«از قبل یکشنبه میشود» که توسط نشر خزه منتشر شده، مجموعه ۲۰ داستان کوتاه است. از ویژگیهای کتاب میتوان به زبان استفاده شده در آن اشاره کرد که گاه به محاوره نزدیک میشود و گاه از متون کهن بهره میگیرد.
این مجموعه یک سال پس از داستان بلند «تابلوی پوست و استخوان»، دیگر اثر تالیفی این نویسنده منتشر شد. شاهمرادی در حوزههای شعر، نقد و ترجمه نیز فعال است. او کار ترجمه را با ترجمه شعر آغاز کرد که حاصل آن دو مجموعه شعر «فردا شاید یکشنبه باشد»، نشر چشمه و «در هر آنچه میبینم، کمی از من باقیست» نشر هزار است. رمانهایی در ژانرهای مختلف نیز با ترجمه او در این سالها به بازار کتاب آمده است. «خانهای که در آن بزرگ شدیم» و «وقتی که او رفت» نوشته لیزا جوئل، «وصیتها» نوشته «مارگارت اتوود»، «میخواستم فرشته باشم» نوشته ملینا مارچتا، «وقتی باران میبارد» نوشته لیزا دِ یانگ و ترجمه چندین و چند رمان دیگر از این نویسنده و مترجم در نشرهای آموت، سنگ و خزه منتشر شده است.
جایزه ادبی جلال در دورههای برگزاریاش کملطفی سوال برانگیزی به بخش داستان کوتاه داشته است و هیات داوران این بخش همیشه به تقدیر یا تجلیل آثار بسنده کردهاند.
در خصوص موفقیت مجموعه داستان «از قبل یکشنبه میشود» در جایزه ادبی جلال، وضعیت ژانر داستان کوتاه و بی توجهی جایزه جلال آل احمد به این بخش با علی شاهمرادی به گفتگو نشستیم که میخوانید.
فکر میکردید مجموعه داستان «از قبل یکشنبه میشود» در جایزه ادبی جلال به عنوان اثر تجلیلی بخش داستان کوتاه انتخاب شود؟
خیلی اهل شرکت در جوایز نیستم؛ نهایت پنج شش جایزه و آن هم در این سالهای اخیر در تک داستان شرکت کردم که بیشترش حین آمادهسازی همین مجموعه بود و برای گرفتن بازخورد. در مورد جایزه جلال هم اطلاعی از شرکت داده شدن کتاب در این جایزه نداشتم، تا زمانیکه به فهرست نهایی آمد و تماس گرفتند.
البته کتاب شما پیش از این هم دو جایزه را نصیب خود کرده بود.
کتاب نه؛ چند تا از داستانها و آن هم از برگزیدگان بودند، چه فهرست اولیه و چه نهایی. مهمترینهاشان جایزه «صادق هدایت» و جایزه «سیمین» بود.
فکر میکنید دلیل توجه هیئت داوری بخش داستان کوتاه به اثر شما چه بود و چه ویژگی اثر شما توجه آنان را به کتاب جلب کرد؟
جواب این سوال را خودم هم دوست دارم بدانم. فاصله نویسنده از متنش فاصلهی مناسبی نیست و برای همین به نظرات دیگرانی که از بیرون اثر را میبینند برای ارزیابی بهتر احتیاج داریم؛ اما میتوانم در مورد زمان نوشتنش بگویم. قسمت دوم مجموعه داستان («از قبل یکشنبه میشود» دو بخش مجزا دارد) یک جور تجربهگرایی بود برای دور شدن از جریانات غالب و قالب ادبیات داستانی فارسی. برخلاف شعر فارسی که البته به واسطه تاریخ طولانیاش ما انواع تجربهگرایی را داشتهایم؛ از عرفان و سبکهای متفاوت تا دیوان البسه و اطعمه و التزام به نداشتن حرف و نقطه و مهملنویسی و... و طیفی از تجربیات گوناگون را در آن از سر گذراندهایم. در ادبیات داستانی چند خط امن و اصلی داریم که معمولا همانها را به دلیل احتمال بالای شکست تجربههای تازه انتخاب میکنیم. این مجموعه داستان آماده شدنش حدود سه سال زمان برد و بیشتر آن به بازخوانی تعداد زیادی متن کهن گذشت تا از آنها در داستانها استفاده شود و البته طنز تلخی که همیشه خواسته و ناخواسته وارد نوشتههایم میشود و شاید دلیلی بوده بر این انتخاب. «ساموئل بکت» میگوید: «هیچ چیز خندهدارتر از بدبختی نیست» و آدمهای داستانهای من معمولا در چنین وضعیتی زیست میکنند؛ به قول «امیل سیوران» فیلسوف، زندگیشان مثل سنگنوشته گور وسط سیرک است.
چرا هیات داوران جایزه جلال عموما در بخش داستان کوتاه اثری را به عنوان برگزیده اعلام نمیکنند و به معرفی کتاب تقدیری در این بخش بسنده میکنند؟
بحثم مربوط به این دوره نیست و از خودم نمیتوانم بگویم، اما اسامی شایستگان تقدیر مجموعه داستان کوتاه در این شانزده دوره (عملا میشود گفت برگزیدهای نبوده، بهجز یک دوره و آن هم مشترک و حتی دورههای زیادی بدون هیچ انتخابی) از خوبهای داستاننویسی در زبان فارسیاند. فکر میکنم جایزه در این چند بخش دچار استاندارد یکسانی نیست. اگر سطح کارها، چه در داستان و چه در ناداستان با سطح اول جهان مقایسه میشود که اختلاف زیادی داریم و به نوشتههای خوب جهان نزدیک هم نیستیم که در آن صورت هیچ بخشی نباید به عنوان برگزیده و حتی شایسته تقدیر انتخاب شود؛ اما تا جایی که مشخص است ملاک و معیار، کارهای در حیطهی زبان فارسی است و در این ترازو، میتوانم بدون تردید بگویم که داستان کوتاه ما اگر از رمان و داستان بلند و ناداستان جلوتر نباشد عقبتر هم نیست و اینجاست که این عدم انتخاب، محل بحث است. این را به عنوان نظر کسی که اولین کارش داستان بلند بوده و کار شعر و ترجمه و نقد هم میکنم میگویم و نه صرف به عنوان یه داستان کوتاهنویس.
داستان کوتاه مدتهاست در جامعه مغفول شده است. این مسئله هم از سوی مخاطب اندک این ژانر است و هم از سوی بی میلی ناشران به انتشار مجموعه داستانهای کوتاه. در این شرایط تاثیر انتشار اندک کتابها بر میزان کیفیت و رشد این ژانر چگونه است و آیا این شرایط بر تصمیم هیات داوران تاثیرگذار است؟
داستان کوتاه در همه دنیا خواننده کمی دارد و این قضیه مختص ایران نیست از نظر میزان استقبال وضعیتش همین است. جواب قسمت دوم سوال هم بخش زیادی از آن در سوال قبل بود، اگر معیار جهانی باشد، هیچ بخشی عنوان برگزیده نمیگیرد و اگر در مورد آثار فارسی صحبت میکنیم، اختلاف چشمگیری در هیچ بخشی وجود ندارد و شاید بُرد کوتاه داستان کوتاه باعث شده دیوارش هم کوتاهتر از بقیه باشد.
آیا جایزه ادبی جلال آل احمد تاثیری بر فضای ادبی کشور ما و مسیر نویسندگانش دارد؟
پیشتر گفتم خیلی اهل جایزه و جایزه بازی نیستم، و اینجور صحبتها در واقع حاشیهایاند و وقتی در چهل و پنج سالگی اولین اثر تألیفیات را چاپ میکنی، زاویهی دید تو هم به این جور مسائل مشخص است. گاهی آدم حاشیهسازی میشوم، اما در متن داستان و نه در حواشی آن و در عالم واقعی و نه مجازی.
مخاطبان شاید بیشتر شما به واسطه ترجمههایتان بشناسند مخصوصا ترجمه آثار عاشقانه. چه شد که به نوشتن مجموعه داستان روی آوردید؟
موضوع کتابهایی که آنها را ترجمه کردهام فقط عاشقانه نبوده و متفاوت بوده است؛ از ترجمه دو مجموعه شعر تا داستانهای کوتاه و رمانهایی در ژانرهای مختلف. نه من خیلی پیشتر از ترجمه، شعر و داستان مینوشتم. بعضی از داستانهای همین مجموعه اسکلتشان به بیشتر از بیست سال پیش برمیگردد اما برای انتشار آنها عجلهای نداشتم.
چه پیشنهادی دارید برای نویسندگان داستان کوتاه؟
جواب این سوال را با جملهای از «روبرتو بولانیو» میدهم که برای همه صدق میکند: «تنها وطن نویسنده، کتابفروشی است.»
نظر شما