تحولات لبنان و فلسطین

ساعت ۴ صبح ۲۷ اسفند سال ۱۴۰۱، رهگذری در حال عبور از کنار یک پمپ بنزین در پایتخت، متوجه صدای ناله‌های مرد جوانی شد.

بادیگاردی که به خاطر ۲۰ میلیون تومان دست به چاقو شد

مرد جوان از ناحیه پا مجروح شده بود و بشدت خونریزی داشت. او بلافاصله با اورژانس تماس گرفت و مرد زخمی با حضور امدادگران به بیمارستان منتقل شد. اما لحظاتی بعد بر اثر شدت خونریزی تسلیم مرگ شد.
روزنامه ایران نوشت: قتل مرد جوان به بازپرس کشیک قتل شهرری و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت اعلام شد. تیم جنایی وارد عمل شده و در بررسی‌های اولیه هیچ مدرک هویتی به دست نیامد. بدین ترتیب جسد مرد ناشناس به پزشکی قانونی منتقل شد.

تماس قاتل
هشت ماه از قتل مرد جوان گذشته بود تا اینکه مردی میانسال قدم در اداره آگاهی گذاشت و مدعی شد که پسرش را به قتل رسانده‌اند. او زمانی که در مقابل افسر پرونده‌اش قرار گرفت، گفت: پسرم مدتی است که برای کار به ایران آمده و هر چند روز یک بار با او در تماس بودم. اما از هشت ماه قبل به طرز مرموزی ناپدید شده است. از دوست و آشنا سراغش را گرفتم، اما کسی از سرنوشت او خبر نداشت. تا اینکه چند روز قبل یکی از همولایتی‌هایمان به نام نظیر با من تماس گرفت و گفت پسرم را به قتل رسانده و اگر بدهی او را پرداخت نکنم، مرا هم به قتل می‌رساند.
در حالی که مرد افغانستانی چنین اظهاراتی داشت، کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت در تحقیقات بیشتر دریافتند حدود ۸ ماه قبل جسد پسری ناشناس را که با یک ضربه چاقو به رانش به قتل رسیده بود پیدا کرده بودند و با توجه به مشخصاتی که مرد افغانستانی از پسرش داده بود، دریافتند جسد متعلق به پسر گمشده او بوده است.
بدین ترتیب تلاش برای یافتن نظیر که تنها مظنون به قتل این پرونده بود آغاز شد.
در ادامه تحقیقات کارآگاهان جنایی دریافتند که آخرین بار مقتول و نظیر باهم دیده شده‌اند و فرضیه قتل به خاطر بدهی قوت گرفت. به دستور بازپرس جنایی، تحقیقات برای دستگیری نظیر ادامه یافت و کارآگاهان با گذشت حدود ۱۶ ماه از جنایت، موفق شدند قاتل را دستگیر کنند.
مرد افغانستانی در تحقیقات اولیه به قتل دوستش به خاطر بدهی اعتراف کرد. به دستور بازپرس جنایی، متهم در اختیار کارآگاهان اداره آگاهی قرار گرفت و تحقیقات از او ادامه دارد.
چرا پسر جوان را کشتی؟
نمی خواستم او را به قتل برسانم. با هم سر پول اختلاف داشتیم و می‌خواستم او را بترسانم. شب حادثه هر دویمان به میهمانی دعوت شده بودیم، هنگامی که از میهمانی خارج شدیم به او گفتم بدهی‌ام را پس بدهد. او دوباره بهانه آورد و همین مسأله باعث درگیری ما شد و چاقویی که همراه داشتم را به سمتش پرت کردم که به ران پایش خورد و جان باخت. ترسیده بودم و فوراً فرار کردم.
چرا به پدرش زنگ زدی؟
۲۰ میلیون تومانی که از من گرفته بود را می‌خواستم. مقتول گفته بود که پول‌ها را برای خانواده‌اش فرستاده است. درنتیجه پدر او باید بدهی‌اش را پرداخت می‌کرد.
چه مدت است به ایران آمدی؟
حدود یک سال قبل از قتل. من در افغانستان بادیگارد بودم و از شخصیت‌های دولتی محافظت می‌کردم. وضع مالی‌ام خوب بود. در افغانستان اسلحه داشتم و کارم قانونی بود. اما با تغییر اوضاع بیکار شدم و به ایران آمدم.
در ایران چه کار می‌کردی؟
کارگری در ساختمان یا باغبانی. هر کاری که گیرم می‌آمد انجام می‌دادم.
عذاب وجدان داشتی؟
از اینکه دوستم را کشته بودم ناراحت بودم اما او باید پولم را پس می‌داد. زمانی که با مشکل مواجه شده بود، من به او کمک کردم و او توانست مشکلش را حل کند. اما وقتی من سراغ پولم را گرفتم او شروع به دعوا کرد و هر روز یک بهانه می‌آورد.

منبع: خبر آنلاین

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.