طی قرنها، مسلمانان به ویژه شیعیان، همواره تلاش کردند وارثانی وفادار باشند و پیام حقیقتخواهی حسین(ع) و یارانش را به گوش جهانیان برسانند. چه با برپایی مراسم عزا و نوحهخوانی و چه با بازنمایی این تراژدی عظیم در قالب آثار ادبی و هنری. این آثار در ادبیات، گونهای تحت عنوان ادبیات عاشورایی را شکل دادند که مقتل نگاری، ادبیات نمایشی، ادبیات داستانی، شعر عاشورایی، روضهخوانی، تعزیه و.. را شامل میشود. در ادبیات کودک و نوجوان نیز ادبیات عاشورایی جایگاهی ویژه دارد. چرا که ادبیات بستری مناسب برای انتقال مفاهیم عاشورایی به کودکان و نوجوانان است. «از آنجا که دین و ادبیات همیشه در تعامل و همزیستی با هم بـودهانـد، متخصـصان در تلاش بودند که از ادبیات برای رواج اندیشههای دینی در شکلگیـری شخـصیت کودکـان استفاده کنند. چرا که بر این باور بودند که اگر آموزههای دینی از کودکی به شیوهای صحیح به انسانها شناسانده شود، شاید بتوان بـه داشتن جـوامعی بـه دور از جنـگ و خـشونت امیدوار بود. دستیابی به سازگاری اجتماعی و پایدار، فرآیندی است که باید از دوران کودکی آغاز شود» (محمدی و همکاران، 1389: 113). شاعران و نویسندگان کودک و نوجوان همواره در تلاش بودند ارادت خود به امام سوم شیعیان و داستان عاشورا و مفاهیم تربیتی آن را در زیباترین شکل به مخاطبان عرضه کنند. گوشۀ ششم عاشقی، یکی از آثاری است که در همین حوزه منتشر شده است. این مجموعه را محمد ساداتاخوی در قالب داستانهای کوتاه در سه بخش به نگارش در آورده است. در هر بخش اثر، نویسنده به شکلی متفاوت به واقعۀ کربلا پرداخته است. خلاقیت نویسنده در انتخاب شیوۀ روایت در این اثر قابل تأمل است و اثر را از یکنواختی خارج کرده است. بخش اول کتاب مربوط به داستانهایی کوتاه دربارۀ شهدای عاشورا است که از زوایای دید مختلف روایت میشوند. «و لحظهای بعد، قاسم میرود... با یک پیراهن و یک ردای پارچهای... با کفشهایی که بند یکیشان باز است... با شمشیری که نوک غلاف آن روی زمین کشیده میشود... نمیرود که رفته باشد... انگار میرود که جان حسین را ببرد...» (ص37). بخش دوم نویسنده به زیبایی داستانهایی دربارۀ پیامبران الهی را در مقابل داستانهای زندگی امام حسین(ع) و خاندانش قرار داده است؛ مقایسۀ داستان حسین و علیاکبر با داستان نوح و پسرش یا مقایسۀ داستان موسی و قوم بنیاسرائیل با داستان حسین(ع) و خاندانش و... اتفاقاتی در دو داستان تکرار میشود اما شیوۀ مواجهه با این اتفاقات متفاوت و تأملبرانگیز است. نویسنده به خوبی توانسته با این مقایسه عظمت و جایگاه امام حسین(ع) و خاندان او را به مخاطب بشناساند. «عجیبترین پدر دنیا را دارم. این پدر، آنقدر عجیب است که کسی نمیتواند او را بشناسد و ما چقدر اسیر دل اوییم که از مدینه تا مکه و حالا تا کوفه میکشانَدِمان... سرنوشت، کدام یک از بازیهایش را برای او رقم زدهاست؟... شاید هم او، سرنوشت را در مشت گرفته است» (ص97). «مسلم»، پسر «عوسجه» میایستد و رو به مرد میگوید: «ما دست از تو برداریم؟!... آن هم در حالی که هنوز در ادای حق تو قدمی برنداشتهایم؟! به خدا اگر مرا بکشند و تکه تکهام کنند و بدنم را بسوزانند و خاکسترم را بر باد دهند و هفتاد بار این کار تکرار شود، از تو جدا نخواهم شد، تا در آستانت بمیرم» (ص126). در بخش سوم اثر به شخصیتهایی از خاندان حسین(ع) پرداخته شده که بنا بر رسوم هیأتهای مذهبی در عزاداریهای عاشورا، شبی از شبهای دهۀ اول محرم به نامشان نامگذاری شده است. نویسنده با ایجاد ارتباط بین شهدای عاشورا و شبهای عزاداری ماه محرم توجه مخاطب را به نامگذاری این شبها و شخصیت شهدای برجستۀ ماجرای کربلا جلب میکند.
خلاقیت نویسنده در شیوۀ روایت تازگی و جذابیت خاصی به اثر بخشیده است. به گونهای که مخاطب را به خوانش اثر ترغیب میکند و ضمن آن او را به تفکر وامیدارد. تفکر دربارۀ عظمت این ماجرا و مفاهیم پنهان در آن. توجه مخاطب با خوانش این اثر به نکاتی تازه جلب میشود. اثر مخاطب را در مقام مقایسه قرار میدهد تا بیاندیشد و رفتار شخصیتهای داستان و شهدای کربلا را بهتر درک کند. این اثر نمونۀ خوبی برای آشنایی و درک بهتر ماجرای کربلاست اگر چه گاه فهم معانی بعضی جملات برای مخاطب دشوار میشود. نویسنده میتوانست از نثری سادهتر برای روایت داستانها استفاده کند. نثری که در عین سادگی زیباییهای کلامی خود را نیز حفظ کند. با این همه میتوان گوشۀ ششم عاشقی را اثری قابل تأمل در حوزۀ ادبیات عاشوایی کودک و نوجوان به شمار آورد.
نظر شما