تحولات لبنان و فلسطین

نسیم ملایم بهاری و بوی باران تمام هوا را پر کرده است. اما نسیم دیگری هم قرار است از این در و دیوارهای بلند رد شود و به آن‌هایی که آن طرف چشم‌انتظارند برسد. نسیمی که بوی کرامت حضرت رضا(ع) را می‌دهد و خادمان بارگاهش آن را با خود به همراه آورده‌اند.

آزادی به ضمانت خادمان ضامن آهو

نسیم ملایم بهاری و بوی باران تمام هوا را پر کرده است. اما نسیم دیگری هم قرار است از این در و دیوارهای بلند رد شود و به آن‌هایی که آن طرف چشم‌انتظارند برسد. نسیمی که بوی کرامت حضرت رضا(ع) را می‌دهد و خادمان بارگاهش آن را با خود به همراه آورده‌اند.

سهمی از یک کار خیر بزرگ

گروه خادمان امروز آمده‌اند تا در کار خیری بزرگ سهیم شوند. گروهی 18-17 نفره از زنان خادم حرم مطهر رضوی که به نمایندگی از سایر همکارانشان آمده‌اند تا آزادی را برای سه نفر از این دربندماندگان به ارمغان بیاورند. این هدیه دادن آزادی، رسمی است که از چند سال پیش میان آن‌ها رواج پیدا کرده است. با نرگس یوسفی‌راد که نخستین بار ایده این حرکت زیبا را با کمک چند نفر دیگر از بانوان خادمه کفشداری اجرایی کرده است، چند دقیقه‌ای همکلام می‌شوم. یوسفی‌راد درباره این برنامه می‌گوید: مبلغ موردنیاز برای آزادی این سه نفر بیش از ۷۰۰میلیون تومان بود که ۱۰۰میلیون تومان آن توسط خواهران خدمه کفشداری حرم مطهر جمع‌آوری و بقیه مبلغ هم با کمک چند تن از خیران و ستاد دیه تأمین شد.

 چند صد جفت چشم منتظر

 آن طرف دیوارها همه منتظر رسیدن ما هستند. با زمزمه نوای «ای صفای قلب زارم...» وارد می‌شویم. جلوتر از همه خادمی حرکت می‌کند که پرچم گنبد طلا را در دست دارد. چشم حضار که به آن می‌افتد، باران دیگری هم اینجا شروع به بارش می‌کند؛ باران اشک‌های شوق.

مراسم با مدیحه‌سرایی شروع می‌شود. خادمان هدیه‌هایی با خود آورده‌اند که سهم آن‌هایی است که یا نامشان معصومه است یا دختران زیر ۱۸سال‌اند یا دخترانی‌اند که هنوز دو سال ندارند و به خاطر زندانی شدن مادرشان اینجا هستند. البته بسته‌های نبات متبرک و گل خشک ضریح و چند قلم دیگر را هم برای همه آورده‌اند. اما بهتر از همه، این پرچم است که ثانیه‌ای رها نمی‌شود.

 پرچم آزادی روح و جان را آورده‌اند

پس از مداحی و ذکر توسلی به آستان پربرکت این خواهر و برادر کریم، یکی از خادمان اعلام می‌کند امروز آن‌ها خبر دیگری را هم با خود آورده‌اند؛ خبر آزادی برای سه نفر. بهترین خبری که هرکدام‌ از زندانی‌های حاضر هر لحظه منتظر شنیدن آن هستند.

اما آن سه نفر چه کسانی هستند؟"با هماهنگی مسئولان اندرزگاه نسوان، سه نفری که قرار است آزاد شوند، جلوتر از بقیه نشسته‌اند. هیچ‌کدامشان نمی‌دانند رهاشدگان امروز هستند. چادرهای گلدارشان را مرتب می‌کنند و چشم دوخته‌اند به دهان مجری. خدا می‌داند در این لحظه در دل‌هایشان چه می‌گذرد و چه می‌گویند. نیم‌نگاهی به پرچم می‌کنند و مجری که شروع به حرف زدن می‌کند، چشم بسته زیرلب دعا می‌کنند. اما امان از لحظه‌ای که نامشان را از میکروفن می‌شنوند. دنیا دنیا شادی است که در این لحظات از چشمان پر از اشکشان می‌بارد.

مراسم که تمام می‌شود، روبوسی‌ها، تبریک‌ها و التماس دعاها که پایان می‌یابد، سراغشان می‌روم تا حالا که خیالشان از رفتن راحت شده، داستان حضورشان در زندان را از زبان خودشان بشنوم.

 بدرقه مادر

نزدیک 70سال از خدا عمر گرفته است. با عزت و آبرو زندگی می‌کرده، اما اعتمادی نابجا پایش را به اینجا باز کرده است. او که مستمری‌بگیر یکی از ادارات دولتی است، برای یکی از آشنایانش ضمانت می‌کند. آشنای بی‌مروت هم پس از بدهکار شدن، متواری می‌شود و قانون می‌آید سراغ مرضیه خانم و سفته‌ای ۷۲میلیون تومانی که برای ضمانت داده است.

هنوز سه روز از سال جدید نگذشته که سر از زندان درمی‌آورد. سی و چند شبانه‌روز را اینجا سپری کرده است. روز و شب‌هایی که به گفته خودش هر شبش را با گفت‌وگو با خدای خود به صبح می‌رسانده است: «خدا همیشه در قلب من است. هرشب با خدا حرف می‌زدم. هرشب او را صدا می‌کردم. دیشب هم که باران می‌آمد آقا را خیلی صدا کردم. آزادی‌ام را از او خواستم. چوب اشتباهم را خوردم اما می‌دانستم خدا کمکم خواهد کرد».

اما مهربانی خدا آن‌قدر زیاد است که روزهای در حصرش چله ندارد. به برکت این میلاد خجسته، مرضیه خانم پیش از 40روز آزاد خواهد شد.

این مادر تمام این روزها را چشم‌انتظار بوده است. بیش از همه برای دیدن فرزندانش. یک پسر و چهار دختر دارد که اولین آرزویش پس از آزادی در آغوش کشیدن آن‌هاست. اما مرضیه خانم انگار اینجا هم حکم مادری دارد. با اینکه مدت کوتاهی است که به زندان آمده اما اینجا همه مادر صدایش می‌کنند. همه هم‌بندانی که حالا دورش حلقه زده‌اند، مدام رویش را می‌بوسند و تبریک می‌گویند. اما او دیگر از فرط ریزش اشک قادر به حرف زدن نیست. فقط یک جمله می‌گوید: «امیدوارم همه زودتر آزاد شوند».

 آرزوی مستجاب شده

نامش آرزو است. سنش هنوز به 30سال نرسیده است. جوان است اما نه سرزنده. هزار امید و آرزو دارد و هزار راه نرفته. اما همه‌اش پشت این دیوارها و لای این سیم‌های خاردار گیر کرده است. موانعی که به خاطر یک غفلت کوچک سر راهش سبز شده‌اند.

چند وقت پیش جایی مشغول کار می‌شود و صاحبکار برای ضمانت، سفته‌ای از او می‌گیرد. متأسفانه آرزو این سفته را بدون قید موضوع ضمانت امضا کرده و تحویل می‌دهد. خرج کردن سفته هشتاد و چند میلیونی توسط صاحبکارش همانا و زندانی شدن او همانا. حالا حدود 20روز است که ماندن در این چهاردیواری اجباری، تاوان این اشتباهش شده است.

دور و بر او هم مانند دو نفر دیگر پر شده از کسانی که به او تبریک می‌گویند و می‌خواهند برای آزادیشان دعا کند. آرزو می‌گوید: «اولین جایی که پس از آزادی بروم حرم مطهر است. برای تشکر می‌روم. مادرم سید است. می‌گفت آزادی‌ات را از امام رضا(ع) بخواه. خواستم و اجابت شد. حالا برای همه زندانی‌ها دعا می‌کنم».

روز دختر دلتنگ‌تر از همیشه است

رهاشده سوم فاطمه است. زنی که چهره‌اش علاوه بر ناراحتی گرفتار شدنش در زندان، غم پنهان دیگری هم دارد؛ غم دوری از فرزندانش. شاید سنگین‌تر از سختی هفت ماهی که پشت میله‌ها سپری کرده، رنج دوری از دخترانش بوده باشد. امروز هم که روز دختر است و برای پاره‌های تنش دلتنگ‌تر از همیشه شده است. شاید زمانی که خبر آزادی‌اش را شنیده فقط به آن‌ها فکر کرده‌ باشد. آخر بدهی‌اش بیشتر از این‌ حرف‌ها بوده که به این سادگی از شرش خلاص شود و دوباره بتواند پیش آن‌ها برگردد. فاطمه خانم چک سفید امضایی را به همسرش می‌دهد. شوهرش چک را خرج کرده و او را با بیش از ۶۰۰میلیون تومان بدهی تنها می‌گذارد و الفرار. او می‌ماند و حوضش. اما حالا که به یمن این روز با برکت آزاد خواهد شد، مانند هم‌بند دیگرش قصد دارد بلافاصله پس از آزادی به حرم مطهر برود و دعا کند: «به محض آزاد شدن به حرم می‌روم. دعا می‌کنم ان‌شاءالله آزادی قسمت همه شود».

در مسیر برگشت، یکی از خادمان پس از تشکر از حضور همراهانش چند جمله‌ای می‌گوید که به جان همه می‌نشیند: «ما فقط به این یک دلیل اینجاییم. آمده‌ایم که نام مبارک حضرت رضا(ع) اینجا باشد. ما از طرف همه کسانی آمدیم که در این کار خیر مشارکت داشتند، حتی به قدر یک هزار تومانی. حتی از طرف کسی که تنها دلش را راهی کرده است».

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.