​​​​​​​می‌گفت من می‌توانم ایران را از سر راه شما بردارم... می‌توانم به تنهایی ایران را به زانو دربیاورم... نفت مورد نیاز ایالات متحده را تأمین و امنیت منطقه را برای آمریکا تضمین می‌کنم!» البته نه تنها در دی‌ماه ۱۳۸۵ بلکه تا چند سال بعد، ناگفته‌ها درباره صدام و اعدامش حسابی طرفدار داشت

یک جنایت مختصر علیه بشریت!

درست سه روز پس از اعدام «صدام» یعنی ۱۲دی سال ۱۳۸۵ یک ژنرال آمریکایی در گفت‌وگو با رسانه‌ها گفت: «صدام در آخرین ساعات عمر خود برای نجات جانش اصرار داشت با مقام‌های آمریکایی دیدار و گفت‌وگو کند.

می‌گفت من می‌توانم ایران را از سر راه شما بردارم... می‌توانم به تنهایی ایران را به زانو دربیاورم... نفت مورد نیاز ایالات متحده را تأمین و امنیت منطقه را برای آمریکا تضمین می‌کنم!» البته نه تنها در دی‌ماه ۱۳۸۵ بلکه تا چند سال بعد، حرف و حدیث، افشاگری و ناگفته‌ها درباره صدام و اعدامش حسابی در فضای رسانه‌ای طرفدار داشت. مقام‌های به ظاهرآگاه آمریکایی و عراقی هم هرازچندی، قطره چکانی، اطلاعاتی را در این باره منتشر می‌کردند.  

چلومرغ لطفاً! 
نکته جالب ماجرا این است که اظهارات مقام‌های مختلف درباره رفتار و حال و احوال صدام در شب و روزهای پیش از اعدامش گاه ضد و نقیض است. یعنی مثلاً حرف‌هایی که فلان شاهد و ناظر آمریکایی یا عراقی در این باره زده، کاملاً برعکس حرف‌های آن یکی مقام دیگر است. شاید شما هم تا امروز از خودتان پرسیده باشید آیا واقعاً صدام با آن همه غرور و دیکتاتوری‌ و با اطلاع از اینکه آمریکایی‌ها به عنوان حامیان دیروزش، امروز سعی دارند زودتر سرش را زیر آب کنند، حاضر شده به پای آن‌ها بیفتد و بخواهد برای نابودی ایران یک بار دیگر به او فرصت بدهند؟ 
نخست، چند روایت از آن روزها را بخوانید تا بعد درباره پاسخ این پرسش  بگوییم. روز ۱۲دی ۱۳۸۵ پایگاه اینترنتی «نهرین .نت» از قول یک نظامی آمریکایی نوشت: «نیمه شب قبل از اعدام دچار لرزش شدیدی شد به طوری که نمی‌توانست بر خودش مسلط شود... یک پزشک نظامی برای معاینه وی حاضر شد و به او داروی آرام‌بخش تزریق کرد... صدام درباره ایرانی‌ها و طرح‌های آن‌ها و خطر القاعده و شیعه به ما هشدار می‌داد...». مدتی بعد البته یک ژنرال دیگر آمریکایی که مدعی بود در جلسات محاکمه و همچنین اعدام صدام حاضر بوده به خبرگزاری‌ها گفت: «شب اعدام روحیه خوبی داشت، خوشحال بود و اثری از اضطراب در او دیده نمی‌شد.
آن شب او از ما برنج و گوشت مرغ خواست. برایش بردیم، با اشتهای خوب خورد و دوباره تقاضای عسل و آب جوش داشت. برایش فراهم شد... بالاپوش گرمش را هم خواست... معتقد بود صبح‌های عراق سرد است و نمی‌خواهد موقع اعدام بلرزد و همه فکر کنند ترسیده است... پیش از اجرای اعدام «الله اکبر» را فریاد زد... به قاضی‌ها گفت من را آمریکایی‌ها اعدام می‌کنند. بعدها می‌بینید که شما نیز توسط آن‌ها کشته می‌شوید. از شنیدن فریاد «الله اکبر» ترسیدم، احساس کردم ممکن است نیروهای او با این علامت محل را منفجر کنند و آنجا را ترک کردم».

۱۴۸ نفر به ازای دو نفر
نکته جالب‌تر ماجرای اعدام صدام، اما نکته‌ای است که طی این سال‌ها کمتر درباره آن حرف زده‌اند. من و شما و خیلی از آن‌هایی هم که سن و سالی را پشت سر گذاشته‌اند فکر می‌کنیم مجموع دیکتاتوری و جنایت‌های او در عراق، استفاده از سلاح شیمیایی علیه مردم کشورش، حمله به کویت و به کشته دادن انسان‌ها، اعلان جنگ به آمریکایی‌ها و کمی هم جنایت جنگی در حمله به ایران مجموع اتهامات او و دلیل صدور حکم عجولانه اعدامش است. اما آن‌هایی که صدام را محاکمه کردند در حکم صادره «کشتار دُجَیل» را جنایت علیه بشریت اعلام کرده و متهم را به خاطر آن به اعدام محکوم کردند! شهر«دجیل» در ۶۰کیلومتری بغداد واقع شده و سال۱۹۸۲ صدام برای بازدید به این شهر رفته و موقع برگشت، ۱۲ نفر از مخالفان مسلح حکومت بعث از میان نخلستان اطراف جاده خارج شده و برای ترور صدام کاروان خودروهای همراه رئیس‌جمهور را به گلوله بستند. در این ماجرا فقط دو محافظ دیکتاتور کشته شدند و تقریباً همه مهاجمان مسلح که از اعضای حزب الدعوه اسلامی عراق بودند در درگیری به قتل رسیدند. موج دستگیری‌ها پس از این ماجرا که صدام آن را مرتبط با ایرانی‌ها می‌دانست آغاز شد. نخلستان‌های اطراف جاده دجیل هم به بهانه جلوگیری از تکرار حادثه، با خاک یکسان شد! ۳۹۳ مرد و بیشتر از همین تعداد زن و کودک نیز دستگیر شدند چون صدام دستور داده بود مظنون‌های حادثه به صورت خانوادگی بازداشت شوند. در نهایت هم  به جز تعدادی از دستگیرشدگان که زیر شکنجه کشته شدند در سال۱۹۸۵، ۱۰۵ نفر اعدام شدند و حدود ۱۷ کودک هم در زندان استخبارات نگهداری شده و چند سال بعد که به سن قانونی رسیدند مخفیانه به قتل رسیدند تا در حکم اعدام صدام تعداد شهدای این ماجرا ۱۴۸ نفر اعلام شود.

 پرسش اصلی چیست؟
اما پاسخ پرسشی که اول مطلب مطرح کردیم چه می‌شود؟ بالاخره صدام پیش از اعدامش به التماس افتاده بود؟ یا بعد از خوردن چلومرغ آمریکایی و کمی آب و عسل آن‌قدر از خودش شور و شعف نشان داده بود که مثلاً ادای قهرمان جنگ با اشغالگران آمریکایی را دربیاورد و آمریکایی‌ها مجبور شوند به او آرام‌بخش بزنند؟ با پوزش از تأخیر در پاسخ دادن به این پرسش، باید بگوییم در ماجرای اعدام صدام، سؤال اساسی، پرسشی که گفتیم نیست!
یعنی چه دیکتاتور سرحال بوده و شلنگ تخته‌انداز پای چوبه‌دار رفته و مرگ بر اشغالگر گفته باشد یا به دست و پای آمریکایی‌ها افتاده و التماس کرده باشد، در اصل ماجرا و شناخت ما از او تغییری ایجاد نمی‌کند. هر دو این‌ها می‌تواند دَم مرگ از دیکتاتوری که همه چیزش را باخته است سر بزند. پرسش‌های اصلی این‌ها هستند که آمریکایی‌ها با چه هدفی و برای پنهان کردن کدام حقیقت تلاش می‌کنند اوضاع را جوری پیش ببرند که صدام سریع‌تر اعدام شود؟ منظور یک روزنامه انگلیسی که چند روز پس از اعدام نوشت: «سنگ قبر صدام، برای آمریکایی‌ها از همه سنگ قبرهای دیگر گران‌تر درآمد» چه بود؟ چرا لس‌آنجلس تایمز نوشت: «رازهای عصر حاکمیت صدام با اعدام وی برای همیشه به گور سپرده شد. با اعدام دیکتاتور سابق عراق و بسته شدن پرونده شوم زندگی وی هنوز سرنوشت میلیاردها دلاری که وی در دوران حکومتش اندوخت مشخص نشده است؟» و مهم‌تر از پرسش‌های دیگر اینکه چرا جنایت‌های بزرگ‌تر از اعدام ۱۴۸ نفر از مردم «دجیل» توسط صدام، به دست فراموشی سپرده شد؟ قتل‌عام حلبچه، شهادت ده‌ها هزار رزمنده ایرانی، قتل‌عام کردهای عراقی و... آیا جنایت علیه بشریت نبود؟

خبرنگار: مجید تربت زاده
منبع: قدس آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.