به گزارش گروه فرهنگی قدس، «به من میگن عیسی، هرکاری بخوام میکنم.» آنچه در ابتدا خواندید، خلاصه داستان فیلم سینمایی «کاپیتان» به کارگردانی محمد حمزهای و تهیهکنندگی سیدصابر امامی است که اولین بار در چهل و یکمین جشنواره بینالمللی فیلم فجر رونمایی و با واکنشهای متفاوت از سوی اهالی رسانه مواجه شد.
پانتهآ پناهیها، پژمان بازغی، امیرحسین بیات، بهار نوحیان، ارغوان شعبانی، شایان دارمیپور، پرهام غلاملو و… از بازیگران اصلی این فیلم سینمایی که دومین تجربه بلند کارگردانش محسوب میشود. اکران آنلاین این اثر بهانهای شد تا با محمد حمزهای کارگردان آن به گفتوگو بنشینیم که در ادامه میخوانید:
در نشست خبری این فیلم در جشنواره فجر گفتید که برای پیدا کردن بازیگران کودک، از کوچه و خیابانها شروع کردیم و حتی زمینهای فوتبال را گشتیم. برایمان بگویید از چند کودک تست گرفتید؟ و چگونه به بازیگران نقش اصلی قصه رسیدید؟
پروسه انتخاب بازیگر این فیلم بسیار سخت بود چراکه عوامل پیش برنده داستان بچهها هستند. ما به شکل جدی و حرفه بازیگر کودک آموزش دیده و قابل توجهی نداریم به همین دلیل باید به دنبال کودکانی میبودیم که ما به ازای کاراکتری که در فیلمنامه نوشته شده بود و مشابه فضای زیستی آن بود، باشد. جدا از اینکه به آموزشگاههای مختلف سر زدیم، با بچههایی که در دیگر آثار سینمایی نیز نقشآفرینی داشتند، ملاقات کردیم و حتی در کوچه و خیابان و زمین فوتبال نیز به دنبال کاراکترها گشتیم. در نهایت از ۳۰۰ تا ۴۰۰ کودک در دوران پیشتولید تست گرفتیم. بچههایی که انتخاب کردیم، اولین تجربه مهم و جدی بازیگری خود را در این فیلم از سر گذراندند و بلافاصله بعد از «کاپیتان» جذب پروژههای مختلف شدند.
شما در دومین تجربه سینمایی خود سراغ ساخت فیلمی اجتماعی رفتید و بعد از ساخت فیلم «آذر» که آن هم فضایی اجتماعی داشت، نشان دادید به روایت داستانهای زندگی آدمهای جامعه علاقه دارید. سینمای اجتماعی تا چه اندازه دغدغه شماست؟ این روزها که گیشه در دست آثار کمدی است شانس موفقیت آثار اجتماعی در چیست و باید چه ویژگیهایی داشته باشد؟
در فیلم قبلیام «آذر»، در فیلمهای کوتاهم و حتی قدیمیترها که در قالب ویدیو برای تلویزیون کار کردم همیشه این بوده است که مسایل جامعهای را که در آن زیست میکنم، اعم از موقعیتی که آدمها در آن قرار میگیرند و یا روابط بین آدمها را که موقعیت زیستیشان را تحت شعاع قرار میدهد، برایم جذاب بوده و در این زمینه کار کردم اما باتوجه به شرایط جامعه و موقعیت معیشتی و زیستی مردم متاسفانه با افرادی ملول و افسرده طرف هستیم که این اتفاق معلول بسیاری از رخدادهای دیگر است.
از سوی دیگر از مدتی پیش به ویژه پس از مساعد شدن شرایط به واسطه کنترل ویروس کرونا عمده افراد درگیر تماشای فیلمهای کمدی میشوند و زمانی که چنین اثری مورد اقبال عمومی قرار بگیرد، همه را ترغیب میکند که راه رفته را بروند و فرمولی را انتخاب کنند که ریسک کمتری دارد اما متاسفانه این روش و موقعیت حاکم میشود بر کلیت سینما یعنی وقتی در گستره کلی فیلم در آن چارچوب قرار نگیرد، محکوم به شکست است. در این زمان ما آدرس غلط به مخاطب میدهیم و به او میگوییم اگر میخواهد دقایقی را در سینما سپری کند، حتما باید فیلم کمدی ببیند. زمانی که سلیقهاش را در اختیار یک فرم یا گونه سینمایی قرار میدهیم، اساسا مخاطب عام به سختی میتواند برگردد البته الان موارد استثنایی مانند «مست عشق» نیز وجود دارد. مخاطب همیشه از تنوع آثار سینمایی استقبال میکند اما وقتی من یک محصول را برای ارایه در اختیارش قرار میدهم، قدری شکل انتخاب برایش سخت میشود و فیلمهای دیگری که در گونه درام اجتماعی تعریف میشوند، نمیتوانند در این موقعیت رقابت کنند.
آثار اجتماعی باید مسایلی را که در بطن جامعه اتفاق میافتد، دراماتیزه کنند و به مخاطب ارایه دهند اما متاسفانه در حال حاضر با سینمای تک محصولی مواجه هستیم که شرایط برای تولید و ساخت فیلمهای اجتماعی فراهم نیست یعنی نه من به عنوان یک فیلمساز میتواند موضوعات متنوعی را انتخاب کنم و نه اینکه این اجازه را دارم. اینکه میگویم نمیتوانم منظورم این است که قطعا به این فکر میکنم که درگیر مسایل ممیزی میشوم و اساسا در حال حاضر که سینما بسیار گران است، ریسک بالا میرود و سرمایهگذار کمتر در این حوزه سرمایهگذاری میکند. به همین دلیل من اساسا فکر میکنم فیلمها اگر حرف مردم را بزنند قطع به یقین مورد استقبال مردم قرار میگیرد که تماشاچی سینما هستند اما اینکه چه قدر شرایط برای گفتن مسایل اجتماعی مناسب است، در حال حاضر باید بگویم که موقعیت مناسبی نیست.
کاپیتان قرار نیست که عواطف و احساسات بیننده را در مواجهه با بیماری کودکان معصوم تحریک کند بلکه زندگی کردن و زیستن را حتی در شرایط سخت یادآوری می کند. برای پرهیز از شعارزدگی چه تدابیری در قصه اندیشیده شد؟
ما وقتی در مواجهه با بچهها قرار میگیریم و اساسا محور شکلگیری داستانمان کودکان هستند، به دلیل لطافت، سادگی و زلالی که این طیف از افراد دارد، به خودی خود احساسات و عواطف ما تحریک میشود. حالا شما این را هم در نظر بگیرید که میخواهیم قصهای کودکانی را تعریف کنیم که بیماری لاعلاج و به زعم عامه مردم سرنوشت تلخی دارند. من برای اینکه این ماجرا را تحریک نکنم، هیچ کجا درد، رنج، ضعف و ملولی بچهها را به تصویر نکشیدم. ممکن است فضا مخاطب را به سمتی ببرد که از دیدن رنج بچهها ناراحت شود اما همین که میبینیم در جای جای «کاپیتان» در حال کشف و شهود و بازی هستند، کاملا فکر شده بوده و نخواستیم گرفتار مسایل کلیشه شویم.
یکی از نقدهایی که در زمان رونمایی در جشنواره فیلم فجر به این فیلم شده، این است که غیر از عیسی، مخاطب برای فهم مابقی شخصیتها در روال داستان فرصت کافی ندارد. درست است که تمرکز اصلی داستان روی عیسی است اما شخصیت آن پسر آبادانی، آن دختربچه و دیگر کودکان هر کدام رگههایی از شخصیتپردازی یک قهرمان را در دل خود دارند اما پختگی آنها دچار آسیب شده است. برایمان بگویید چه قدر با این حرف موافق هستید و اگر به عقب بازگردید تغییری در شخصیتها ایجاد میکنید؟
تمام کاراکترهایی که در فیلم قرار دارند و طراحی شدند، در خدمت فضاسازی و موقعیتی هستند که «عیسی» کاراکتر اصلی فیلم میخواهد به هدف خود برسد. ما اگر بنا بود قصه مفصلی از این کاراکترها تعریف کنیم، آن زمان از خط روایی فیلم که قصه «عیسی» است، دور میشدیم. این شاید به دلیل اجرای خوب این بچهها این حس را به مخاطب منتقل کرده که دوست داشتند بیشتر با کاراکترها آشنا شوند. شاید اگر به گذشته بازگردم (اگرچه شرایط در زمان ساخت فیلم برایم فراهم بود)، به شخصیت «عمان» بیشتر میپرداختم.
متاسفانه این اثر در جشنواره فجر آنچنان مورد توجه قرار نگرفت اما پس از آن در جشنوارههای خارجی خوش درخشید. آیا بهتر نبود از ابتدا آن را به جشنواره فیلم کودک و نوجوان ارایه میدادید؟
فیلم ساختن در حوزه کودک و نوجوان آن هم در سینمای ایران از نظر من یک شوخی بسیار بزرگ است، در حقیقت سینمایی که از سر تا ته آن یک ژانر میتواند دخل و خارج کند و یا شرایط را برای ساخت فیلمها در یک ژانر فراهم میکنند، اسمش سینمای تکمحصولی میشود. سینمای ما افراط و تفریط است؛ یعنی یا سینمای در اختیار آثار ارگانها قرار میگیرد و یا صرفا فیلمهای کمدی روی پرده میروند. اینکه یک نفر این وسط دست به خلق اثری میزند و از امید به زندگی و رویای کودکان میگوید، معلوم است که جایی در این سینمای تک محصولی ندارد و تحویل گرفته نمیشود. اینک در جشنواره فیلم فجر مورد توجه قرار نگرفت هم بسیار طبیعی است چراکه اساسا این نوع سینما اهمیتی ندارد و آنها برای تکمیل محصولات خود «کاپیتان» را انتخاب کردند. متاسفانه در یکی دو دهه اخیر سیاستگذاران سینما نشان دادند که این سینما برایشان جدی نیست و همچنین فیلمسازش هم جدی گرفته نمیشود.
اینکه «کاپیتان» در فستیوالهای خارجی مورد توجه قرار گرفته است، به دلیل حرف فیلم، مضمون و قصه آن است. در حقیقت صحبت از امید و زندگی در همه جای دنیا یک تعریف مشابه دارد و مهم نیست که چه ارگان یا نهادی آن را تهیه کرده است. دومین اثر سینمایی من در جشنوارههایی حضور پیدا کرد که عموما فیلمها محصول سینمای زیرزمینی بودند.
از سوی دیگر ذکر این نکته خالی از لطف نیست که مسئولان سینما مخاطب را تنبل کردند و به گونه او را بار آوردند که تصور میکنند اگر میروند سینما حتما باید بخندند و همچنین فیلم کمدی ببینند. در صورتی که اواخر دهه ۶۰ و اوایل دهه ۷۰ بزرگان سینما که جایگاه قابل توجهی داشته و دارند، در حوزه سینمای کودک کار کرده و فعالیت داشتهاند چون سینما جدی بود و مخاطب آن نوع سینما را دوست داشت و با آن ارتباط برقرار میکرد.
از ترکیب بازیگران پروژه برایمان بگویید. پژمان بازغی و پانته آ پناهی ها جزو همان انتخابهای اولتان بود یا جایگزین بازیگران دیگری شدند؟ اساسا بازیگران چه قدر از فیلمهایی که بچهها در آن حضور دارند و باید مقابل آنها بازی کنند، استقبال میکنند و این همکاری را میپذیرند؟
ما در مقطعی این پروژه را کلید زدیم که شرایط سینما هم همچون جامعه ملتهب بود. واقعیت این است که من از ترکیب فعلی بازیگران راضی هستم چراکه همه تلاش خود را نیز به کار بستند. به نظرم حضور پانتهآ پناهیها در این پروژه یک شانس برای من بود؛ بازیگر بسیار بااخلاق و توانمند. برای این نقش ابتدا با فاطمه معتمدآریا به توافق رسیدیم که اجازه حضور در این پروژه را پیدا نکردند. پژمان بازغی گزینه اول ما نبود ابتدا با کسی دیگری صحبت کرده بودیم اما به لحاظ زمانبندی نتوانستیم در خدمت ایشان باشیم و سپس با آقای بازغی همکاری کردیم.
باید بگویم که بازیگران خیلی کم از حضور در فیلمهایی که بچهها بازی دارند، استقبال میکنند چراکه کار کردن با بچه سخت و زمانبر است و باید پروژه را با آنها هماهنگ کرد تا برعکس. در حقیقت عده کثیری از بازیگران حوصله سروکله زدن با بازیگران را ندارند و بعضا از همکاری سر باز میزنند.
کاپیتان را شاید بتوان فیلمی دانست برای همه بچههای ایران، در قومیتها و موقعیتهای گوناگون. اما برایمان بگویید از نظر شما مخاطب هدف این اثر چه کسانی هستند؟
مخاطب کاپیتان نه تنها میتوانند بچهها باشند بلکه به شدت مناسب مخاطب بزرگسال نیز هست یعنی شامل قومیت خاصی نمیشود و هرکس هرجای این کره خاکی آن را ببیند، میتواند با آن ارتباط برقرار کند. در حقیقت حرفی که میزند، از زبان بچههاست ولی میانگین سنی ندارد؛ صحبت از اینکه باید به زندگی امیدوار بود، برای آن جنگید و... . دوست دارم بگویم در فستیوالهایی که برای پذیرفتن این فیلم حاضر شدم، مخاطب خارجی دقیقا به همان چیزی میخندید که مخاطب ایرانی بدان میخندید. پس این نشان میدهد ما به این مساله جهانی پرداختیم.
این اثر آلبوم عکسی ارایه میدهد از تصاویر خوش رنگ و لعاب و قاببندیهای حرفهای و نورپردازی متناسب با لوکیشن غمانگیز و بیروح که در کمال تعجب چشمنواز از کار درآمده و رفته رفته به دل مینشیند. آیا همه آنچه از طراحی صحنه و فیلمبرداری انتظار داشتید، به منصه ظهور رسید و در خدمت فیلمنامه بود؟
ما از قبل به این فکر کرده بودیم که فضای کسالت باری نداشته باشد پس در جای جای لوکیشن رنگ کاشتیم تا در جای جای قاببندیها، زیبایی و آرامش دیده شود. با فیلمبردار و طراح صحنه پیش از شروع کار درباره این مسایل صحبت کرده بودیم و نخواستیم فضای کسالت بار و غم آلود بیمارستان کودکان را همانگونه که در واقعیت وجود دارد، به تصویر بکشیم.
از نظر من یکی از نقاط ضعف فیلم کشدار شدن برخی سکانسها و از ریتم افتادن فیلم در میانهاش است به طوری که برخی دقایق فیلم بیدیالوگ ماندن بدون اکت موثر ممکن است قدری مخاطب را خسته کند. از این اتفاق منظور خاصی داشتید و به عمد اینگونه بوده است؟
باتوجه به اینکه قصه ما حادثهمحور نبود و شاهپیرنگ نداشت، ما باید لحظاتی با کاراکترهای فیلم و موقعیتی که در آن هستند، همراه میشدیم ولو اینکه اتفاق شگفتانگیز و چشمگیری نداشته باشیم. البته پس از آنکه بازخورد مخاطبان را جشنواره فیلم فجر گرفتیم، قدری تدوین را تغییر دادیم و ریتم فیلم به لحاظ تمپو سرعت پیدا کرد و تلاش کردیم فضای ملالت باری را به تصویر نکشیم.
کاپیتان، بیش از آنکه روایتگر داستان زندگی پدری رنجور و زندگی غمبار مردی که کودکش درگیر بیماری سرطان است (با بازی پژمان بازغی) باشد، کلیشهها را دور زده و قصه ترسها، شادمانیها، رنجها، کودکانگیها و بیم و امیدهای کودکان و نوجوانان بیماری را به تصویر کشیده است که زندگی و زیست کوتاه و بلند آنها در بیمارستان باعث شده زندگی آنها به هم گره بخورد و به شکلی دیگر روزگار و سالهای زندگی خود را بگذرانند. برای این روایت با چه چالشهایی مواجه بودید؟
من این فضا و موقعیت را میشناختم؛ موقعیتی که در آن یکی از اعضای خانوادهشان دچار بیماری کانسر است و اینکه چه قدر سخت، غمانگیز و تلخ است. امید داشتن به زندگی در هر لحظه و شرایطی میتواند کمک کننده باشد و به این طیف از آدمهای جامعه گفت اگر در سختترین شرایط زندگیت هم قرار دارند، میتوانند به بهبود شرایط امیدوار باشند.
فکر میکنید اگر این اثر به نمایش عمومی می رسید، مورد استقبال مخاطبان قرار می گرفت؟
به شدت اعتقاد دارم این اثر اگر اکران میشد، نه فروش حیرت انگیز اما قطعا با مخاطب خود ارتباط برقرار میکرد و طیف قابل توجهی از تماشاگران با آن همراه میشدند. «کاپیتان» میتوانست یک اکران طولی داشته باشد یعنی با مدت زمان بیشتر اما سانسهای محدودتر. این اعتقاد را دارم که اگر مخاطب با اثر استانداری مواجه شود، سراغ آن میرود ولو اینکه آدرس غلطی برای تماشای فیلم در سینماها داده باشیم. «کاپیتان» به مخاطب خود احترام میگذارد، در مدل خود استاندارد است و مخاطب در نمایش آنلاین و در فستیوالهای مختلف با اثر ارتباط گرفته و تماشای آن را دهان به دهان به دیگران توصیه کرده است. فیلم شاید پوسته تلخی دارد اما حال خوبی دارد و به راحتی میتواند مخاطب را درگیر مساله و حرف خود کند.
اگر بخواهید از مخاطب دعوت کنید این اثر را در اکران آنلاین ببیند، میگویید به چه دلیل؟
اگر میخواهید برای یک ساعت و نیم در لحظاتی بخندید و حالتان خوب شود و در لحظاتی هم به فکر فرو روید و حتی بغض کنید، کاپیتان میتواند گزینه خوبی باشد که با حال خوب از شما خداحافظی میکند.
کاپیتان چه تجربهای را برای شما رقم زد؟ این روزها مشغول چه کاری هستید؟
هر کاری تجربه منحصر به فرد خود را دارد. «کاپیتان» تجربه گرانقدر و گران سنگی بود در عین حال سخت و چالش برانگیز. من قصهای را تعریف میکنم با بازیگرانی که کودک هستند و چهره نیستند و همچنین گرد و شکل بیماری در سر و صورتشان هست. از سوی دیگر در یک فضای محدود و لوکیشنی که ممکن است مخاطب آن را پس بزند، کار کردیم اما فکر میکنم توانستم از پس آن بربیایم و مهمترین تجربهای که این فیلم برای من داشت، قصه بود. در هر چارچوب و فرمی و در هر ژانر و گونهای اگر بتوان قصه تعریف کرد، میتوان برنده بود. فیلمنامه کار جدیدم آماده شده است. قصه آن نیز روایتی از زندگی خانواده در دل جامعه است اما با یک زبان و فرم بسیار شیرین و بامزه که اگر خدا بخواهد ۱۴۰۳ آن را کار میکنم.
مریم ستوده
نظر شما