تحولات منطقه

۲۰ آذر ۱۴۰۲ - ۱۲:۳۵
کد خبر: ۹۴۴۸۲۰

آیت الله دستغیب خطیب مسجد جامع عتیق بود و طی چند دهه فعالیتش در پیش از انقلاب اسلامی، از اوضاع اجتماعی ایران و رواج مظاهر غیردینی در کشور انتقاد می‌کرد. او پس از آغاز برنامه انقلاب سفید در اوایل دهه ۱۳۴۰ ش، به پیروی از علما و مراجع تقلید به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اعتراض کرد...

سرگذشت عالم شهیدی که مخالف اسرائیل بود
زمان مطالعه: ۱۱ دقیقه

شهید آیت الله سید عبدالحسین دستغیب، فقیه مجاهد، معلم اخلاق و از شاگردان عارف بزرگی چون سید علی آقا قاضی بود و در بیستم آذرماه سال ۱۳۶۰ هجری شمسی توسط منافقین به شهادت رسید.

او صاحب آثار فراوان فقهی، قرآنی و اخلاقی است که مشهورترین آنها دو کتاب «گناهان کبیره» و «قلب سلیم» می باشد. شهید دستغیب در پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش مؤثری داشت و پس از انقلاب به عنوان امام جمعه شیراز برگزیده شد.

ولادت و خاندان

سید عبدالحسین دستغیب فرزند سید محمدتقی، در محرم ۱۳۳۲ قمری (۱۲۹۲ ش) در شیراز به دنیا آمد. خاندان عبدالحسین از سادات حسنی و حسینی بشمار می رفتند که از حدود چهار قرن پیش در شیراز به «دستغیب» معروف شده بودند. نسب او با سی و دو واسطه به حضرت زید شهید فرزند امام سجاد علیه السلام می رسد.[۱]

تحصیلات و استادان

سید عبدالحسین درس را از مکتب‌خانه شروع کرد و با فراگیری قرآن و نصاب و خواندن چند کتاب منظوم منشور فارسی دوره مکتب را پشت سر گذاشت. پس از آن شروع به تحصیل علوم اسلامی نمود و درس های ابتدایی حوزه علمیه را نزد پدر خواند و از محبت‌های پدرانه و استادانه اش بهره برد. در سال ۱۳۴۲ ق، پس از فوت پدرش، تحصیلات را در مدرسه خان شیراز ادامه داد و از نورانیت و روحانیت مدرسه نیز بهره‌مند بود. صدرالمتالهین شیرازی و بسیاری از عالمان بزرگ در این مدرسه درس خوانده بودند.

او در حوزه شیراز مدت ها به تحصیل پرداخت و نزد اساتیدی همچون شیخ اسماعیل، ملا احمد دارابی، و آیت الله ملا علی‌اکبر ارسنجانی دوره مقدماتی و سطح را به پایان رساند. پایان یافتن دروس سطح حوزه او همزمان با غائله کشف حجاب رضاخانی بود و دستغیب جوان، در همان سنین (حدود ۲۵ سالگی) به مبارزه با این تهاجم بزرگ پرداخت. اما مأموران او را زیر فشار قرار دادند و او نیز در سال ۱۳۱۴ ش. مجبور به حرکت به سوی نجف شد.[۲]

در نجف اشرف تحصیلات خود را ادامه داد و با تلاش پیگیر در طول هفت سال به مقام شامخ اجتهاد نایل آمد. آیات عظام سید ابوالحسن اصفهانی، آقا ضیاء عراقی، آقا سید باقر اصطهباناتی، شیخ محمدکاظم شیرازی از معماران علمی او در حوزه نجف بودند.

اما روح جستجوگر آن شهید بزرگوار، بلند پروازتر از آن بود که به درس و بحث بسنده کند و از علوم مرسوم حوزه نجف سیراب شود. عطش عصیانگر او پس از سال ها درس و تدریس آرام نگرفت و او همچنان در پی یافتن صاحبدلی بود که بتواند او را به وادی ایمن رسانده، در معرفت خود و خدای خویش به کمال برساند. در همان ایام این توفیق و موهبت نصیب او شد و به محضر پرفیض استاد اخلاق حوزه نجف، عارف نامور میرزا علی قاضی رضوان الله علیه راه یافت و در مکتب عرفانی او رشد کرد.

سرگذشت عالم شهیدی که مخالف اسرائیل بود

دستغیب پس از درگذشت مرحوم قاضی، به محضر آیت الله شیخ محمدجواد انصاری همدانی راه یافت و مدت‌ها تحت نظر وی راههای ظریف و لطیف معرفت نفس را طی کرد. ارتباط او با آیت الله انصاری همدانی در ایامی بود که وی در شیراز بسر می برد و برای استفاده از استاد به همدان می‌رفت.

بازگشت به شیراز

آیت الله دستغیب در سال ۱۳۲۱ ش، با کوله‌باری از علم و معرفت عزم سفر به سوی شهر خود کرد. در این کوچ مبارک لطایفی نهفته بود که نشان از عنایت خدای سبحان و حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه به ایشان داشت. او خود در ابتدا اندیشه بازگشت به شیراز را نداشت اما روزی به درس آقا شیخ محمدکاظم شیرازی حاضر شد و استاد به ایشان گفت: آقای دستغیب یکی از علما برای شما خواب خوبی دیده است بهتر است شما به شیراز برگردید. او در حالی که سخت مشغول تحصیل بود و در صورت ماندن، در آسمان فقاهت درخششی شایسته می نمود، اما قصد بازگشت کرد.

داستانی که حاج مؤمن شیرازی حکایت کرده نشان از توجه اولیاء الهی به سید عبدالحسین دستغیب دارد و آن چنین است: «در جوانی خادم مسجد سردزک بودم. مدت‌ها بود که آرزوی دیدار حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه شریف را داشتم. شوق دیدار چنان در جانم شعله می کشید که خورد و خوراک را از من گرفته، از خوردن و آشامیدن غافل می شدم. با این حال عهد کردم تا آقا را نبینم، چیزی نخورم.

دو روز گذشت و من هیچ غذا نخورده بودم. تشنگی بر من سخت گرفت به ناچار جرعه‌ای آب نوشیدم و بیهوش شدم. ناگاه صدایی را شنیدم که مرا صدا می زند. حاج مؤمن برخیز، مگر نمی دانی کاری که انجام دادی (نخوردن و نیاشامیدن) در دین اسلام حرام است. دیگر از این کارهای نامشروع بپرهیز. از صدایش جانی گرفتم و برخاسته، نشستم که چشمم به صورتی پرجمال افتاد و آقا را بالای سرم دیدم. به من فرمود حاج مؤمن برایت غذا می فرستند، بخور. آقا سید هاشم (امام جماعت مسجد سردزک) نیز به مشهد می‌روند شما هم با ایشان بروید. چون به قم رسیدید شخصی را ملاقات خواهید کرد، به دستورش رفتار کنید. آن گاه به من خرج سفر مشهد را مرحمت کردند و از برابر چشمم ناپدید شدند.

به حال خود که آمدم ثلث از شب گذشته بود و در مسجد هیچ کس نبود. شنیدم کسی کوبه در را می کوبد. رفتم در را باز کردم، آقایی پشت در بود، عبایی بر سر کشیده و شناخته نمی شد. ظرف غذایی به من داد و دو مرتبه گفته: این غذا را تنها بخور.

چنان بوی عطری از غذا به مشامم رسید که تا به حال هرگز غذایی با آن بو ندیده بودم. در خود قدرت عجیبی احساس کردم و مشغول کارهای مسجد شدم. پس از چند روز با آقا سید هاشم به طرف مشهد حرکت کردیم. دو روز در قم ماندیم. در یکی از روزها در حرم حضرت معصومه سلام الله علیها زیارت می خواندم که مردی قباپوش با عبایی قهوه‌ای بر دوش و کلاه پشمی معمول آن زمان بر سر به من گفت: حاج مؤمن، در صحن منتظر شما هستم. پس از زیارت شما را ملاقات می کنم. پس از زیارت به دیدارش شتافتم. باوقار بود و متین و آثار زهد و تقوا در چهره‌اش نمایان. گفت به تهران می روید و پس از ده روز دیگر دروازه تهران شما را ملاقات خواهم کرد.

(او با ما همسفر شد و) چون نزدیک مشهد رسیدیم و گنبد حضرت امام رضا علیه السلام درخشش کرد، ماشین در جایی ایستاد و آن عارف روشن ضمیر به من گفت: تمام این سفر و برنامه‌ها برای الان بوده است. حاج مؤمن مرگ من نزدیک شده، غسل و کفن و دفن من به عهده شماست. کفنم را همراه آورده‌ام. دوازده تومان پول هم به من داد و گفت این پول هم خرج مراسم خاک سپاری، گفتم حالا تکلیف من چیست؟

گفت: سیدی از اهل شیراز (شهید دستغیب) که تحصیلاتش در نجف تمام شده به شیراز برمی‌گردد؛ با او مجالست داشته و همراهش باش که برای تو سودمند است. نشانه این سید آن است که مسجد جامع شیراز را که زیر خاک پوشیده است با کمک مردم احیا می کند. شما قبل از آن سید می‌میرید و آن سید عهده‌دار دفن شما خواهد شد. بدان که آن سید را شهید می‌کنند. آن نیک مرد در همان محل رو به قبله خوابید و جان سپرده و او را به مشهد برده، باشکوه فراوانی به خاک سپردیم.»

فعالیت‌های اجتماعی و سیاسی

در سال ۱۳۲۱ ش، آیت الله دستغیب برخلاف میل خود و به توصیه استادانش به ایران بازگشت. بنابراین آیت خدایی، عارف سالک شیرازی با گرفتن اجازه اجتهاد از استادانش به شیراز مراجعت کرد. با آمدن به شیراز از ابتدا در مسجد طالبیون به اقامه جماعت پرداخت و پس از آن چون ماه رمضان نزدیک می شد و جمعیت زیادتر، صلاح دیده شد که طاق منبری مسجد جامع عتیق شیراز را (شبستان وسطی مسجد جامع) آماده انجام مراسم ماه رمضان شود.

پس از ماه رمضان و زمینه‌سازی‌ها، آقای دستغیب تصمیم گرفتند مسجد را از آن غربت درآورند و آن بنای مقدس و دیرینه را احیا نمایند. بر این اساس کار را شروع کردند. پس از چندین سال تلاش پیگیر، کار تکمیل بنا پایان یافت.[۳] از آن پس شهید دستغیب در مسجد جامع عتیق کار فرهنگی وسیعی را شروع کرد.

او که از پشتوانه غنی اخلاقی برخوردار بود، انسان های زیادی را جذب مسجد کرد. شیوه‌های تربیت اسلامی را در قالبی لطیف برای نسل های جامعه مطرح کرد و خود عملا به تربیت جوانان و مستعدان جامعه اسلامی همت گماشت. بسیاری از سوره‌های قرآن را در آن روزگاران تفسیر کرد و زمینه تربیت عده‌ای را فراهم نمود.

سرگذشت عالم شهیدی که مخالف اسرائیل بود

این برنامه‌های زندگی ساز تا قبل از سال ۱۳۴۰ ش، به خوبی پیش می رفت و او در این کار پرتوفیق‌ترین بود. علاوه بر این در شیراز نیز کارهای خدماتی فراوانی را بنیان و تکمیل کرد. از ساختمان مساجد و مدارس و تعمیر آن ها و تأسیس مراکز خدماتی و خیریه گرفته تا ایجاد مشاغل گوناگون برای کارگران و بیکاران و دستگیری مستمندان همه را عهده‌دار شد و از عهده خدمت و تلاش به نحو شایسته برآمد.

وی که خطیب مسجد جامع عتیق بود، طی چند دهه فعالیتش در پیش از انقلاب اسلامی، از اوضاع اجتماعی ایران و رواج مظاهر غیردینی در کشور انتقاد می‌کرد. او پس از آغاز برنامه انقلاب سفید در اوایل دهه ۱۳۴۰ ش، به پیروی از علما و مراجع تقلید به لایحه انجمن‌های ایالتی و ولایتی اعتراض کرد. اعتراض به حکومت پهلوی در به رسمیت شناختن اسرائیل نیز یکی دیگر از مخالفت‌های او بود. مواضع انقلابی وی موجب گردید که چند بار دستگیر و زندانی شود.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی، در بهمن ۱۳۵۷، امام خمینی به درخواست اهالی شیراز، آیت الله دستغیب را به سِمت امامت جمعه آن شهر منصوب کرد. موضع اصلی دستغیب پس از انقلاب اسلامی مبتنی بر تبعیت امام خمینی و همراهی با ولایت فقیه بود. دستغیب در موضع سخنران نماز جمعه در تبیین مبانی انقلاب اسلامی و نیز دفاع از جایگاه روحانیت و حکومت اسلامی تأثیرگذار بود.

آثار و تألیفات

مظالم، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، چاپ اول، ۱۸۴ صفحه.

حقایقی از قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، قم، دارالکتاب، ۱۳۵۴، ۳۰۱ صفحه.

قیامت و قرآن، تنظیم و تصحیح و مقدمه: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کانون تربیت، ۱۳۶۲، ۲۳۰ صفحه.

آدابی از قرآن، مقدمه و تنظیم و تصحیح: سید محمدهاشم دستغیب، شیراز، کتاب خانه مسجد جامع عتیق شیراز، ۱۳۶۲، ۲۱۳ صفحه.

معاد، ۱۳۷۳، چاپ چهارم، ۱۷۶ صفحه.

گناهان کبیره، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعه مدرسین حوزه علمیه، ۱۳۷۹، چاپ سیزدهم، ج ۱ و ۲، ۸۴۸ صفحه.

صلاة الخاشعین، تهران، انتشارات ارشاد و فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۴، چاپ هفتم، ۱۴۲ صفحه.

قلب سلیم.

داستان‌های شگفت.

ویژگی‌های اخلاقی

گرچه آیت الله دستغیب در خدمت به مردم مضایقه نمی کرد و زمان بسیاری به این کار اختصاص می داد، حال و هوای دعا و مناجات را رها نکرد بلکه چون در عرصه اجتماع آسیب پذیری بیشتری وجود دارد، باید از سلاح و سپر دعا و یاد حق بیشتر جست. همسر ایشان نقل می کند که در برخی از شب ها ناله‌های پرسوز و گداز آقا خواب را از من می‌ربود. به غذایی ساده بسنده می‌کرد و زیاد می‌شد که به نان و پنیری راضی بود و هرگز معترض نبود. بعضی از شب ها با دوست بزرگوارش حاج مؤمن پیش هم بودند و به مناجات مشغول و شبهای ماه رمضان تا صبح به دعا و نیاز به درگاه دوست قیام می‌کردند.

برخوردهای اجتماعی، خانوادگی تربیتی اش همه از خودسازی های پیوسته در طول عمرش حکایت می کرد.

با این که هشت فرزند داشت، به امور همه با صبر و حوصله می‌پرداخت و خیلی مراقب بود بچه‌ها مادرشان را اذیت نکنند. اساساً او نسبت به همسرش احترام خاص قائل بود. هیچ گاه برای بیدار کردن بچه‌ها برای نماز صبح یا کار دیگر سرزده بر آن ها وارد نمی شد بلکه در می زد و آن ها را صدا می کرد. یکی از دختران آن سالک پرهیزگار می گوید: برای نماز صبح در می‌زد و مرا چون خیلی زود بیدار می شدم و سحرخیز بودم با این عنوان زیبا صدا می زد: خانم بهشتی، وقت نماز است. پاشو!

سرگذشت عالم شهیدی که مخالف اسرائیل بود

صبح‌ها به پیاده روی می‌رفت و از نسیم صبحگاه استفاده می کرد. در راه بازگشت نان می خرید و به خانه می‌آمد. سپس چای و صبحانه را آماده می کرد. ما را صدا می زد تا با هم صبحانه بخوریم. در سر سفره، بسم الله آغازین را بلند می گفت و پس از هر لقمه باز بلند می گفت الحمدالله. این طور بچه‌ها نیز یاد می‌گرفتند. در مسائل خانوادگی نه جبارانه برخورد می کرد نه بی‌تفاوت بود و نه از دیگران سلب اختیار می کرد. یکی از فرزندان ایشان نقل می کند: هنگامی که خواهرم می‌خواست ازدواج کند چهارده ساله بود. او را در اتاق بالا صدا زد و با او حرف زد. به او گفته بود ببین دختر جان، آقای... را من از بچگی می‌شناسم. فرد لایقی است. این آقا از کوچکی نمازش ترک نشده. من نظرم این است که شما در صورت ازدواج با ایشان سعادتمند می شوید. نظر خودت چیست؟ گفته بود هر چه شما بگویید آقاجان! و آقا گفته بود: شما می خواهید زندگی کنید، من چی بگم؟!

در شیوه زندگی معتقد بود که: ما باید از همه مردم سطح زندگی‌مان پایین‌تر باشد تا مردم به روحانیت شیعه بدبین نشوند. روزی یکی از دخترانشان به ایشان می‌گوید: آقا جان، پول بده برم لباس بخرم! آقا می‌گوید: «وصله لباست کو؟» یعنی چنین نیست که لباس انسان تنها به دلیل این که نو نیست نیازمند تعویض باشد.

شهادت

شهید آیت الله دستغیب در نخستین سال‌های پس از پیروزی انقلاب اسلامی به افشاگری و مخالفت با گروه‌های مخالف جمهوری اسلامی به ویژه منافقین با عنوان «مجاهدین خلق» پرداخت و در ۲۰ آذر ۱۳۶۰ به هنگام رفتن به نماز جمعه در حمله انتحاری یکی از اعضای همین گروه به شهادت رسید و سومین شهید محراب نام گرفت. پیکر مطهرش در کنار حرم شاهچراغ (علیه السلام) به خاک سپرده شد.

امام خمینی در بیانیه‌ای به مناسبت شهادت دستغیب، وی را معلم اخلاق و مهذب نفوس و متعهد به اسلام و جمهوری اسلامی نامید.

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.