تحولات لبنان و فلسطین

۲۷ خرداد ۱۴۰۳ - ۱۰:۳۲
کد خبر: 994044

ذیل دعای عرفه و بررسی ادله جزء نبودن آن

حجت‌الاسلام دکتر حسین عشاقی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ‌واندیشه اسلامی

دعای عرفه که سرشار از مضامین معنوی است و از مواریث گرانبهای اهل‌بیت برای امت اسلامی است.

ذیل دعای عرفه و بررسی ادله جزء نبودن آن

این دعا یک بخش پایانی دارد، که آموزه‌های توحید عرفانی در آن موج می‌زند اما عده‌ای این بخش را، از مجموعه دعای عرفه محسوب نکرده و ادعا می‌کنند که از تصرفات و افزوده‌های متصوفه در دعای حضرت أباعبدالله الحسین(ع) است.

عمده سخنان متأخرین در انکار این بخش، مستند به اظهارات علامه مجلسی رحمت الله علیه در کتاب شریف بحار الأنوار است. ایشان برای انکار جزء بودن این بخش، دو دلیل آورده است؛ در یادداشت حاضر به طرح و بررسی این دو دلیل ایشان می‌پردازیم.

در دلیل اول مرحوم مجلسی می‌گوید این بخش، افزده متصوفه است زیرا این بخش در برخی نسخ قدیمی کتاب اقبال سید بن طاووس نیست؛ همچنین در کتاب مصباح الزائر که کتاب دیگر سیدبن طاووس است، و نیز در کتاب بلد الامین کفعمی این بخش از دعا وجود ندارد و در دلیل دوم مرحوم مجلسی می‌گوید عبارت این بخش با سیاق ادعیه معصومین سازگاری ندارد و فقط با مذاق صوفیان هماهنگ است. (بحار ج 95 ص 227)

این مطالب، بیانات مرحوم مجلسی است در انکار این بخش از دعای عرفه؛ دقت در بیانات ایشان روشن می‌کند که هر دو دلیل ایشان به وجوهی مردود و ناپذیرفتنی است؛ در ادامه ما تک ‌تک این دعاوی ایشان را بررسی کرده و ناتمامی آنها را روشن می‌سازیم.

بررسی دلیل اول: در مورد این که این بخش از دعا در برخی نسخ قدیمی کتاب اقبال نیست؛ باید عرض کنم که همین عبارت مرحوم مجلسی که می‌گوید (لم یوجد هذه الورقة فی بعض النسخ العتیقة من الإقبال‏) دلالت دارد که اکثر نسخ قدیمه اقبال واجد این بخش اخیر بوده است؛ زیرا مرحوم مجلسی مایل به جزء نبودن آن در دعای عرفه بوده است؛ و اگر نسخ قدیمه زمان مجلسی که ایشان دیده، اکثرا فاقد این جزء می‌بود یا لااقل تعداد قابل توجهی از نسخ قدیمه فاقد این جزء می‌بود او به فقدان اکثر نسخها یا به تعداد قابل توجه نسخه‌های فاقد برای اثبات دیدگاه خود استناد و استدلال می‌کرد؛ اما ایشان چنین کاری را نکرده است و فقط ادعا کرده که برخی نسخ قدیمه، فاقد جزء اخیر است؛ بنابراین تعبیر «بعض النسخ العتیقة» در عبارت مرحوم مجلسی، به طور ضمنی شهادت است که به این که اکثر نسخ قدیمة زمان مجلسی واجد این بخش بوده است؛ و وقتی اکثر نسخ قدیمه زمان مجلسی واجد جزء اخیر بوده ادعای جزء نبودن خلاف تحقیق است.

اما ادعای ایشان مبنی بر این که این بخش در کتاب دیگر سید بن طاووس یعنی کتاب «مصباح الزائر و زاد المسافر» نیست؛ گرچه درست است اما باید توجه داشت شیوه سید بن طاووس در کتاب «مصباح الزائر و زاد المسافر» بر اختصار بوده است؛ او در این کتاب می‌خواسته زائران مسافر، کتاب مختصری را هنگام سفر برای ادعیه و زیارات، داشته باشند لذا نبودن این بخش در کتابی که بنا بر اختصار بوده، دلیل بر نبودن آن، در اصل دعا نیست.

همچنین نبودن این جزء در کتاب بلد الامین کفعمی که تقریبا دو قرن و نیم متأخر از سید بن طاووس است با توجه به این که قبلا روشن کردیم که کلام مجلسی شهادت ضمنی است بر این که اکثر نسخ قدیمه دارای این بخش بوده، ضرری نمی‌رساند؛ زیرا ترجیح، با نسخ قدیمه است که کلام مجلسی خود شهادت ضمنی است بر ثبوت آن.

ثانیا ادعای این که «عبارات این بخش با سیاق ادعیه معصومین سازگاری ندارد» (عبارات هذه الورقة، لا تلائم سیاق أدعیة السادة المعصومین‏) غیر قابل اثبات است؛ زیرا عبارات منقول از معصومین چنان متفاوت و با سطوح متخالف‌اند که در روایت وارد شده اگر اباذر چیزهایی را که در دل سلمان است می‌دانست او را می‌کشت «وَ اللَّهِ، لَوْ عَلِمَ‏ أَبُوذَرٍّ مَا فِی قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه‏»، و این بدین معنی است که تفاوتها در تعلیمات معصومین در حدی است که برخی این تعلیمات در نظر بسیاری از مباشران بی‌واسطه با معصومین مثل ابوذر به عنوان مطالب کفرآمیز تلقی می‌شده است با این که این تعلیمات هم از ناحیه معصومین به قلب سلمان القاء شده است؛ بنابراین ادعای این که عبارات این بخش با سیاق ادعیه معصومین سازگاری ندارد، مجازف و غیر قابل اثبات است.    

ثالثا همه انسانهای گوناگون مخاطب تعلیمات ائمه‌اند؛ و بنابراین در ادعیه اهل‌بیت متناسب با اهل ‌معنی و اهل عرفان حتما باید ادعیه‌ای وارد شده باشد بنابراین هماهنگی برخی ادعیه مأثورة با حقائق عرفانی نه تنها امر باطلی نیست بلکه یک ضرورت تعلیمات دینی است.

رابعا نکته دیگری که به عنوان اشکال به بیان مرحوم مجلسی وارد است این است که احادیث زیادی از ناحیه ائمه وارد شده است و خود مرحوم مجلسی نیز این احادیث را در باب مفصلی در بحار (ج 2 ص 182) به بعد جمع‌آوری کرده است؛ و حاصل محتوای این احادیث این است که ما نباید احادیثی را که به ائمه نسبت داده می‌شود تکذیب کرده و رد کنیم؛ گرچه این احادیث یا بلحاظ سند ضعیف‌اند و یا بلحاظ محتوا بگونه‌ای هستند که قبول آنها ثقیل و اذعان به آنها سخت است؛ بلکه باید در مورد آن احادیث بدون رد و اثبات، توقف کنیم تا وضعیت آنها روشن شود؛ به عنوان نمونه دو مورد از این احادیث را از بحار می‌آوریم:

الف : ابوبصیر از امام باقر یا امام صادق روایت می‌کند که امام فرمود «لَا تُکَذِّبُوا بِحَدِیثٍ آتَاکُمْ مُرْجِئِی وَ لَا قَدَرِیٌ‏ وَ لَا خَارِجِیٌ‏ نَسَبَهُ إِلَیْنَا فَإِنَّکُمْ لَا تَدْرُونَ لَعَلَّهُ شَیْ‏ءٌ مِنَ الْحَقِّ فَتُکَذِّبُوا اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوْق عَرْشِه‏» یعنی حدیثی را که کسی از فرقه‌های مرجئه یا قدریه یا خوارج به ما نسبت می‌دهد تکذیب نکنید زیرا شما (واقع امر) را نمی‌دانید شاید مطلب حقی باشد در این صورت شما با تکذیب‌تان خدا را در بالای عرشش تکذیب کرده‌اید. (بحار ج 2 ص 187).

 ب: سفیان بن سمط می‌گوید به امام صادق عرض کردم مردی از ناحیه شما می‌آید و از جانب شما خبری عظیم را نقل می‌کند که موجب تنگی سینه می‌شود بگونه‌ای که ما او را تکذیب می‌کنیم؛ امام فرمود آیا نه این است که او خبری از من گزارش می‌کند؟ گفتم بلی؛ امام فرمود ‌آیا این خبر (در بعید بودن) مثل این است که شب، روز؛ و روز، شب گردد؟ گفتم نه؛ امام فرمود پس امر حدیث را به ما واگذار و آن را رد نکن زیرا اگر آن را رد و تکذیب کنی در حقیقت ما را تکذیب کرده‌ای. (بحار ج 2 ص 187).

با توجه به این گونه احادیث که تعدادش نیز فراوان و برخی آنها صحیح است؛ اشکال به مجلسی این است که چرا در مورد جزء اخیر دعای عرفه طبق این احادیث عمل نکرده و در مورد این بخش توقف نکرده بلکه بجای توقف، صریحا آن را انکار کرده و آن را به غیر ائمه نسبت می‌دهد؛ به نظر می‌رسد این انکار، شایسته مقام علمی علامه مجلسی نیست؛ غفر الله له و لنا.

در سالهای أخیر منکران جزئیت با استناد به این که این بخش از دعا در کتاب «الحکم العطائیة» ابن عطاء اسکندری تحت عنوان «مناجات» موجود است گفته‌اند اصل این بخش از دعا از ابداعات او بوده و بعد به کتاب اقبال سید بن طاووس و برخی کتب دیگر ملحق شده است.

این پندار نیز باطل است؛ زیرا علاوه بر این که ابن عطاء بلحاظ زمانی تقریبا نیم قرن از سید بن طاووس متأخر است؛ و الحاق آثار مؤلفان متأخر به آثار مؤلفان متقدم، بعید است؛ این نکته را باید توجه داشت که مکتوباتی که او در بخش حکم کتابش آورده نشان می‌دهد که او بلحاظ علمی در سطح یک نصیحت‌گر اخلاقی است نه در سطح یک فیلسوف و عارف عالی مقام؛ حال آن که این بخش از دعای عرفه سرشار از مضامین عالی عرفانی و فلسفی است و چنین مضامینی ممکن نیست از ابداعات چنین شخصی با چنین سطحی از معلومات باشد؛ مثلا از مضامین عالی فلسفی این بخش این جمله است که می‌فرماید «کَیْفَ یُسْتَدَلُّ عَلَیْکَ بِمَا هُوَ فِی‏ وُجُودِهِ‏ مُفْتَقِرٌ إِلَیْک» که به برهانهای صدیقین اشاره دارد، برهانهایی که سخن گفتن در مورد آنها فقط از فیلسوفان بزرگ انتظار می‌رود؛ بنابراین آنچه معقول است این است که او چنین دعایی را در جایی مشاهد کرده و اجمالا آن را با حال وهوای سلوک عرفانی مناسب دیده و لذا آن را به آخر کتابش افزوده است؛ چنانکه در بخش حکم نیز مسئله به همین صورت بوده است او جملات برجسته‌ای را در راستای تهذیب و سلوک عرفانی جمع‌آوری کرده برخی را خود ابداع کرده و برخی را از دیگران گرفته و با تصرفاتی، آنها را در کتابش آورده است مثلا در حکمت 37 جمله معروف «کان الله و لا شیء معه و هو الآن علی ما علیه کان» را آورده که روشن است این حکمت از خود او نیست بلکه در روایات ائمه شیعه آمده و نیز در حکمت 64 جمله «من لم یشکر النعم فقد تعرض لزوالها» منسوب به امیرالمؤمنین است که در کتاب عیون الحکم و المواعظ لیثی با کمی تفاوت بدین صورت آمده است که «مَنْ لَمْ یَشْکُرِ النِّعَمَ عُوقِبَ بِزَوَالِهَا»؛ بنابراین درست این است که گفته شود همانگونه که ابن‌عطاء جملاتی را از منابع روایی شیعه گرفته و بدون این که از منبع اصلی یادی بکند، در بخش حکم آورده است؛ بخشی از دعای عرفه را نیز از منابع روایی شیعه گرفته و بدون این که از منبع اصلی یادی بکند در بخش مناجات آورده است.

منبع: روزنامه قدس

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.