آقای واحدی شما خیلی اهل سفر هستید و نمی شود شما را از سفر جدا کرد از سفرهای مشهدتان برایمان بگویید؟
به قول خودتان من همیشه در سفر هستم و وقتی در خانه هستم باید تعجب کرد ، من هر برنامه ای را که می خواهم شروع می کنم اگر امکانش باشد اولش مشهد سفر می کنم و از خدمت امام رضا علیه السلام کسب اجازه می کنم چون اعتقاد خاصی دارم که هر کاری با زیارت امام رضا(ع) آغاز شود موفق می شود.بالاخره این کشور بزرگ تری دارد که باید از ایشان کسب اجازه کنیم و آن امام رضا(ع) است.
از سفرهای مشهد چه خاطره شیرینی ای در ذهن شما باقی مانده است؟
ما قدیم که مشهد می آمدیم کوچه حاج آقا جان خانه آقای زیارتی می رفتیم. معمولا ایام فاطمیه پدرم ما را به مشهد می برد چون آنجا یک مراسمی بود که سخنران آن پدرم بود.لذا ایام فاطمیه دوم ما مشهد می آمدیم.
خانواده آقای زیارتی چون در حرم زیارت نامه می خواندند به آنها زیارتی می گفتند آن موقع اسم گذاری ها از روی شغل بود یکی جوراب فروش بود فامیلش را می گذاشتند جورابچی یا مثلا طرف نانوا بود می گفتند آقای خبازی، اینها هم چون زیارتنامه خوان حرم رضوی بودند فامیلشان را گذاشته بودند زیارتی.
۷ – ۸ تا اتاق دور تا دور حیاط اقای زیارتی بود و ما می آمدیم و یک اتاق اجاره می کردیم یک چادر و رختخواب می داد و مابقی وسایل را خودمان می آوردیم شبی ۲۵ ریال تا ۳ تومان هزینه اش می شد.
یک هفته ده روز می ماندیم و یک دل سیر زیارت می کردیم و بر می گشتیم.
مشهد الان با مشهد آن زمان ها چه فرقی دارد؟
مشهد همیشه خوب است ولی الان سفر مشهد یک مقداری از آن سادگی فاصله گرفته نمی گویم شیک بودن و مدرن بودن چیز بدی است.
ولی آن حالت کوچه پس کوچه ها و سوغاتی ها، میوه فروشی ها و جگرکی ها که اطراف حرم بود وتا از قطار پیاده می شدیم صفا و سادگی مشهد آدم را مجذوب می کرد الان کم رنگ شده.
آن زمانها قطار درجه ۳ بود که صندلی ها چوبی بود و خیلی زجر می کشیدیم تا مشهد برسیم. تازه اگر پولی جمع می شد و می شد همان بلیت قطار را خرید.
این دور از دسترس بودن مشهد جذابیتش برای ما خیلی بالا بود از همه مهمتر وقتی کسی مشهد می آمد به او «مشتی» می گفتند کسی که می رفت مشهد دیگر یکسری گناهان و کارهای اشتباه را انجام نمی داد می شد به او اعتماد کرد. مثلا اگر مالی داشتی می توانستی به او بدهی چون او مشتی و با معرفت بود و می شد به او اعتماد کرد.
یا اگر کسی خواستگاری می خواست برود با یک مشتی می رفت می گفتند طرف مشهد بوده و امام رضا علیه السلام به او نظر کرده.
کلمه مشتی کلمه مقدسی بود مثل حاجی بود مثل کربلایی بود یعنی این اسمها معنی خاص خودش را داشت الان مشهد همان مشهد است ولی با یک ساعت می شود صبح برویم و بعدازظهر برگردیم یک مقدار آدم باید خالص باشد که دچار مسائل تجملاتی نشود.
شما هر ساله فاطمیه مشهد می آمدید؟
بله ما فاطمیه اول خودمان در خانه صبحها روضه داشتیم پدرم خیلی به ایام فاطمیه اعتقاد داشت و ما خیلی مراسم فاطمیه را دوست داشتیم. یادم هست من خودم که بچه بودم ساعت ۴ صبح بلند می شدم پنیرها را قاچ می کردم و با بقیه صبحانه را آماده می کردیم بعد هیات می آمدند و تا ۸ صبح که می خواستند سرکار بروند روضه خانگی ما بود.
بعد فاطمیه دوم را ، هر دو سال یا سه سال یا پنج سال یک بار که وسع مان می کشید با قطار می آمدیم مشهد آن زمان برای مشهد رفتن اتوبوس و قطار بود و هواپیما برای مردم عادی یک وسیله دست نیافتنی بود خیلی سخت و گران بود قطار درجه ۱ و ۲ و ۳ داشت و چون همه نمی توانستند درجه ۱ بگیرند و برای اینکه ارزان باشد کوپه های ۸ نفره می گرفتند.
با قطار راهی مشهد می شدید؟
بله یکی از پسرعموهای پدر من در راه آهن کار می کرد و پدرم سفار ش می کرد و او بلیت رزرو می کرد و دو تا کوپه می گرفت که من و مادر و خواهر و برادرها نزدیک ۸ – ۹ نفر با هم مشهد می آمدیم.
معمولا چقدر مشهد می ماندید؟
یک هفته، ده روز مشهد می ماندیم. وقتی مشهد بودیم چون سفر مشهد خیلی دست نایافتنی بود خانواده ها حداکثر استفاده را می کردند که هر روز حرم بروند صبح و ظهر و شب نماز جماعت حرم باشند.کسی رستوران نمی رفت و خود زوار تخم مرغی، ماستی چیزی در اتاق درست می کردند و می خوردند خلاصه مشهد رفتن یک پروژه بود اینطوری نبود که شسته و رفته آدم برود و بیاید.
سوغاتی هم می خریدید؟
معمولا مهر و تسبیح و شال سبزی می خریدیم آن موقع زیاد درگیر این چیزها نبودیم و بیشتر زیارت و حرم مهم بود .
وقتی از برمی گشتید مراسمی بود یا نه خیلی طبیعی برمی گشتید به ادامه زندگی؟
قدیم ترها وقتی کسی مشهد یا مکه یا کربلا و یا جاهای زیارتی می رفت برای او چاووش خوانی می کردند از دم خانه زوار را از زیر قرآن رد می کردند چاوش خوان در جلوی جمعیت می خواند و بقیه صلوات می فرستادند مشهد رفتن هم یک اتفاق خاصی بود وقتی مشتی از مشهد بر می گشت دو سه روز در خانه باز بود و نقل و چند تا تسبیح توی سینی می گذاشتند و بقیه که به دیدن مشتی می رفتند از آن سوغات های متبرک بر می داشتند.
الان بخواهید سفرهای مشهد را با گذشته مقایسه کنید چه چیزی آن زمان بود که ممکن است شما حسرتش را بخورید؟
من حسرت نمی خورم چون هر زمانه اقتضائات خاص خودش را دارد من آدم روز هستم و می گویم همین روز را بچسب نه در گذشته درگیر شوید نه در آینده، همین امروز را باید قدر دانست و دریافت. ولی این سادگی و خلوتی که آدم می توانست در حرم داشته باشد الان مقداری کم رنگ شده.
نظر شما