند، تا این‌که مسئول کمپی به من می‌گفت: حاج‌آقا! شب‌هایی که دعای توسل در اینجا داریم، نه دعوا و خشونت هست و نه فرار. تو را خدا بیایید.

آن مسئول کمپ شاید حتی کاری به دعای توسل و این چیزها نداشت؛ اما می دید که آن شب به راحتی می‌توانست به خانه‌اش برود و بخوابد. چه بسا بعضی واقعا این‌طور بودند و می‌گفتند: الحمدلله حاج‌آقا آن‌ها را مشغول می‌کند و روانشناس هم نمی‌خواهد بیاید. این حاج‌آقا ها پول هم که نمی‌گیرند، چه بهتر.

* جهادی کامل.

بله، ما کاملا جهادی می‌رفتیم و تازه یک چیزی هم برای آن‌ها می‌بردیم.

کتاب سیره‌ی شهدا و سیره‌ی علما را برای آن‌ها می‌بردیم.

یادم هست در این زمینه خدمت یکی از شاگردان آیت‌الله بهجت رسیدم و به ایشان عرض کردم: ما می‌خواهیم زندگینامه‌ی علما و عرفا را به کمپ‌ها ببریم؛ اما حاج‌آقا به من گفتند: شما زندگینامه‌ی شهدا را ببرید و اتفاقا بردم و چقدر جواب گرفتیم.

امثال شهید شاهرخ ضرغام و شهدای دیگر که بودند، وقتی کتاب‌های این‌ها را بردیم، مسابقه برگزار کردیم و سیره‌ی این‌ها می گفتیم و واقعا هم جواب می داد.

بنده راوی سیره شهدا هم هستم و از سال ۱۳۷۲ در مؤسسه روایت سیره شهدا که در گذشته تحت مدیریت شهید ضابط بود، دوره های خود را گذراندم و هنوز که هنوز است به لطف خدا راهیان نور ما ترک نشده مگر یک سال کرونا و الّا در تمام این سال‌ها می‌رفتیم. این روایت‌گری خیلی برای معتادان جذاب بود.

* همین معتادان را به راهیان نور می‌بردید؟

از سال ۸۳-۸۲ با کاروان‌های مختلفی از عمومی و دانشجویی به اردوی راهیان نور می‌رفتیم اما از سال ۸۸ به بعد تا ۶-۵ سال بهبودیافتگان را می‌بردیم؛ یعنی به طور تخصصی وارد این عرصه شدیم. البته خیلی هم سخت بود. پول فراهم کردن برای این اردوها سخت بود و حتی بعضی از این افراد قبول نمی‌کردند. فضای آن‌ها یک فضای خاصی بود و با تیپ‌های آن‌چنانی و خالکوبی زندگی می کردند و سخت بود که یک‌دفعه به این فضا بیایند!

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

گرچه خیلی از بزرگان راویان از دوستان خود سیره‌ی شهدا، مثل حاج‌آقای ماندگاری، حاج‌آقای جوشقانیان و حاج حسین یکتا اصلا طالب این آدم‌ها بودند و می‌گفتند باید این‌ها را بیاورید و گاهی هم خودشان برای این‌ها روایت‌گری می‌کردند. مثلا حاج حسین یکتا می‌آمد و با این‌ها عکس می‌گرفت و خیلی برای آن‌ها جالب بود. خیلی خاطرات جالب و زیبایی هم از آنجا داریم.

* متشکرم. شنیدم که خود شما هم کمپ تأسیس کردید و به صورت تخصصی وارد این فضا شدید.

اول که گفتید «شنیدم»، فکر کردم می خواهید بگویید خود من هم معتاد بودم یا نه؟ (با خنده).

آخر خیلی‌ها این سؤال را از من می‌پرسند که شنیدم خودتان هم معتاد هستید؟

* این سؤال را هم داشتم ولی گفتم که نپرسم (باخنده)

خیلی‌ها از من پرسیده‌اند و می‌گویند: به قیافه‌ات هم می‌خورد!

من یادم است به کمپ‌ها که می‌رفتم، مراقب بودم که بینی‌ام را نخارانم و یا یک کارهای خاصی نکنم تا نگویند که مثلا خود حاج‌آقا نشئه است؛ اما بحمدلله بنده لب به سیگار هم نزده‌ام تا چه رسد به مواد!

جالب اینجاست که هرچه با معتادان بیشتر آشنا شدم حتی از بوی سیگار هم بدم می‌آید. حتی اگر آدم مذهبی را ببینم که سیگار یا قلیان می‌کشد به شدت ناراحت می‌شوم.

ابتدا شاید برای من مثل بقیه‌ی مردم عادی بود، اما فکر می‌کنم یک علتش این است که من به کُنه بدی و آسیب دردناک این مواد و حتی سیگار و قلیان پی برده‌ام، به این خاطر نگاهم عوض شده است.

* درباره کمپ ترک اعتیادی که تأسیس کرده بودید برای ما بفرمایید.

بنده بعد از این‌که چند سال با جریان‌های مختلف و با درمان‌های گوناگون آشنا شدم و در بحث پیشگیری، دوره‌های متعددی دیدم، به جز کمپ‌ها، در روش‌های درمانی دیگر از ماده ۱۵ها که کمپ‌های تمایلی هستند، ماده ۱۶ها که کمپ‌های اجباری هستند، کنگره‌ی ۶۰، NA، MMT، متادون درمانی، UROD و سم‌زدایی فوق سریع و تصفیه‌ی خون و ... هم ورود کرده و مطالعات جدی را در این زمینه آغاز کردم.

در کنار مطالعات، با معتادین زندگی کردم؛ در مراکز آنها می رفتم، حالاتشان را نگاه می کردم، از آنها سوال می کردم و با این کارها می‌خواستم دقیقا حس آن‌ها را دریابم و درمان‌ها را بشناسم. کتاب‌ها را خواندم و خلاصه بعد از مدتی دیدم که واقعا چه در بحث پیشگیری و چه در بحث درمان اتفاق مناسبی در کشور نمی‌افتد و خیلی برای من نگران کننده بود.

بنده در ابتدا به عنوان یک طلبه با گروه تبلیغی‌مان ورود پیدا کردیم و گفتیم که برویم و کار آخوندی خودمان را بکنیم؛ تبلیغ در کمپ، مثل تبلیغ در مدرسه، در دانشگاه و یا هر جایی.

گفتیم که این بندگان خدا هم نیاز دارند و فقط از این باب رفتیم، اما بعد دیدم که اتفاقا باید یک قدم جلوتر رفت و حالا آیا واقعا می‌شود جلوتر رفت و لازم است منِ طلبه‌ای که مثلا تخصص اعتیاد نداشتم می‌توانستم ورود پیدا کنم؟ خود این یک سؤالی برای خیلی‌ها بود و هنوز هم هست که این مسئله به شما چه ارتباطی دارد؟ شما چرا کمپ هم زدید؟

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

بگذارید کمی از روش های درمانی در کمپ ها توضیح دهم.

یکی از روش های درمانی، ترک خشک است که در خانه بدون قرص و دارو فقط درد می‌کشند تا خوب شوند و در کمپ‌ها هم دقیقا همین اتفاق می‌افتد، یعنی به آنجا می‌روند و دور هم جمع می‌شوند، می‌خورند و می‌خوابند و فقط کارشان همین است.

در یک سالن محصوری هستند، آنجا یک بخشی سم‌زدایی است، بعد هم به آسایشگاه می‌روند و مثلا ۲۱ روز در آنجا می‌مانند و بدون قرص، دارو و یا هر چیز دیگری ترک می‌کنند که به آن ترک خشک می‌گویند. این روش درمانی ماده ۱۵ است که الان شاید نزدیک به ۱۳۰۰ کمپ با این روش در کشور داریم که مجوز دارند.

آن‌هایی که مجوز ندارند که شاید بیش از ۱۰۰۰ کمپ باشند و به خصوص در شهر تهران دارند کار می‌کنند. چه می‌کنند؟ همین که عرض کردم که یک غذای بخور و نمیری می‌دهند و یک پولی هم می‌گیرند.

البته انصافا بعضی از کمپ‌ها هم با جان و دل و خالصانه کار می‌کنند که این نکته هم باید گفته شود.

عرض بنده این است که وقتی دیدیم این‌ها هیچ کاری نمی‌کنند و بلکه در بعضی از کمپ ها شاهد شکنجه هم بودم و با چشمان خود دیدم که بعضی از معتادین را شکنجه می کنند، به فکر راه اندازی کمپ افتادم.

برای راه اندای کمپ، نامه‌نگاری‌هایی کرده و طرح‌هایی دادیم. در حدود یک سال نامه‌نگاری داشتیم، از وزارت کشور به بهزیستی و ستاد مبارزه با مواد مخدر و این‌ها که حوالی سال ۹۴ بود و منجر به این شد که گفتند: از طرح‌هایی که شما دارید، ما مجوز کمپ ماده ۱۵ را به شما می‌دهیم. حالا دقیقا طرح من این نبود و یک چیزی فراتر از این بود و اصلا به دنبال یک پروتکل جدیدی بودم. اما گفتم: باشد؛ شما همین مجوز ماده ۱۵ و کمپ را هم به من بدهید، به قول بچه‌ها دمتان گرم!

وقتی مجوز را گرفتم، گفتند: ساکن کجا هستید؟ گفتم: قم.

گفتند: اهل کجا هستید؟ گفتم: چهارمحال و بختیاری.

گفتند: پس شما در این دو استان این ماده ۱۵ را به عنوان پایلوت انجام دهید. گفتم: باشد.

به قم آمدم و آن زمان با من همکاری نکردند و گفتند: ما هیچ کمکی نمی‌توانیم بکنیم.

به چهارمحال و بختیاری رفتم و از سال ۱۳۹۵ به عنوان یک دوره‌ی ۳ ساله، کمپ ماده ۱۵ به نام «طلوع زندگی بهشتی» را تأسیس کردیم که اولین کمپ دین‌محور در کشور بود.

رئیس سازمان وقت بهزیستی آن زمان با دفتر رهبری و جاهایی نامه‌نگاری کرده بود که از این طرح حمایت می‌کنم و مصاحبه‌هایی هم کرده بودند اما هیچ اتفاقی نیفتاد و بلکه برعکس، چوب هم لای چرخ ما گذاشتند.

بنده فقط یک نمونه را عرض کنم که بعد از راه اندازی کمپ، یک طیف خاصی از سیاسیون شهر ما به استاندار رسانده بودند: «طلبه‌های انقلابی آمده‌اند که معتادان را انقلابی کنند».

باور کنید عین این جمله را گفته بودند. «طلبه‌ها آمده‌اند که معتادان را انقلابی کنند».

یعنی این‌ افراد حاضر بودند که معتادین، معتاد بمانند اما انقلابی نشوند و متأسفانه استاندار وقت هم سه مرتبه دستور داده بود که این کمپ را تعطیل کنید.

* چه سالی؟

حدود سال‌های ۹۵- ۹۶ در دولت آقای روحانی.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

بعد از تأسیس کمپ ترک اعتیاد، برنامه ثریا شبکه یک، مستندی از فعالیت ما تهیه کرد و بحمدالله کارهای خوبی در آن کمپ آغاز کرده بودیم و استقبال خوبی شد.

ما برای معتادین، اردوی راهیان نور، هیئت، روضه و ... داشتیم و در کمپ خود، عکس شهدا، امام و رهبری را نصب کرده بودیم و بچه‌ها با این‌ها حال می‌کردند و واقعا هم حال می‌کردند.

باور کنید بنده بارها این را شنیدم که معتاد خفن لات با آن عقبه و سابقه عجیب، می‌گفت: حاج‌آقا! به والله قسم، شاهرگم را برای خامنه‌ای می‌دهم. دقیقا همین جمله را می‌گفت؛ شاهرگم را برای خامنه‌ای می‌دهم.

این افراد اهل رسانه و مسجد و ... نبودند و شناخت خوبی هم از رهبری نداشتند؛ اما واقعا یک ارتباط دلی برقرار شده بود.

وقتی یک معتاد به کمپ می‌آید، به آن فطرت اصلی خودش برمی‌گردد. وقتی در هیئت می‌نشیند و برای نماز جماعت و این چیزها می‌آید، ناخودآگاه می‌بیند که از امام و رهبری خوشش می‌آید، ناخودآگاه عکس شهید باکری و همت را می‌بیند، علاقه پیدا می‌کند.

این فطرت پاک آن‌هاست و آن فطرت است که تصمیم می‌گیرد چه کسی را دوست داشته باشد.

* هنوز این کمپ به فعالیت خود در چهارمحال و بختیاری ادامه می دهد؟

خیر؛ برنامه ما سه ساله بود و مشکلات زیادی در این راه برای ما به وجود آمد و سنگ اندازی های زیادی شد و بنده هم ساکن قم بودم و برای رفت و آمد، مشکل داشتم و به دلائل گوناگون، تعطیل کردیم.

بنابر آمار سازمان بهزیستی و وزارت کشور، بازدهی کمپ ما در طول این سه سال، سه برابر سایر کمپ ها بود و بحمدالله معتادانی که در این کمپ حضور پیدا می کردند، واقعا راضی بودند و برخی از تعبیر «هتل حاج آقا» استفاده می کردند؛ اما سنگ اندازی ها و ایجاد مشکلات از سوی برخی مسئولین و سیاسیون، باعث تعطیلی این کمپ شد.

برنامه ما در آن کمپ برخلاف سایر کمپ ها که ۲۱ روزه بود، در ۲۸ روز انجام می شد و فقط در سم زدایی از معتادان خلاصه نمی شد؛ بلکه این افراد، ۲۸ روز کامل می‌ماندند و در کنار ترک اعتیاد، کارگاه های گوناگونی را نیز راه اندازی کرده بودیم تا برای اشتغال زایی هم کاری انجام داده باشیم؛ اما موانعی که جلوی پای ما قرار داده بودند، سبب شد از کمپ داری خداحافظی کرده و به دنبال فعالیت های پژوهشی و تبلیغی در حوزه اعتیاد رفته و مؤسسه ای را به نام مؤسسه آوای زندگی پاک که ثبت ملی نیز شده و هم اکنون در قم فعال است، راه اندازی نماییم.

* برای ورود به این عرصه و تأسیس کمپ، کار خودت را به بزرگان حوزه هم عرضه کردید؟ می‌خواهم بدانم که واکنش آن‌ها چطور بوده است؟

واکنش در حوزه نسبت به کار ما دو مدل بود؛ یکی تأیید و یکی عدم تأیید و بلکه مخالفت بود.

یعنی بعضی‌ها نمی‌پسندیدند و می‌گفتند: شأن طلبه این نیست.

اما برای من خیلی سؤال بود که؛ خدایا! بالأخره من کار درستی کردم یا نکردم؟ حتی زمانی خواب حضرت آقا را دیدم که تمام گزارش کارهایت را شنیده‌ام و کار را ادامه بده. بعد گفتم خواب برای شخص من حجت است؛ اما نمی‌توانم آن را در جایی تعریف کنم.

بعدا اتفاقا یک جلسه‌ای پیش آمد که ما با آقازاده‌ی حضرت آقا، حاج آقا مجتبی خامنه‌ای دیداری داشتیم.

بنده همان‌جا دقیقا همین سؤال را کردم و گفتم: شما در شأن طلبه می‌بینید که کمپ بزند؟

ایشان بیان کردند: ما عمامه بر سرمان گذاشته‌ایم که به مردم خدمت کنیم. یعنی اصل خدمت به مردم به هر شیوه‌ای است و این سخن، عزم بنده را جزم تر کرد.

بعضی‌ها می‌پسندیدند و بعضی هم می‌گفتند:کار شما این نیست، به دنبال دَرسَت برو.

یکی می‌گفت تفسیر کار کن. یکی می‌گفت فلان کار را انجام بده؛ اما خیلی از بزرگان و حتی بعضی از افرادی که از علمای بزرگ هستند، این کار را تأیید می‌کردند و این برای من مهم بود.

یعنی آن افرادی که به‌روز بودند، آن افرادی که به نحوی درد جامعه را بیشتر می‌فهمیدند، آن‌ها این کار را تأیید می‌کردند؛ اما آن طلبه‌ای که سرش در لاک فقه و اصول خودش بود، موافقتی با این کار من نداشت و انتظار داشت که بنده بعد از ۳۰ سال طلبگی، مکاسبی در قم بگویم و از نظر ایشان، شأن من تدریس بوده؛ نه ورود در فضای اعتیاد و راه اندازی کمپ.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

* از برنامه ها و اردوهایی که برای معتادان داشتید، برای ما بفرمایید.

ما به لطف خدا و خود شهدا، پله پله جلو رفتیم.

ابتدا از تأسیس هیئت مذهبی و یا حسین(ع)، یا حسین(ع) گفتن در کمپ‌ها شروع شد.

بعد کتاب سیره‌ی شهدا را به کمپ‌ها بردیم. وقتی از شهدا، طلائیه، شلمچه و فکه می گفتیم، از ما سوال می کردند که اینجاها کجاست؟ ما را هم ببرید.

گفتیم: بسم الله.

فعالیت های اردویی را با کمک شخصی به نام آقای حسن جاجویی که به عمو حسن معروف بود و خودش کمپ ترک اعتیاد داشت، شروع کردیم و انصافا ایشان از آبروی خود برای این برنامه مایه گذاشت.

خیلی از کمپ‌ها و حتی بهزیستی به او حرف می‌زنند که شما کمپت را سازمان تبلیغات کرده‌ای. طلبه‌ها به آنجا می‌رفتند و ایشان اعزام می‌کرد.

با هزینه‌ی خودش، با ماشین خودش، با کمپ‌های دیگر صحبت می‌کرد و می‌گفت خوب است. من این کار را کرده‌ام، طلبه‌ها به کمپ من آمده‌اند و خیلی خوب است و شما هم اجازه دهید که بیایند. این اتفاق افتاد و بعد راهیان نور هم به همت ایشان راه افتاد.

ما با کمک ایشان بحمدالله توانستیم اردوی راهیان نور معتادان را راه اندازی کنیم و مستندی هم به نام «ایستگاه شاهرخ» تهیه شده که البته هنوز پخش نشده است.

بعد از راهیان نور، سفر زیارتی کربلای معلی را راه اندازی کردیم که خاطرات زیادی را از این سفرها دارم و در کانال شیخ المعتادین بیان کرده ام.

* یکی از این خاطرات را برای ما بفرمایید.

خاطره زیاد دارم و یکی از خاطرات را از باب نمونه عرض می کنم.

یک پیرمرد معتاد که قاتل هم بود و چندین سال حبس کشیده بود، با ما اردوی راهیان نور آمد.

وقتی عکسش را به من نشان داد، دیدم که یک لوتی به تمام معنا و یک قیافه‌ی آن‌چنانی داشت؛ اما الان که به او نگاه می‌کردید گویی یک بچه هیئتی کار درستی بود.

او می‌گفت که در طلائیه خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم. در طلائیه به روایتگری شهدا گوش داده بود و بعد از آن یقه من را گرفته بود که من قیامت سر راه شما آخوندها را می‌گیرم.

گفتم: چرا؟

با گریه عکسش را به من نشان داد و گفت: ببین، من قاتل بودم، زندانی بودم، معتاد شدم، چاقوکش شدم؛ در کمپ بودم؛ الان که پای من لب گور است، باید باکری و همت را بشناسم؟ شما مقصر هستید.

واقعا راست می‌گفت. ما گاهی خودمان را فقط وقف مذهبی‌ها، مسجدی ها و هیئتی ها کرده‌ایم و به جاهای دیگر نمی‌رویم و این افراد هم این حرف‌ها را نمی‌شنوند.

واقعا این آدم پاک بود؛ گریه زیادی می کرد و واقعا در آنجا توبه کرد.

بعد آمد و خانه‌اش را تبدیل به هیئت کرد و خودش شروع کرد دیگران را به کربلا بردن و اصلا هم کاری با ما نداشت؛ یعنی لطف شهدا این‌طور بود. واقعا من دیدم که انصافا شهدا تربیت بعضی از این‌ها را بر عهده گرفتند.

* خاطره جالبی بود. می‌خواهم کمی از فعالیت های شخصی شما فاصله گرفته و سؤالی را درباره حوزه بپرسم.

آیا ورود طلاب و روحانیون به فضای ترک اعتیاد مناسب است؟ آیا طلبه های دیگری هم داریم که در این فضا ورود کرده و موفق باشند؟

بله؛ بحمدالله طلاب زیادی داریم که چه در بحث زندان‌ها، کمپ‌ها، اعتیاد، طلاق و مسائل دیگر ورود داشته‌اند. مثل حجت الاسلام محمدتقی وکیل‌پور که ما مدتی با خود ایشان در دادسرای ارشاد بودیم و به ایشان کمک می‌کردیم.

یا خیلی از طلاب دیگر که در بحث اعدامی ها، رضایت گرفتن از خانواده ها و سایر موضوعات، ورود مناسبی داشته و موفقیت های زیادی کسب کرده اند.

یکی از جاهایی که روحانیون ورود کرده اند، حضور در کنار برخی اعدامی هاست که شب آخر زندگی خود را می گذرانند.

جالب است که این اعدامی ها دو درخواست دارند: ۱. می گویند سیگار به ما بدهید؛ ۲. یک روحانی بیاید.

یعنی درخواست یک اعدامی در شب آخر این است که یک روحانی بیاید تا با او حرف بزنم.

چرا؟ چون الان که فهمیده باید از این دنیا برود، می خواهد بداند آن طرف چه خبر است و من الان چه کاری می‌توانم برای آن طرفم بکنم.

خلاصه الحمدلله خیلی از طلبه‌ها در این عرصه‌ها ورود جدی و خوبی داشته‌اند به لطف خدا.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

* سوالی درباره خود معتادان دارم. برخی ها معتقدند مشکلات معیشتی و اقتصادی سبب شده که افراد به سمت اعتیاد گرایش پیدا کنند.

شما افراد زیادی را در این عرصه دیده‌اید؟ آیا فقط مشکلات معیشتی و اقتصادی باعث می‌شود که این افراد به این سمت بروند؟ یا در بین ثروتمندان هم افرادی را داریم که وارد این فضا شده‌اند؟

واقعا اگر بخواهیم دقیق به این مسئله بپردازیم به نظر من می‌توان گفت که ۵۰-۵۰ است.

یعنی این‌طور نیست که بگوییم چون جنوب شهر تهران معتاد و کارتن‌خواب زیاد است، پس در بالای شهر، معتاد نداریم؛ نه، این‌طور نیست. چرا؟ چون من به همان بالاشهر هم رفته ام.

در بعضی از خانه‌هایی که شاید آن‌چنانی و لاکچری و فلان بوده، پدر خانواده با من مشورت می‌کند که بچه‌هایم معتاد و چنین و چنان هستند.

* با این‌که مشکلی مالی هم نداشتند.

بله، به هیچ عنوان. اتفاقا آن‌ها مواد خوب هم مصرف می کنند.

به قول پایین شهری ها، این‌ها از موتوری می‌گرفتند و آن‌ها به خانه‌ی ساقی اصلی می‌رفتند و اینطور نیست فقط افراد کم درآمد سراغ اعتیاد بروند.

* تا کنون چند نفر با کمک مشاوره‌های شما ترک کرده‌اند؟ آماری دارید؟

آمار دقیقی نداریم، اما در این ۱۶ سال شاید بگویم که گاهی روزی تا هفت – هشت نفر مشاوره داریم؛ شما چند سال را هم کنار بگذارید، یعنی به چند هزار خانواده مشاوره دادیم که شاید به طور دقیق بخواهم بگویم، بیش از ۱۰۰۰ نفر را به مراکز درمانی فرستاده‌ام. تازه این آمار فقط بنده است، بچه‌های گروه تبلیغی و آن‌ها هم در جای خودشان هستند که هر کدام در این عرصه مشغول می باشند.

به جز بحث معرفی به مراکز درمانی یک بحث دیگر هم جلوگیری از خودکشی‌ها و جلوگیری از طلاق؛ بلکه صلح و صفا دادن است و همه‌ی این‌ها هم اتفاق افتاده است. یعنی فقط بحث درمان اعتیاد نبوده و آن حمایت‌های پس از درمان را هم انجام می‌دادیم.

* یکی از سؤالاتی که شاید برای بعضی از خانواده‌ها پیش بیاید، این است که منِ پدر یا منِ مادر چطور متوجه شوم که پسرم به سراغ اعتیاد رفته است؟ چه نشانه‌هایی برای اعتیاد فرزندان وجود دارد؟

ابتدا باید در رفتار خودمان دقت کنیم که آیا ارتباط من به عنوان پدر و یا مادر با بچه‌ام خوب است یا نه؟

بنده الان می‌دانم که دختر یا پسرم کجاست و چه می‌کند؟ یعنی هر لحظه می‌توانم به این سؤالات جواب بدهم؟ الان کجاست؟ با کیست؟ چه می‌کند؟ دوستانش چه کسانی هستند؟ علاقه‌هایش چیست؟ آیا این‌ها را می‌دانیم؟ صمیمیت من با بچه‌ام به چه اندازه است؟ آیا حرف دل و مشکلاتش را به ما می‌گوید؟ این یک مسئله است.

دوم این‌که ارتباط پدر و مادر با هم چطور است؟.

هر مقدار ارتباط پدر و مادر صمیمانه‌تر و محبت‌آمیزتر باشد، بچه‌ها هم به پدر و مادر نزدیک‌تر هستند.

یکی از نکاتی که وجود دارد، این است که بعضی‌ها خانواده‌های متدین و خوبی هم دارند، اما بچه‌های آن‌ها معتاد شده‌اند.

در این مورد باید بگوییم متأسفانه محیط تأثیر دارد. این آمار بهزیستی است که بیش از ۶۵ درصد از معتادان، از طریق دوستان معتاد می‌شوند؛ اما خود معتادان می‌گویند بیش از ۹۰ درصد، دوستان تأثیر دارند.

بنده شاید با بیش از ۱۰۰۰ نفر در این زمینه صحبت کرده‌ام و می‌گویند ما از رفیق، نارفیقی خوردیم که اولین بار سیگار به ما تعارف کرد.

گاهی برای کنجکاوی است و ما در کتاب «موقعیت‌های سمی» دقیقا به چهار مورد و چهار مسئله‌ای پرداخته‌ایم که خیلی جدی هستند. مثل تعارف کردن، مثل در تنگنا قرار دادن که بچه‌ننه! تو نمی‌توانی سیگار بکشی، دهانت بوی شیر می‌دهد. به او تعارف می‌کنند. چنین چیزهایی را آورده‌ایم و برای آن‌ها راهکار داده‌ایم.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

پس این‌ها هست و محیط هم هست. ما باید محیط و دوستان بچه‌مان را کنترل کنیم و وقتی به خانه آمدند با هم گفتگو داشته باشیم.

این گفتگو در خانواده بین والدین و بچه‌ها خیلی لازم است. اتفاقات و خاطرات بیرون را بیان کنند. از اول بچه‌ها یاد بگیرند که در مدرسه چه اتفاقی افتاد؟

به بچه نگویید که وراجی می‌کنی. بگذارید راحت خودش را تخلیه کند و بگوید: عجب! آفرین. این خوب است، این درست نیست، این فلان است.

اجازه دهید که بچه راحت خودش را تخلیه کند و جلوی ما تخلیه کند، به جای دیگری نرود که خودش را تخلیه کند که دوستش بگوید: ناراحتی؟ پس بیا این سیگار را بگیر.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

* نکته خوبی برای پیشگیری بیان کردید؛ اگر خدایی ناکرده بچه‌ای به این سمت رفته باشد، چه نشانه‌هایی می‌تواند داشته باشد؟

نشانه اول، فاصله گرفتن از خانواده؛ به خصوص پدر است؛ چون بیشتر این اتفاق ها در پسرها می‌افتد، گرچه الان دخترها هم هستند. اما یکی این است که این فاصله گرفتن زیاد می‌شود.

یا این‌که مثلا اگر سیگار و قلیان زیاد استفاده کنند، از آدامس استفاده می کنند، زیاد عطر می‌زنند، مسواک می‌زنند که بو ندهند.

نشانه بعدی، منزوی شدن آنهاست و دوست ندارند در فضای خانه و میهمانی‌ها باشند.

همان‌طور که گفتم هر قدر ارتباطات عاطفی کمتر شود، باعث می‌شود که این بچه منزوی‌تر شود و همین مسئله سبب شده به دیگران وصل شده و سیگار هم دروازه است تا به مواد دیگر برسد.

* از سیگار نام بُردید؛ این روزها قلیان و قهوه خیلی مُد شده است و کافه های زیادی را در جای جای شهرها می بینیم. آیا استفاده زیاد از قلیان و قهوه، پیامد دارد؟

شما در همین قُم بگردید، شیک‌ترین مغازه‌ها را مغازه‌های قلیانی می‌بینید که ویترین‌های بسیار زیبایی دارند، حتی من یک جایی را دیدم که ویترین مذهبی داشت. یک پرچم یاعلی(ع) و یک ذوالفقار هم گذاشته بود و قلیان‌های شاه‌عباسی حسابی دست مردم می داد.

یا وقتی به مغازه‌های سوپرمارکت می‌روید، ویترین پشت سر آن سوپرمارکتی چیست؟ ویترین پشت سر آنها سیگار است و یک باکس خیلی زیبایی دارد و در اطراف آن هم لامپی روشن است.

اصلا پاکت‌های سیگار خیلی جذاب است. همه‌ی این‌ها برنامه‌ریزی شده است و متأسفانه تبدیل به هنجار شده است.

مصرف یک قلیان برابر با ۹۰ تا۱۱۰ نخ سیگار است. این‌ها را کارشناسان گفته‌اند و بنده نگفته‌ام.

گاهی والدین برای بچه‌های خودشان «لذت‌سازی» و «لذت‌سوزی» می‌کنند.

یک مثال خیلی ساده را عرض می‌کنم ولی این مثال خیلی مهم است. در خیلی جاها هم که بین والدین بوده‌ام این‌ها را گفته‌ام.

گفتم: شما که در پارک نشسته‌اید و خودتان دارید قلیان می‌کشید و بعد قلیان به دست این بچه‌ی ۵-۴ ساله می‌دهید و او قلیان می‌کشد و از او فیلم می‌گیرید و برای عمو، دایی، عمه و همه می‌فرستید و آن‌ها هم استیکر می‌فرستند که آخ عزیزم! ببین چطور دود بیرون می‌دهد.

شما دارید برای این بچه لذت‌سازی می‌کنید. این لذت‌سازی مقدمه‌ی حضور او در اعتیاد است و او لذت می‌برد. همین الان از دود خوشش می‌آید.

در غذاها هم همین‌طور است. چرا یک بچه‌ی کوچکی که تازه غذاخور شده است می‌گوید من از فلان غذا خوشم نمی‌آید؛ در حالی که اصلا نخورده است. چون مادرش در جایی مثلا اخم کرده و یا گفته از این غذا بدم می‌آید. فقط همین یک جمله باعث شده که او این‌طور شود.

حالا وقتی یک پدر و مادری می‌گوید که؛ اَه! از دود سیگار بدم می‌آید. این روی بچه اثرگذار است.

* در این ۱۶ سالی که در این فضا کار کرده‌اید تلخ‌ترین خاطره‌ی شما چه بوده است؟

بنده خودم در اوایل شروع کار، خواب‌های بد می‌دیدم؛ چون از یک فضای حوزه و درس اخلاق و سیره‌ی شهدا جدا شده و وارد زندان و کمپ شدم. در حوزه چه می‌شنیدم؟ آنجا یک‌دفعه یک چیزهایی می‌شنیدم که حتی الان نمی‌توانم جلوی دوربین بگویم. یعنی واقعا اعتیاد کاری با انسان می‌کند که ...

کسی می‌گفت من قهرمان ملی در بوکس و در ورزش‌های دیگر بودم. همه من را می‌شناختند، اما الان اصلا نفهمیدم که چطور کارتن‌خواب شدم.

من اوایل ورود به این مسیر، خواب‌های بدی می‌دیدم و این‌که وقتی درد و دل های آنان را می‌شنیدم، خیلی دردم می‌گرفت و گریه می‌کردم. بنده بارها از تهران تا قم که می‌آمدم گریه می‌کردم؛ چراکه خاطرات بدی را از این افراد می‌شنیدم. یکی از این موارد را برای شما بگویم.

یک معتادی به من می گفت: من خیلی خمار بودم، گوشواره‌ی بچه‌ی خودم را کَندم و رفتم مصرف کردم و بعدا متوجه شدم که گوش او را پاره کرده‌ام و آمبولانس آمده و او را برده است و من هنوز نفهمیده بودم و پس از برگشت متوجه شدم گوش بچه‌ام پر از خون است.

این ‌که سهل است. کسی می‌گفت: من متادون خوردم و در یخچال گذاشتم. بچه‌ی من این مواد را خورد و مُرد و من نمی‌توانم خودم را ببخشم.

خیلی کارهای دیگری هم بود که کرده بودند و نمی‌توانستند بگویند.

یک بار یکی از این معتادان بعد از دعای توسل آمد و گفت: حاج‌آقا! این‌که شما می‌گویید خدا همه‌ی گناهان را می‌بخشد، این را از خودت گفتی یا حرف دین و حرف خدا و پیامبر(ص) است؟ گفتم: حرف قرآن است. «یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِیعاً»[۱]، خداوند همه‌ی گناهان را می‌بخشد؛ تازه بالاتر از آن، خداوند «مبدل السیئات بالحسنات» هم هست.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

گفت: یعنی واقعا این‌طوری است؟ آخر من یک گناهی کرده‌ام که ...

گفتم چه گناهی؟ یک گناهی که حتی نمی‌تواند به آن اعتراف کند. شاید بعضی‌ها می‌توانند حدس بزنند که این فرد، چه گناهی را انجام داده است.

به او گفتم: خداوند فقط یک گناه را نمی‌بخشد و آن هم یأس و ناامیدی از درگاه خداست.

گفت: واقعا این‌طوری است؟ گفتم: بله. گفت: آخیش. او بارها می‌رفت و لغزش می‌کرد، چون بابت آن گناهی که کرده بود عذاب وجدان داشت.

بارها این جمله را از افراد شنیدم که «آب از سر ما گذشته است». گفتم: نگذشته است. هر گناهی کرده باشد، هنوز فرصت هست.

به آنها می گفتم: شما جلوی امام زمانتان را گرفتید؟ او که حر بود، جلوی امام حسین(ع) را گرفت؛ اما امام حسین(ع) به او گفت برگرد؛ تو که تازه عاشق امام حسین(ع) هستی.

* اگر کسی خواهان ارتباط گیری با شما و گرفتن مشاوره باشد، کجا می تواند شما را پیدا کند؟

یکی از طریق کانال ماست که کانال شیخ المعتادین در ایتاست که در آنجا می توانند به ادمین پیام دهند و می‌خوانیم و جواب صوتی می فرستیم. اگر خیلی واجب باشد، می‌توانند تماس بگیرند. یک راه این است. ما در قم هستیم و ممکن است از کل کشور بخواهند مشاوره ای بگیرند. دیدن حضوری ما خیلی لزومی ندارد؛ بلکه حرف‌های ما به دردشان می‌خورد و آن هم تلفنی و صوتی و پیامکی امکان دارد که این اتفاق بیافتد. اگر مسئله خیلی خاص و حاد باشد بحث دیگری است که به خصوص اگر در قم باشند، حضوری هم امکان دارد که بیایند.

* متشکرم. سوالات زیاد بود و فرصت کم؛ اگر در پایان نکته ای باقی مانده، بفرمایید.

در این عرصه‌ای که بنده قدم گذاشتم، خیلی کار لاکچری و خوشمزه که پول در آن باشد، نیست. حتی به تعبیر بعضی از افراد، کار چرکی است. مثلا می‌گویند: همان آخوندی که با معتادان است. گاهی کنایه‌های زیادی هم شنیده‌ام و بعضی گفته اند: احتمالا خود حاج‌آقا هم بله. بارها از این کنایه‌ها بوده است؛ اما وقتی که می‌بینم یک مادری پیام می‌دهد، تماس می‌گیرد و می‌گوید: خدا را شکر، حاج‌آقا! خدا بچه‌هایت را حفظ کند، خدا فلان کند، خدا تو را عاقبت به خیر کند، این برای من کفایت می‌کند که ببینم کسی معتاد و کارتن‌خواب و فلان بوده و یک‌دفعه با ما به راهیان نور می‌آید. نه این‌که به راهیان نور بیاید، خودش چندین رهجو دارد که همه‌ی این‌ها را نمازخوان کرده است.

ما معتادی از بچه‌هایی در شهر خودمان داریم که با ما به راهیان نور آمده است؛ این بنده خدا ارشد تاریخ تشیع از مؤسسه‌ی آقای مصباح گرفته است. ایشان تمام کتاب‌های آیت‌الله مصباح و شهید مطهری را خوانده است و همه‌ی بچه‌های اطرافش را نمازخوان کرده است.

یک انسان این‌طوری، استاد اخلاق دارد. هر ماه قمری به قم می‌آید و در مؤسسه‌ی امام می‌خوابد، می‌رود و استاد اخلاقش را می‌بیند و برمی‌گردد. چنین انسانی است.

البته خدا عاقبت خودمان را هم به خیر کند. بنده بارها به همین معتادها می‌گویم برای من هم دعا کنید. چون معلوم نیست واقعا، به تعبیری می‌گوید: «یا شیخ! إنا دخلنا الجنة بحسن تعلیماتک»؛ ما به حسن تعلیمات تو به بهشت رفتیم، پس تو کجایی؟ چرا ماندی؟

طلبه‌ها نترسند که در این زمینه ورود پیدا کنند و آهسته آهسته نروند؛ وظیفه‌ی ماست. نگویند این برای پزشکان و روانشناسان است. آن‌ها هم هستند و حضور دارند؛ اما دست تنها هستند.

آن‌ها گاهی توانایی ندارند و یک سیل خروشانی آمده است. چطور ما به سیل و زلزله می‌رویم. این از سیل و زلزله بدتر است. سیل و زلزله جسم آدم‌ها را می‌برد؛ اما اعتیاد روح، خانواده و آبروی آدم را می‌برد. اعتیاد حتی با دین آدم هم کار دارد.

اگر ما فقط دغدغه‌ی دین هم داریم، باید این مسئله را جدی بگیریم.

شیخُ المعتادین یا شیخٌ للمعتادین؟! / ماجرای روحانی که برای ترک اعتیاد برنامه دارد

گفت و گو از : محمد رسول صفری عربی

پی نوشت:

[۱]. زمر، ۵۳.

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.