اکبر نبوی در دفتر بیستویکم از شبهای فرهنگ، یوسفعلی میرشکاک را بهانهای قرار داد تا اهالی هنر و ادبیات دور هم جمع شوند. نبوی بهعنوان میزبان در ابتدای این جلسه پشت میکروفن رفت و با توصیفی از فضای شعری یوسفعلی میرشکاک گفت: «شاعران رند در این دوره و زمانه کم هستند. رند بودن جزء ویژگیهای میرشکاک است. یکی دیگر از شاعرانی که این ویژگی را دارد، استاد علیمحمد دامغانی است و منظورم از شاعر رند، اشاره به رندی است که شعرا مخصوصا حضرت حافظ در اشعارشان دارند. ویژگی دومی که میرشکاک دارد، این است که بهشدت خود را مورد ملامت قرار میدهد. افرادی که این ویژگی را دارند، باکی ندارند که این شلاق را به جامعه و جریانات گوناگون هم بزنند. کسانی که اول به خودشان نهیب میزنند، در درون با خودشان صادق هستند و هنگام مواجهه با افراد و پدیدههای دیگر با صداقت و خلوص درونیشان سخن میگویند. این دو ویژگی در دوره و زمانه ما غریب است، نه خریداری دارد و نه کسانی که اینگونه رفتار میکنند تحمل میشوند. تاریخ به ما نشان داده که شاعران همیشه از زمانه خودشان چند گام جلوتر هستند و بلاتشبیه مانند جایگاهی که انبیا داشتند از بالا جامعه را نشان میدهند و افق جامعه را ترسیم میکنند.»
جواد محقق، نویسنده و شاعر بهعنوان اولین میهمان صحبتش را با خاطرهای از آشنایی با میرشکاک شروع میکند: «در دوران دانشآموزی، پنجشنبهها از مدرسه فرار میکردم و یک هفته به قم نزد علما و نویسندگان، دیدن کتابخانهها و... میرفتم. هفته بعد هم به تهران میآمدم و فضای روشنفکری را تجربه میکردم، مانند سینما و کتابخانههای بزرگ و انتشاراتیهای روبهروی دانشگاه. زمانی که حوزه هنری تاسیس شد، من شاید تنها شهرستانیای بودم که هر 15روز یک بار برای جلسات شعر به تهران میآمد. یک بار عصر من به دفتر روزنامه جمهوری رفتم و آقای یوسف مسئول شعر بودند، فکر نمیکردم کسی آن جا باشد. دست من را گرفت و اصرار کرد من را به خانه ببرد. درنهایت برای آنکه من را راضی کند گفت: «من تا الان منتظر جواد محدثی، نویسنده و پژوهشگر هستم تا از قم بیاید، که به جایش جواد محقق آمد. جفت شما که جواد هستید، میم و ح هم که با هم مشترک دارید. خلاصه ما را به زور به خانه برد. آقای میرشکاک به گردن هنر انقلاب حق دارد و این حق به دلایل مختلف، ادا نشده است. یکی از این موارد شاید به دلیل رند بودن است که گفته شد و دوم هم به دلیل آنکه در زدوخوردهای ادبی، سیاسی و فکری مغفول مانده است.»
هادی سعیدی کیاسری، منتقد، شاعر و نویسنده که دوران زیادی همراه با میرشکاک بوده، در مورد او گفت: «بخت با من یار بوده است که من بهعنوان یک متعلم همراه میرشکاک بودم. ما شاید بهترین مقالات ادبی و دقیقترین نقدها را در مجله شعر از ایشان داشیم. هرکسی درک و فهمی که ایشان از شعر دارد را ندارد. آقای میرشکاک شاید تنها شاعری است که برای موضوعات مختلف مانند نقد شعر، روایت آثار گذشتگان، تعلیم آثار گذشتگان و تبیین آثار قدیمی و... وجود دارد.» اکبر نبوی، مابین صحبتهای او به ویژگی دیگری درباره میرشکاک اشاره کرد و گفت: «چه در روزگار پیشین، چه در روزگار امروز، کمتر شاعری داریم که بهطور جدی وارد حوزه نقد اجتماعی بشود. درک از مقام و موقعیت رسانه برای هر شاعری روشن نیست. شناخت و اهمیت دادن به آن را در هرکسی نمیبینیم. کتاب «غفلت و رسانههای فراگیر» که میرشکاک آن را نوشته است، میگوید که رسانه امروز چه کار میکند؟ چه حوزههایی را نشانه گرفته است؟ چه ردی از خود در تمام ابعاد زندگی ما به جای میگذارد و افکار ما را ساماندهی میکند.» در ادامه محمد امین اکبری، مدیر انتشارات شهرستان ادب، صفت متفکر را برای یوسفعلی میرشکاک انتخاب کرد و گفت: «ما با فردی روبهرو هستیم که متفکر است. شاعر، منتقد و نویسندهای است که با فکر در هر حوزهای فعالیت میکند. این تنوع فعالیت آدم را یاد این بیت از شعر حافظ میاندازد که میگوید:
«ز فرق و امتیاز و کعبه و دیرم چه میپرسی/ اسیر عشق بودم هر چه پیش آمد پرستیدم»
محمدامین اکبری درباره انواع غزلهایی که در کتاب «جای دندان پلنگ» آمده است گفت: «در غزل ما وصف حال و حدیث نفس داریم و گفتوگو با دیگری. که هر دوی این دو مورد را ما در غزلهای میرشکاک میبینیم.»
امید مهدینژاد، طنزپرداز، نویسنده و شاعر حرفش را با خاطرهای از میرشکاک شروع کرد و گفت: «در سن 13، 14 سالگی مجله ادبستان را خریدم و اولین بار اسم استاد را در آنجا دیدم. مقالهای درباره افسانهی نیما بود. برایم خیلی عجیب بود که پدر شعر نو را کسی نقد کرده بود. این اسم در ذهنم ماند. در مجله مهر که نوستالژی نسل ما حساب میشود، من استاد را از نزدیک دیدم. ایشان چندین نسل شاگرد دارد و من هم فکر کنم نسل هفتم یا هشتم از شاگردان ایشان هستم. در اولین جلسه کلاس که گفتند هرکسی اگر شعری دارد، جلسه بعد دربارهاش حرف میزنیم. اول جلسه بعد پرسید امید مهدینژاد کیه؟ من تنم لرزید و گفتم من هستم. از من پرسیدند چهکارهای؟ من در آن موقع طلبه بودم و ایشان گفتند: طلبگی و این همه شاعری! قطعا تشویقهای ایشان بود که باعث شد من شعر را جدی بگیرم. همچین شخصیتی در مقام استاد، بسیار مشوق بود و حتی اگر شعری بد گفته شده بود، درباره تک ویژگی خوب و زیبایی که داشت حرف میزدند. کشف الماس از بین سنگریزهها کار یوسفعلی میرشکاک بود.»
نبوی بعد از صحبتهای مهدینژاد، با اشاره به توجه میرشکاک به حوزه سینما و شاعری گفت: «کم داریم شاعرانی که به سینما توجه کنند و میرشکاک به رسانه، هنر و صنعت توامان باهم توجه دارد. استاد بهشدت فیلم میبیند و نقد مینویسد.» او در ادامه خاطرهای از میرشکاک و مرحوم ملاقلیپور تعریف کرد و گفت: «دی ماه سال 1375 بود. یک شب همراه با مرحوم رسول ملاقلیپور بودم که پیشنهاد داد با میرشکاک دور هم جمع شویم و گپ بزنیم. به یوسف که گفتیم، موافقت کرد اما چون ماشین نداشت، قرار شد که ما دنبالش برویم. در راه رسول به من گفت دوست دارم که با یوسف گفتوگو انجام بدهم. من خیلی خوشم آمد از این پیشنهاد. گفتوگوی یک فیلمساز با یک شاعر و ادیب، خیلی چیز خوبی از آب در میآمد. ما آن شب به دفتر رسول رفتیم و تا اذان صبح حرف زدیم و آن گفتوگو آنقدر خوب و پرنکته شد که در سه شماره چاپ شد. حتی در فرانسه این گفتوگو منتشر شد.»
در پایان این مراسم، یوسفعلی میرشکاک، بعد از تشکر از حاضران گفت: «زندگی دورههای مختلفی دارد و من چندوقتی است که خودم را جزء زندهها حساب نمیکنم. اگر رفیق، برادر و مدیر آدم از جنس خود آدم، باسوادتر، جوانتر و فاضلتر باشد، میشود کار کرد. اگر کیاسری بالای سر مجله نبود، مقاله من هم آنقدر رشد نمیکرد، کمااینکه در آن زمان که نبود من چه نوشتم! بعد از سردبیری او، اصلا دیگر مجله، مجله نبود. اما در آن دوره که بود، از آقای معلم گرفته تا من و دیگران همه به جنبش درآمده بودیم. حتی در دورهای که در رادیو بودیم هم همین بود و من به عشق او مینوشتم. سختگیریهایی که انجام داد، باعث شد که من از سطح خودم بالا بروم و رشد کنم. ای کاش همه آنهایی که مدیریت کاری به آنها واگذار میشود، جنم و دانشش را داشته باشند و بتوانند آدمها را برانگیزند و اثر بگذارند. در شاهنامه اگر رستم و سهراب حماسه و تراژدی است، پس چرا آنجایی که با اشکبوس طرف میشود آنقدر مهم نیست؟ چون تا اشکبوس میآید عرضاندامی کند، به زمین میخورد. در کل حرفم این است که تعاریفی که شده است، همه ویژگیهای خوب آقای کیاسری بوده است.» میرشکاک در پایان صحبتهایش گفت: «اگر حساب و کتابهای این روزگار برقرار بود، از ارسطو و افلاطون گرفته تا حتی علامه طباطبایی همه حذف میشدند. من که کارهای نیستم، اما اگر دانشگاه متحول شود به نفع نظامی است که برای آن هزینه میکند. ما آکادمی داشتیم اما نیما شعر را متحول کرد. جلال آلاحمد که دکترا را رها کرد، ادبیات را متحول کرد.» گفتنی است در این رویداد فرهنگی و هنری حمید شریفی، ناصر سیف و محمود اسعدی هم درباره یوسفعلی میرشکاک نکاتی گفتند. شبهای فرهنگ، در هر ماه با یک موضوع فرهنگی یا یک شخصیت فرهنگی همراه با حضور تعدادی از هنرمندان فرهنگ و هنر در دفتر اکبر نبوی برگزار میشود.
۲۸ آبان ۱۴۰۲ - ۱۱:۴۶
کد خبر: 937101
زندگی دورههای مختلفی دارد و من چندوقتی است که خودم را جزء زندهها حساب نمیکنم. اگر رفیق، برادر و مدیر آدم از جنس خود آدم، باسوادتر، جوانتر و فاضلتر باشد، میشود کار کرد.
منبع: روزنامه فرهیختگان
نظر شما