کنسرت نمایش «کلنل»، روایتی از زندگی و زمانه محمدتقی خان پسیان، به کارگردانی امیر بشیری و تهیه‌کنندگی امین اشرفی از ۲۵ مهرماه در تالار وحدت روی صحنه رفته است.

سنگ بزرگ کنسرت نمایش «کلنل» کجا فرود می‌آید؟

نویسندگی این اثر را محمد نقایی بر عهده داشته است. کاظم سیاحی در نقش کلنل محمدتقی پسیان، محمد معتمدی در نقش عارف قزوینی، نازنین بیاتی در نقش‌های ایرنه و آموزگار، رحیم نوروزی در نقش‌های افسر آلمانی، پریداکس، ژنرال گلروپ و سیامک صفری در نقش‌های قوام‌السلطنه و ملک‌الشعرای بهار در این اثر به ایفای نقش پرداخته‌اند.

به روایت تاریخ، پسیان نخستین خلبان ایرانی بود که پس از مداوای جراحت‌های ناشی از جنگ، به یادگیری خلبانی در آلمان مشغول شده و پس از گذراندن دوران آموزش، برای ادامه خدمت در لباس ارتش، دوباره به ایران بازمی‌گردد. محمدتقی خان پسیان پس از بازگشت به کشور؛ در اوج جوانی و در 30سالگی به عنوان فرمانده قوای نظامی خراسان و در دوره‌ای به سِمتِ والی آن منصوب می‌شود. انتصابی که در نهایت به مرگ او به دلیل مخالفت با حکومت مرکزی در نبردی نابرابر منجر می‌شود.

محمدتقی پسیان با زندگی پر فراز و نشیبش انتخابی دقیق برای نمایش یک قهرمان ایرانی است. دست گذاشتن روی چنین نقطه‌ای، شمشیری دو لبه است. شمشیری که می‌تواند در صورت پرداختی ضعیف، گلوی سوژه‌ای خاص چون پسیان را ببرد.

تئاتر، بستر نشان دادن است. مخاطب در این بستر مفاهیم را از طریق اجرایی که مقابل دیدگانش است دریافت می‌کند. هنگامی که انتقال مفاهیم از این مجرا خارج شود دیگر نمی‌توان ادعای تئاتر داشت. حتی در آثاری که به شکل منولوگ اجرا می‌شود نیز آنچه به دیالوگ‌های یک شخص واحد، جان می‌دهد، نشان دادن یا به تعبیری نمایش است. در غیر این حالت، مخاطب یا با چیزی شبیه زنگ انشا طرف می‌شود و یا یک کنسرت موسیقی! و این درست همان نقطه‌ای است که «کلنل» در آن گیر کرده و تماشاگر تا انتها به امید نمایش یک واقعه، چشم به صحنه می‌دوزد. برای مثال در نقاط اوج کار که انتظار می‌رفت یک حماسه به نمایش درآید هیچ حسی از روی صحنه در میان تماشاگران جاری نمی‌شود؛ درست مانند کشته شدن پسیان در صحنه پایانی.

 گاهی این صحنه‌ها تبادر به بی‌تدبیری کلنل نیز دارد؛ آن وقت که با 10سربازِ از آسمان آمده و بی‌مقدمه می‌توانست هوشمندانه‌تر عمل کند اما بدون هیچ دلیل عقلانی و یا حتی عاطفی خود را به کشتن می‌دهد. در کل می‌توان گفت وقایع در واگویه‌هایی انشایی در دهان بازیگران نشانده شده است.

دکور صحنه که به مرور با آمدن پسیان به خراسان و اقدام‌های اصلاحی‌اش کامل می‌شود از ظرافت‌های این تئاتر است. به تعبیری کامل شدن دکور نمادی از رشد خطه خراسان در زمان کلنلی پسیان است که پس از به حاشیه رفتن او و رکود دوباره خراسان، این دکور نیز به مرور کم و ناقص می‌شود.

هویت، سرفصل مهم دیگری در ارتباط با این اجراست. کلنل پسیان یک شخصیت هویت‌بخش است. پرداخت به چنین شخصیتی قطعاً دست گذاشتن روی درست‌ترین نقطه ممکن است. در این ارتباط باید دید برای وطن‌دوست بودن پسیان چه خط سیری نگاشته شده است. پسیانی که در این اثر دیده می‌شود، فردی است که به دلیل خاطرخواهی یک زن، کلنلی خراسان را نگه می‌دارد و به راهش ادامه می‌دهد. فردی که با زن‌ها وارد تعامل و مکالمه می‌شود و بعد به دلیل سرباز بودن می‌گوید، من نمی‌توانم با تو بمانم! و این نماندن هیچ توجیه عقلانی ندارد. چنین نمایی از پسیان بیشتر یادآور بی‌هویتی و بی‌ثبات بودن او است.

گزارش زندگی محمدتقی پسیان در این اجرا خود تبدیل به بزرگ‌ترین نقطه ضعف اثر می‌شود. سنگ بزرگی که اجرا داعیه آن را کرده در نهایت از دستش در می‌رود و روی سر خودش سقوط می‌کند.

پسیان یک نظامی بوده اما تب و تابی که انتظار می‌رود از گزارش زندگی چنین شخصی حاصل شود در کار موجود نیست. «کلنل» داعیه این را کرده که وقایع مهم زندگی پسیان را پیش روی مخاطب بیاورد و حماسه وطن‌پرستی او را نشان دهد اما از دو نقطه که ذکر آن رفت، نمی‌تواند قدمی در این جهت بردارد. نقطه نخست قصد نمایش نمای بزرگی از زندگی پسیان است و نقطه دوم عدم توانایی در اجرای وقایع این زندگی.

امیر بشیری در آخرین ساخته خود ضربه‌ای کاری از نمایش‌نامه خورده است. روایتی یکنواخت که به نظر می‌رسد جدا از ناتوانی کارگردان در بازی گرفتن از بازیگران، دلیل اصلی سردرگمی افرادی خاک صحنه خورده چون سیامک صفری در اجرا باشد. نمایش‌نامه حتی نتوانسته عارف قزوینی را وارد خط سیر زندگی پسیان کند. محمد معتمدی در نقش عارف به شکلی مصنوعی به داستان سردرگم «کلنل» وصل شده است و هیچ نقش به خصوصی را ایفا نمی‌کند. تنها نشانه‌های حیات در این اثر خواندن قطعات محمد معتمدی با آهنگ‌سازی امیرحسین سمیعی است.

سنگ بزرگ کنسرت نمایش «کلنل» کجا فرود می‌آید؟

خبرنگار: نوید سرادار

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.