تعطیلات عید بهانه خوبی شد تا کتاب «سلام زیبا» نوشته خانم آن ناپولیتانو؛ نویسنده آمریکایی را بخوانم و سال را با داستانی به غایت دلچسب آغاز کنم.
خانم آن ناپولیتانو به عنوان نویسنده کتاب ماجرای زندگی 4 دختر، نقش آنها و تاثیری که هر کدام از آنها میتوانند بر زندگی سه خواهر دیگر داشته باشند، شرح داده است. زندگی چهار خواهر به نحوی در هم گره میخورد که هر قدم آنها در سرنوشت دیگری تاثیر میگذارد حتی زمانی که داستان به جایی میرسد که آنها به لحاظ فیزیکی کنار هم زندگی نمیکنند و انتخابهایشان سرنوشتی را برایشان رقم زده که آنها را از هم دور کرده است.
پدر(چارلی پاداوانو) کارمندچاپخانه که علاقمند به شعر و جزئیات زندگی است او روحیهای بسیار لطیف دارد و عاشق دخترانش است. عشق او در داستان مستتر است و حتی در زمانی که حضور فیزیکی ندارد تکیه بر همین عشق و یادآوری آن نجات بخش دخترانش بوده است. رز مادر خانواده است؛ زنی سختکوش و سختگیر. جولیا دختر بزرگ خانواده؛ سامان دهنده، کمالگرا و مقرراتی. سیلوی؛ دختر دوم خانواده، او کتابخوان، گزیده گو و بسیارشبیه به پدرش است. دخترهای بعدی دوقلوها هستند؛ امیلی احساساتی و مهربان و سیسیلیای هنرمند، بلندپرواز، سرکش و مقتدر.
کتاب یک خط داستانی مهم دیگر هم دارد و آن شخصیتی به نام «ویلیام واترز» است. ویلیام در خانوادهای بزرگ شده که به دلیل مرگ نابهنگام خواهر بزرگترش از محبت پدر و مادر بی بهره است. او به لطف قد بلند، هوش فیزیکی و علاقهاش به بسکتبال و استعدادی که در این رشته دارد توانسته وارد کالج شود. ویلیام در کالج به جولیا؛ دختر بزرگ خانواده پاداوانو بر میخورد و با او ازواج میکند. با ورود ویلیام و شخصیت متزلزل و بیمارش به این خانواده، پاداوانوها دچار تغییرهای اساسی میشوند که داستان بر مدار همین تغییرها پیش میرود.
«سلام زیبا» چند نکته مهم دارد که دانستن آن خواندن کتاب را دلچسبتر میکند.
اول اینکه شخصیت ها در داستان همواره با این سوال روبرو میشوند که «کی هستی؟ کجا قرار گرفتی؟ و به کجا قراره بری؟ » این سوال در موقعیتهای مختلف در ذهن شخصیتها شکل میگیرد و همزمان تلنگری در ذهن خواننده ایجاد میکند که در مسیر زندگی در کدام مرحله قرار دارد و قرار است به کجا برسد؟
دوم عنوان داستان است. «سلام زیبا» استعارهای است برای همه انسانها؛ وقتی در مسیر زندگی به شناخت تقریبی خود و کشف استعدادشان رسیدهاند و در همان مسیر تلاش میکنند و قدم بر میداند؛ مسیری که ممکن است از ناکامی، شکست و موفقیت عبور کند اما در نهایت به کشف «خود» ختم میشود و این کشف همان هدف زندگی است. این جاست که انسان در اوج کمال و زیبایی است. اولین بار چارلی؛ پدر خانواده به دخترش سیسیلیا گفت: سلام زیبا!
سوم: گفته شده خانم آن ناپولیتانو خواسته با نوشتن «سلام زیبا» ادای دینی کند به «زنان کوچک» و نسخه به روز شده ای از این اثر را ارایه داده است. اما اگر داستان «زنان کوچک » و «سلام زیبا» را بخوانیم متوجه میشویم، ادعای اول درست است اما دومی، نه!
جذابیت و دلنشینی و روایت داستان چهار خواهر تنها نقطه مشترک این دو اثر است. داستان «سلام زیبا» اثری کاملا مستقل است و نویسنده از زبان چهار خواهر فقط ادای دینی کرده به لوییزا می الکات؛ نویسنده زنان کوچک.
چهارم: آن ناپولیتانو از آن دسته نویسندگانی است که روابط پیچیده و انسان پیچیده را در رمانهایش نشان میدهد و اتفاقا شهرت او به خاطر خلق چنین شخصیتهایی است اما او معمولا در آثارش راهکارهایی به مخاطب ارائه میدهد و اگر پرده از دردی برداشته راههای درمان را هم نشان داده است.
پنجم: قطعا «سلام زیبا» با ترجمه روان ساره خسروی برای من در صدر برترین کتابهایی قرار گرفت که حداقل در دو سال گذشته خوانده بودم؛ کتابی که اگرچه وقایع آن در آمریکا رخ میدهد اما آن قدر وجوه مشترک انسانی دارد که مرزهای جغرافیا را پشت سر میگذارد. هر کدام از ما میتوانیم هر یکی از چهار خواهر باشیم با همان مهارتهایی که گفته شد. یا میتوانیم ویلیام باشیم، ورزشکاری دلبسته بسکتبال که با حسرت و بی مهری بزرگ شده، به آخر خط رسیده اما با اعتماد به خانواده دوباره از صفر شروع کرد و زندگی را ادامه داد یا میتوانیم چارلی مهربان باشیم که حتی در نبودنمان هم اطرافیانمان را لبریز از عشق کنیم. نویسنده کتابی خلق کرده که هر کسی میتواند وجوهی از شخصیت خودش را در آن ببیند و ضعفها و استعدادهایش را بشناسد و با تکیه بر آنها امیدوارانه به مسیرش ادامه دهد.
از این جهت «سلام زیبا» خود زندگی است؛ تقابل تولد و مرگ، یاس و امید، وصل و هجران، حسرت و موفقیت و زیبایی از جنس زندگی.
نظر شما