الهه ضمیری-خبرنگار تحریریه جوان قدس: به طور کلی افرادی که اختلال شخصیت دارند مثل اختلال پارانوئید، اختلال مرزی یا اختلال شخصیت خود شیفته، افرادی هستند که هم به خودشان و هم به دیگران آسیب میزنند.
چه والدینی فرزندان خودشیفته تربیت میکنند؟
جواب این سوال را بر اساس نظریه طرحواره درمانی بررسی میکنیم. البته پیش از آن باید نکاتی را در نظر بگیریم.
1-طرحواره یا تله ذهنی به چارچوبهایی گفته میشود که عمدتا بر اساس تجربیات ما، در دوران کودکی یا رفتار والدین با ما شکل گرفته و به نوعی رفتار و عقاید ما را تحت تاثیر قرار میدهد.
2-ممکن است این سری از اتفاقات که در ادامه به آن اشاره میکنیم، در زندگی شما رخ داده باشد اما شما، تبدیل به یک فرد خودشیفته نشده باشید. در واقع ممکن است این اتفاقات ناخوشایند در دوران کودکی شما رخ داده باشد و این سبک از برخورد را والدین با شما داشته اند ولی خودشیفتگی در شما شکل نگرفته باشد. بنابر این در ابتدا، روی خودتان برچسب خودشیفتگی نزنید.
3-با خواندن این گزارش، نسبت به والدین خودتان خشمگین نشوید، زیرا احتمالا آنها هم این کار ها را با قصد و نیت نکرده اند و این سبک برخورد آنها به دلیل عدم آگاهی بوده است.
چه والدینی فرزندان خودشیفته تربیت میکنند؟
حالا از دیدگاه طرحواره درمانی میگوییم که چگونه والدین، فرزندان خودشیفته تربیت میکنند.
خودشیفتگی از دو شیوه تربیتی به ظاهر متناقض شکل میگیرد. یک دسته والدینی هستند که طرحواره نقص یا بی ارزشی را در فرزند خود شکل میدهند، یک دسته هم والدینی هستند که در فرزند خود طرحواره استحقاق یا بزرگ منشی را شکل میدهند.
1-والدین با شیوه تربیتی طرحواره نقص و بی ارزشی
اول اینکه افرادی که طرحواره نقص یا بی ارزشی دارند، در اعماق وجودشان یک باور مرکزی دارند و آن این است که من انسان پر نقص و دوست نداشتنی هستم، افراد با این طرحواره اعتقاد دارند که اگر من خوده واقعی ام را به نمایش بگذارم، دیگران من را دوست نخواهند داشت، بنابراین باید آن بخش هایی از شخصیتم را که نقص دارد، پنهان کنم.
حالا میدانید که وقتی فرد، یک تله یا یک طرحواره ای دارد، نسبت به آن طرحواره میتواند واکنش های رفتاری متفاوتی داشته باشد که در سه دسته اصلی: تسلیم، اجتناب و جبران افراطی خلاصه میشود. بعضی از افراد که دچار طرحواره نقص یا بی ارزشی میشوند، وارد فاز جبران افراطی میشوند، یعنی واکنش صدو هشتاد درجه برعکس نشان میدهند و این دوست نداشتنی بودن را سرکوب میکنند و پشت نقاب خودشیفتگی پنهان میشوند. به خاطر همین هم هست که بِرنه بِرون در جایی در این رابطه میگوید: در اختلال شخصیت خودشیفته بیشترین میزان شرم وجود دارد.
شرم باعث میشود فرد مدام چیزی را پنهان کند. این افراد، با خودشیفتگی که دارند، آن نقص درونی خودشان را پنهان میکنند. حالا سوالی که ایجاد میشود این است که چه والدینی فرزندانی با طرحواره نقص و بی ارزشی را بوجود میاورند؟ پاسخ، والدینی است که پیام دوست داشتنی بودن را به فرزندشان نمیدهند و این کار را به روش های مختلف انجام میدهند. والدینی که بیش از اندازه از فرزندشان انتقاد میکنند و بیش از اندازه فرزندشان را سرزنش میکنند.
حالا این انتقاد و سرزنش ممکن است از عملکرد باشد یا از ظاهر. خشن ترین نوع انتقاد، تا نرم ترین مدل انتقاد و سرزنش از فرزند، اصلی ترین شیوه انتقال پیام بی ارزشی یا دوست نداشتنی بودن است.
دسته بعد، والدینی هستند که دوست داشتنِ شرطی دارند. همان هایی که میگویند ما زمانی تو را دوست داریم که تبدیل شوی به آن ورژنی که ما میخواهیم و این کار را از سنین خیلی پایین انجام میدهند . البته که این کار درست نیست. فرزند باید این پیام را دریافت کند که والدین من، من را دوست دارند، تحت هر شرایطی و درست است که ممکن است با عملکردم آنها را ناامید کنم اما این، چیزی از دوست داشتنی بودن من کم نمیکند.
دسته بعد والدینی هستند که بین فرزندانشان فرق میگذارند. این والدین، ممکن است هر دو تا فرزند را خودشیفته کنند، هر کدام به روش خود. فرزندی که کمتر به آن اهمیت داده میشود، میگوید حتما من دوست نداشتنی هستم، من این کار را کردم و برادرم هم این کار را کرد، من پاداش نگرفتم و او پاداش گرفت. آن فرزندی که پاداش نگرفته است میگوید حتما من نقص دارم و مدل خودشیفتگی اش میشود جبران افراطی. و آن فرزندی که پاداش گرفته است میگوید برادرم پاداش نگرفت و من گرفتم پس حتما خیلی آدم خاصی هستم. این فرزند هم به روش خودش خودشیفته میشود. بنا بر این فرق گزاشتن یک شیوه ایجاد خودشیفتگی در فرزندان است.
در دسته بعدی، پیام ها و صحبت های والدین را مورد بررسی قرار میدهیم. اینکه فرزند میداند والدش آن را ناخواسته به دنیا آورده است. پدر و مادر هایی که میگویند تو ناخواسته بودی. پدر و مادر هایی که میگویند اگر برگردیم به قبل، هیچ وقت بچه دار نمیشدیم. پدر و مادر هایی که از بچه دار شدنشان، پشیمان هستند . اینها طرحواره بی ارزشی و نقص و شرم را در فرزند خود به وجود میاورند.
دسته آخر، والدینی هستند که فرزندانشان را مورد غفلت قرار داده اند. کسی که مورد غفلت قرار گرفته شده، در واقع نیاز هایش ارضا نشده و والدین به او بی توجه بوده اند، در نتیجه برای فرزند، این باور شکل میگیرد که من دوست داشتنی نیستم و همین باعث ایجاد طرحواره نقص، شرم و بی ارزشی میشود.
2-والدینی با شیوه تربیتی طرحواره استحقاق و بزرگ منشی
دسته دوم والدینی که باعث ایجاد خودشیفتگی در فرزندانشان میشوند، والدینی هستند که باعث ایجاد طرحواره استحقاق و بزرگ منشی میشوند. فردی که طرحواره استحقاق دارد، فکر میکند خیلی انسان مهمی است. فکر میکند در مرکز دنیا قرار دارد. فکر میکند نیاز هایش مهمتر از نیاز های بقیه است و به طور کلی دیگران رو مورد سوء استفاده قرار میدهد. دلش میخواهد فقط خودش بالا بیاید و به طور کلی یک نگاه بالا به پایین دارد.
تمام ویژگی های اختلال خودشیفتگی در شدیدترین حالت طرحواره استحقاق وجود دارد. سوالی که قرار است به آن پاسخ دهیم این است که طرحواره استحقاق چگونه در فرزندان شکل میگیرد؟ پاسخ این است که اصلی ترین شیوه طرحواره استحقاق در فرزندان، عدم تجربه ناکامی است. یعنی اینکه فرزند شما ناکامی را تجربه نکند. فرزند شما برای اینکه به بهترین شکل ممکن تربیت شود، یک جاهایی نباید نیاز هایش ارضا شود و یک جاهایی باید ناکامی را تجربه کند.
یک مثال از زبان یک روانشناس: پدری آمد به من گفت، ما تهران تا شمال که میرویم، یکی از فرزندانم مدام میگوید باید آهنگی که من میخواهم را پخش کنید. پرسیدم چند نفر در ماشین حضور دارند؟ گفت 5 نفر. گفتم تهران تا شمال چند ساعت است؟ گفت 5 ساعت. گفتم فرزند شما حق دارد فقط 1 ساعت آهنگش را در ماشین پخش کند و 4 ساعت دیگر برای باقی افراد است. در این مثال، اگر شما تمام مسیر 5 ساعته را بگذاری که آن فرزندت آهنگ پخش کند، قطعا طرحواره استحقاق در او شکل گرفته میشود. فرزند شما باید در آن 4 ساعت ناکامی را تجربه کند.
والدینی که به شدت محافظه کار هستند و تمام نیاز های فرزندشان را ارضا میکنند، فکر میکنند کار خوبی انجام میدهند، در صورتی که این طور نیست و اگر این کار را انجام دهند، به مرور زمان فرزندشان دچار این باور میشود که من خیلی مهم هستم و نیاز های من همیشه باید ارضا شوند.
3-والدینی که خودشان خودشیفته اند
یک سری والدین هم هستند که خودشان خودشیفته اند و فرزندان خود شیفته به بار میاورند. این والدین، به فرزندانشان پیام میدهند که دیگران مهم نیستند و این تو هستی که مهمی. نیاز های تو همیشه مهم است و همین باعث ایجاد خودشیفتگی میشود. نمونه این مورد را میتوان در خانواده هایی دید که نسل در نسل خودشیفته اند و به قولی پرمدعا هستند.
نظر شما