تحولات لبنان و فلسطین

اگر کسی لقاء حقیقی می‌خواهد باید ایمانش هم حقیقی و عبادتش هم خالص باشد و انگیزه دیگری جز رضای خدا در آن نباشد. خوب است به اولیای خدا متوسل شویم تا آن‌ها برای ما دعا کنند.

ایمان حقیقی و عبادت خالص شرط لقاء الله

هدف از تزکیه رسیدن به مقامی است که انسان غیر از خدا کسی و چیزی و حتی خود را نبیند؛ به تعبیر دیگر هدف از تزکیه نفس، همان قرب خداست. تعبیر ملاقات با خدا در قرآن زیاد آمده است اما والاترین آنها ملاقاتی مخصوص اولیای خدا است و بندگان شایسته خدا آرزو می‌کنند که به آن نائل شوند. آن‌چه پیش رو دارید گزیده‌ای از سخنان مرحوم حضرت آیت‌الله مصباح یزدی (ره) در دفتر مقام معظم رهبری است که در تاریخ ۱۳۸۴/۰۸/۰۳ مصادف با شب ۲۲ رمضان المبارک ۱۴۲۶ ایراد فرموده‌اند. باشد تا این رهنمودها چراغ فروزان راه هدایت و سعادت ما قرار گیرد:

صاحب نظران درباره ملاقات با خدا دو نظر کلی دارند:

۱. ملاقاتی عمومی که کافر و مؤمن با ورود در عالم آخرت آن را درک خواهند کرد.

۲. ملاقاتی که با رؤیت الهی و حتی وصال همراه است.

اگر بخواهیم در همه مواردی که این تعبیر آمده معنای دوم را تطبیق دهیم با ظاهر آیات سازگار نیست؛ ولی می‌توانیم این معنا را به عنوان مدلول اشاره استفاده کنیم. به هر حال، بر اساس مدلول ظاهری آیات، مراد از لقاء الهی این است که انسان با ورود در عالم آخرت حضور خدا را درک می‌کند ولی لزومی ندارد که حتماً از آن لذت ببرد مانند نابینایی که با شخصی ملاقات می‌کند ولی چون او را نمی بیند، لذتی هم از این دیدار نمی‌برد.

آیات فراوانی داریم که کفار در قیامت نابینا محشور می‌شوند: قالَ رَبِّ لِمَ حَشَرْتَنِی أَعْمی وَ قَدْ کُنْتُ بَصِیراً قالَ کَذلِکَ أَتَتْکَ آیاتُنا فَنَسِیتَها وَ کَذلِکَ الْیَوْمَ تُنْسی ۱؛ اگر بر اساس استظهار ما، لقاء عام مراد باشد، معنای این آیه چیست: فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً ۲؛ کسانی که به لقاء الهی امید دارند باید عمل صالح انجام دهند و هیچ شرکی به خدا نورزند. معنا ندارد که بگویند: امیدواریم به آن نائل بشویم، بلکه باید یقین به ملاقات داشته باشند؛ یعنی ممکن است کسانی هم امیدی به این ملاقات نداشته باشند. پس این می‌تواند تأییدی بر همان لقاء عرفانی باشد که مخصوص اولیای خدا است و همه نمی‌توانند امیدی به نائل شدن به آن داشته باشند. ولی این تنها نمی‌تواند دلیل قاطعی برای مطلب باشد؛ زیرا در بسیاری از آیات درباره آخرت و همین طور لقاء الهی، تعبیر به ظن شده است: قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ کَمْ مِنْ فِئَة قَلِیلَة غَلَبَتْ فِئَةً کَثِیرَةً بِإِذْنِ اللّهِ ۳.

اعتقادی که برای خروج انسان از بی بند و باری و بی اعتنایی کافی است

بر اساس دیدگاه بسیاری از مفسران ظن در این موارد به معنای علم است، چرا که انسان باید نسبت به آخرت یقین داشته باشد: وَ بالاخره هُمْ یُوقِنُونَ. ۴؛ انَّ الظَّنَّ لا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً ۵. این معنا مقداری تحکم آمیز به نظر می‌رسد؛ چرا که ظن در مقابل علم است.؛ وَ ما أَظُنُّ السّاعَةَ قائِمَةً ۶؛ إِنْ نَظُنُّ إِلاّ ظَنًّا وَ ما نَحْنُ بِمُسْتَیْقِنِینَ ۷؛ این آیه ظن را ثابت و یقین را نفی می‌کند. تعبیر ظن به قیامت در این جا از این باب است که می‌خواهد اقل مراتب احتمالی را که در رفتار انسان مفید و مؤثر است، مطرح کند، زیرا ظن، احتمال راجح است، خواه به حد علم برسد و خواه نرسد. می‌خواهد بگوید: همان رجحانش کافی است، ولی بدین معنا نیست که نباید علم داشته باشیم قالَ الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُمْ مُلاقُوا اللّهِ ۸؛ یعنی اگر آدم به آخرت ظن هم داشته باشد، باید رفتارش با دیگران فرق کند. ظن به حساب هم کافی است تا انسان دست و پایش را جمع کند.

بنابراین ظن در این جا همان احتمال راجح است، البته با این ویژگی که قیدِ به حدّ یقین نرسیدنِ آن را در نظر نگیریم؛ به عبارت دیگر ظن در این آیه احتمال راجح است اعم از ظن اصطلاحی و علم؛ بنابراین کسی امید به آخرت دارد که دست کم به آخرت ظن داشته باشد و همین برای خروج انسان از بی بند و باری و بی اعتنایی کافی است. ممکن است آیه، دلالتِ اشاره هم داشته باشد. توضیح این که: گاهی معنای آیه، ذو مراتب است؛ در آغاز مرتبه‌ای از آن به نظر می‌آید که البته صحیح است و نمی‌توان انکار کرد، ولی کسانی که اهل دقت هستند، از همان معنا لطایف دیگری برداشت می‌کنند که بطن آن به شمار می‌آید.

برای نمونه با توجه به معنای ظاهری عبادت، کسی را خداپرست می‌دانیم که نماز می‌خواند و در برابر خدا تعظیم می‌کند. «ایاک نعبد» ۹؛ یعنی نمازمان را برای تو می‌خوانیم، نه برای بت‌ها، هر چند نمازی دست و پا شکسته و بی روح باشد. این معنا از عبادت، سطحی ولی صحیح است. با تأمل در مفهوم عبادت، به معنای لطیف‌تری می رسیم؛ یعنی حرکات و سکنات شخص نباید حیثیتی غیر از عبادت خدا داشته باشد. چه طور ممکن است انسان در اندیشه دیگری باشد، ولی بگوید: من دارم خدا را عبادت می‌کنم! این ادب است یا اهانت؟

عبادت، بطن دیگری هم می‌تواند داشته باشد:؛ إِلاّ لِیَعْبُدُوا اللّهَ مُخْلِصِینَ لَهُ الدِّینَ ۱۰؛ وجود عبد باید سراپابندگی باشد و هر حیثیتی برای خودش غیر از بندگی قائل شود، با عبادت ناسازگار است؛ یعنی باید خدا را عبادت حقیقی کند؛ چنان که نه تنها نماز خواندن، بلکه همه کارهایش برای خدا باشد، همان طور که حضرت ابراهیم (علیه السلام) فرمود: قُلْ إِنَّ صَلاتِی وَ نُسُکِی وَ مَحْیایَ وَ مَماتِی لِلّهِ رَبِّ الْعالَمِینَ ۱۱؛ وگرنه اگر دنبال دل برود، به واقع هوای نفسش را عبادت کرده است: أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هواه. ۱۲؛ کسی می‌تواند بگوید جز خدا را نمی‌پرستد که هوای نفس و مردم را هم نپرسند. اگر دقت کنیم پی می بریم که گاه هنگام مطالعه هم در حال پرستش مردم هستیم! اگر مطالعه من پیش از سخنرانی برای کسب رضایت خدا باشد، عبادت او شمرده می‌شود؛ ولی اگر در اندیشه این باشم که به گونه‌ای منبر بروم تا مردم ذوق زده شوند، عبادتِ مردم است. البته ظاهر قضیه این است که ما در حال تبلیغ دین و ارشاد بندگان خدا هستیم. به هر حال، دست کم بخشی از بطون آیات از این قبیل است.

حال، اگر مراد از لقاء، همان لقاء عمومی باشد، هر کس که دست کم احتمال قوی بدهد که قیامتی هست، حواس خود را جمع می‌کند: اولاً باید بکوشد شرک نورزد و ثانیاً عمل صالح انجام دهد و گناه نکند. معنای سطحی لقاء این است که انسان با کسی روبه رو شود، هر چند صدایش را نشنود، او را نبیند و مورد لطف وی قرار نگیرد. این لقاء حقیقی نیست. مراد از لقا الهی درک حضور خدا است آن هم نه درک ذهنی به گونه‌ای که مراتب عالیه شهود را نسبت به ذات الهی داشته باشد، همان که از آنِ اولیای خداست وُجُوهٌ یَوْمَئِذ ناضِرَةٌ إِلی رَبِّها ناظِرَةٌ ۱۳؛ همان که امام زین العابدین (علیه السلام) می‌فرماید: «أستغفرک من کل لذة بغیر ذکرک و من کل راحة بغیر انسک» ۱۴؛ خدایا! از هر لذتی که جز از راه انس با تو بردم استغفار می‌کنم. چنین کسی آن گاه می‌گوید: «و لقائک قرّة عینی و وصلک مُنی نفسی» ۱۵؛ آرزو دارم که به لقای تو نائل شوم. لقای حقیقی آن است که هیچ فاصله‌ای بین محب و محبوب نماند؛ مانند عاشقی که پس از سال‌ها جدایی و نگرانی از این که آیا به وصل محبوب خود خواهد رسید یا نه، ناگهان خود را در آغوش او ببیند!

راه رسیدن به این لقاء چیست؟ قرآن می‌فرماید: فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَةِ رَبِّهِ أَحَداً ۱۶. عمل صالح به چه معنا است؟ رسیدگی به یتیمان، یاری رساندن به زلزله زدگان، انجام کارهای عام المنفعه، نماز خواندن و… عمل صالح است. ولی به راستی آیا در این کارها هیچ قصد دیگری همراه با قصد اطاعت از خدا نیست؟! بسیاری از کسانی که گمان می‌کنند اعمالشان خالص است، خود را فریب می‌دهند. اگر انسان دقت کند پی می‌برد در صورتی که خیلی چیزها نبود فلان کار خیر را انجام نمی‌داد. حداقل دلش می‌خواهد دوستان و نزدیکانش بپسندند و از او تعریف کنند.

عملی که در حقیقت شرک است نه عبادت

یکی از خواسته‌های طبیعی جوان این است که در میان اقران خودش مورد تحسین باشد. نماز می‌خواند، کارهای خیر هم می‌کند، ولی ته دلش این هم هست که در میان دوستانش شخصی شایسته تلّقی شود. جوان که به جای خود، پیرمردهای ما هم پس از هفتاد سال این گونه اند. اگر به جای این جمعیت حاضر، فقط تعدادی انگشت شمار بودند آیا واقعاً من نشاطِ حرف زدن داشتم؟! اگر سخنرانی من برای خدا است، نباید فرقی بکند. اگر از این مجلس که بیرون روم، چند فحش هم به من بدهند آیا دیگر حاضر هستم این جا بیایم و همین حرف‌ها را بزنم؟ اگر خالص برای خدا است نباید بیندیشم که مردم فحش می‌دهند و یا تعریف می‌کنند. اگر دقت کنیم می‌بینیم که باید از بسیاری از کارهایمان توبه کنیم! خداوند متعال می‌فرماید: أَنَا خَیْرُ شریک ۱۷؛ من بهترین شریک‌ها هستم، هر کس برای من در کاری شریک قرار دهد، سهم خودم را هم به او واگذار می‌کنم! اگر یک درصد نماز انسان هم برای رضایت دیگران باشد، می‌فرماید: من آن نود و نُه درصد را هم به آن شریک می‌دهم! من کار خالص می‌خواهم. با این وصف چه تعداد از عمل‌های من و شما پذیرفته می‌شود؟

به همین جهت است که فرموده اند: «حسنات الابرار سیئات المقربین» ۱۸. بله مؤمنان عادی که این مسائل کم‌تر به ذهنشان می‌آید نمی‌توانند تصوری درست از آن داشته باشند، از این رو اکثراً اهل بهشت هستند و به آن‌ها ابرار می‌گوئیم، ولی همه کارهایی که آن‌ها به خاطرش امید ثواب دارند و بهشت می‌روند، برای کسانی که فهم بیش‌تر و مرتبه بالاتری از ایمان دارند، نه تنها ثواب و موجب ترقی نیست، بلکه به یک معنا گناهی است که باید از آن استغفار کنند. بسیاری از اوقات گمان می‌کنیم خدا را عبادت کرده ایم، ولی پس از تأمل پی می بریم که فقط شرک ورزیده ایم! یک سهم آن برای خدا و بقیه برای هوای نفس، خانواده، بستگان، حزب، گروه و … است. می‌داند فلانی کارهایش خلاف شرع است، ولی می‌گوید: چون در جبهه ما قرار دارد باید او را تأیید کنیم! این در حقیقت، شرک است نه عبادت.

پس اگر خواهان لقاء حقیقی هستیم، باید عمل ما هم عمل صالح حقیقی باشد، یعنی خداپسند بوده، در آن هیچ انگیزه‌ای جز رضای خدا نباشد. و لا یشرک بعبادة ربّه احداً ۱۹؛ بنابراین با فرض این که معنای ظاهری آیه همان لقاء عامی باشد که برای مؤمن و کافر حاصل می‌شود، آیه با دلالت اشاره می‌رساند که اگر کسی لقاء حقیقی می‌خواهد باید ایمانش هم حقیقی و عبادتش هم خالص باشد و انگیزه دیگری جز رضای خدا در آن نباشد. خوب است در این شب‌ها متضرعانه به اولیای خدا متوسل شویم تا آن‌ها برای ما دعا کنند که خدا چنین ایمان، معرفت، عبادت و دوری از شرکی را نصیبمان کند.

پی نوشت:

۱؛ طه، ۱۲۵ و ۱۲۶

۲؛ کهف، ۱۱۰

۳؛ بقره، ۲۴۹

۴؛ بقره، ۴

۵؛ یونس، ۳۶

۶؛ کهف، ۳۶

۷؛ جاثیه، ۳۲

۸؛ بقره، ۲۴۹

۹؛ فاتحه، ۵

۱۰؛ بیّنه، ۵

۱۱؛ انعام، ۱۶۲

۱۲؛ فرقان، ۴۳

۱۳؛ قیامت، ۲۲ و ۲۳

۱۴؛ بحار، ج ۹۱، ص ۱۵۱

۱۵؛ مفاتیح الجنان، مناجات خمسه عشر، مناجات مریدین

۱۶؛ کهف، ۱۱۰

۱۷؛ مستدرک، ج ۱، ص ۱۰۰

۱۸؛ بحار، ج ۸۱، ص ۲۵۶

۱۹؛ کهف، ۱۱۰

منبع: خبرگزاری مهر

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.