اما زدن زیر میز این زورگویی تاریخی به همین سادگیها نبوده و نیست. منفعتطلبان هم به این راحتیها دستبردار نیستند. در نیمه دهه پنجم عمر جمهوری اسلامی هنوز گاهی آنقدر فضا سنگین میشود که انقلابیهای دوآتشه هم مرعوب میشوند و اصول خود را فراموش میکنند. ابزار این ارعاب گاهی واقعاً علم است؛ گاهی شبه علم و زمانی اساساً اغواگری و ایدئولوژی استعماری است که لباس علم میپوشد و جماعت دست خالی را مرعوب و تسلیم میکند.
۲. «علم پیشوای عمل است و عمل پیرو آن»؛ پس علم به عمل سر و شکل میدهد و مهم است که عامل، عالم چگونه علمی باشد. اگر انقلاب اسلامی قرار است بر اساس اصول خود - و نه قواعد تحمیلی سلطهجویان – جامعهسازی کند باید دستش پر باشد. کارگزار جمهوری اسلامی اگر مرعوب نظام سلطه و شیفته علم غربمرام بود - حتی اگر عالم هم باشد – نمیتواند در خدمت انقلاب اسلامی قرار بگیرد. کارگزار انقلابی هم به شرطی خدمتگزار مرام انقلاب اسلامی و پیشرفت جمهوری اسلامی است که عالم به آن علمی باشد که از مجرای درست تولید و تحصیل شده و در مسیر عملی شدن، ناخواسته قواعد ناسازگار با اصول انقلاب اسلامی را بر دولت و جامعه تحمیل نکند.
۳. فلسفه وجودی دانشگاه، استاد و دانشجو «علم» است و اگر مرعوب فضاسازی رسانهای سلطهطلبان و سینه چاکانشان نشویم، انصاف به خرج میدهیم که به برکت انقلاب اسلامی جایگاهی ویژه یافت و رشدی خیرهکننده داشت؛ اگر چه هنوز در بسیاری شاخهها نتوانسته علمی باشد که متناسب با اصول انقلاب اسلامی، راهگشایی کند. دانشگاهیِ جمهوری اسلامی اگر قرار است مفید به حال جامعه انقلاب اسلامی باشد، باید علم مفید و گرهگشا تولید و تحصیل کند؛ علمی که پیشران عدالت و پیشرفت باشد و نیت تمدنسازی داشته باشد. با این حساب دانشگاهیِ ارادتمند انقلاب اسلامی باید تعارف را کنار بگذارد و علمش را هم برای هدف مقدسی که دارد تزکیه کند. بازخوانی تجربه پیشرفتهای حیرتانگیز و آسیبشناسی شکستها و عقبماندگیها میتواند شاخص خوبی برای دانشجوجماعت باشد تا براساس آن به آرمانخواهی و عدالتطلبی خود جهت دهد.
نظر شما