تفسیر قسمت اول اینکه «حسین از من است» روشن است و ابهامی ندارد زیرا هر نوهای جزیی از پدر بزرگ است. هم حسن، هم حسین علیهماالسلام و هم زینب و هم امکلثوم از رسول الله(ص) هستند اما جمله «انا من حسین» به چه معنا است؟ مگر میشود پدر بزرگ از نوه باشد؟
برای توضیح این مطلب ما ناچار از بیان مقدمهای هستیم. هر انسانی از دو بخش غیر قابل انفکاک روح و جسم ، تشکیل شده است. البته تمام شخصیت انسان وابسته به روح است که همه آثار، افکار، اعمال، رفتار و... ناشی از روح است که توسط جسم و به فرمان روح و قوای خداداد او تشکل و تجسم مییابد. اما شخصیتهای ماندگار و تأثیرگذار تاریخ؛ بُعد دیگری نیز دارند که عبارت از مکتب فکری و اندیشهای آنان است که بعضاً بر حسب نوع تأثیرگذاری آنان بر جوامع، مدت بقای آن شخصیت علمی، فرهنگی و آئینی شکل میگیرد.
اما تعداد بسیار اندکی از آنها برای همیشه جاوید میمانند. مثلاً فردوسی، مولوی، سعدی، حافظ و... در حوزه ادب و اخلاق و عرفان همچنان بر تارک تاریخ میدرخشند یا در عرصه علوم پزشکی، تجربی، ریاضی، فیزیک و... اندیشههای بوعلی، رازی، خیام و... در شرق و اقلیدس، پاستور، نیوتن، انیشتین و ... در غرب همچنان ماندگار هستند اما درحوزه دین که از تمامی آثار و اندیشهها به شکل غیر قابل قیاسی برتر، فراگیر تر، حیاتی تر و سخن در مورد آن مشکل تر است ، مطلب شکل دیگری به خود میگیرد.
ممکن است کسی بگوید این اختلاف اهمیت و این ماندگاری از چه چیزی ناشی شده است؟ جواب این سؤال را از شخصیت خود انسان باید گرفت. چگونه؟ همانطور که عرض شد انسان موجودی تک ساحتی و یک بعدی نیست. بلکه یک بُعد محدود و فناپذیر دارد و یک بُعد جاودان، باقی و فنا ناپذیر. هر چیزی که مربوط به ابدیت انسان باشد قهراً از اهمیت فوق العادهای برخوردار است. این مطلب علاوه بر آنکه برهان عقلی و فلسفی دارد، بحث درباره آن در این مقال و مجال اندک مگر به شکل ایما و اشاره ممکن نیست.
لذا به طور خلاصه عرض میکنم در کتاب جاوید «نفس» و «فطرت» این مطلب نگارش یافته است. هر انسانی فارغ از جنسیت، نژاد، ملیت، آیین و مذهب؛ هنگامی که به کتاب تغییر ناپذیر«فطرت» خود مراجعه کند؛ عشق به جاودانگی و فنا ناپذیری را به وضوح یافته و سعی در دستیابی به هدف والای آن دارد.
برگردیم به اصل موضوع؛ گفته شد برترین میراث بشریت دین اسلام و خصوصاً شریعت آخرین است. شاید بپرسید چرا گفته شد «دین اسلام خصوصاً شریعت آخرین؟» جواب آن است که دین خدا یکی بیش نیست. از آدم تا خاتم. به دلیل آیه ۱۳ سوره مبارکه شوری که اشاره ای تصریح گونه به دین انبیاء اولواالعزم دارد.
در این آیه آمده است «شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ مَا وَصَّی بِهِ نُوحًا وَالَّذِی أَوْحَیْنَا إِلَیْکَ وَمَا وَصَّیْنَا بِهِ إِبْرَاهِیمَ وَمُوسَی وَعِیسَی أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُوا فِیهِ کَبُرَ عَلَی الْمُشْرِکِینَ مَا تَدْعُوهُمْ إِلَیْهِ اللَّهُ یَجْتَبِی إِلَیْهِ مَنْ یَشَاءُ وَیَهْدِی إِلَیْهِ مَنْ یُنِیبُ» به این معنا که «خداوند شرع و آیینی که برای شما مسلمین قرار داد حقایق و احکامی است که نوح را هم به آن سفارش کرد و بر تو نیز همان را وحی کردیم و به ابراهیم و موسی و عیسی هم آن را سفارش نمودیم که دین خدا را بر پا دارید و هرگز تفرقه و اختلاف در دین مکنید. مشرکان را که به خدای یگانه و ترک بتان دعوت میکنی قبولش بسیار در نظرشان بزرگ میآید. خدا هر که را بخواهد به سوی خود برمیگزیند و هر که را به درگاه خدا به تضرع و دعا باز آید هدایت میفرماید».
و روشنتر و صریحتر از این آیه ۱۹ سوره مبارکه آل عمران است و آیات فراوان دیگر است که همه تصریح دارند تمام انبیاء(ع) مسلم بودهاند. بیان، تفسیر و توضیح آنها فرصتی دیگر میطلبد. مؤید کامل این سخن آیات ۲۹ تا۳۹ سوره مبارکه بقره است. در آیه کریمه ۳۸ خداوند میفرماید: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْهَا جَمِیعًا فَإِمَّا یَأْتِیَنَّکُمْ مِنِّی هُدًی فَمَنْ تَبِعَ هُدَایَ فَلا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَلا هُمْ یَحْزَنُون» یعنی «گفتیم همه از بهشت فرود آیید، تا آن گاه که از جانب من راهنمایی برای شما آید، آنان که پیروی او کنند هرگز بیمناک و اندوهگین نخواهند شد». در آیات دهگانه مذکور اشاره به آفرینش انسان و زندگی کوتاه مدت او در بهشت، ظاهراً دنیایی و سپس صدور فرمان خروج از بهشت و زندگی سراسر آزمون در زمین خاکی، برای لیاقت یافتن زندگی جاوید در بهشت شده است.
پس اختصاراً بیان شد دین واحد خدا، اسلام و شرایع که مطابق پیشرفت فکری، علمی و خصوصاً عقلی جوامع بشری احکام آنها گستردهتر میشود متفاوت است تا برسد به دین جاوید کامل که شریعت خاتم الانبیاء(ع) است لذا این دین معرف تمامی شخصیت رسول خاتم(ص) می باشد و حیات جاوید رسول(ص) وابسته به حیات اسلام است.
اما جامعه اسلامی در سال ۶۰ هجری قمری به حاکمی چون یزید مبتلا شده است که حضرت ابی عبد الله(ع) در آغاز قیام و حرکت به سوی کوفه در پاسخ این سؤال که چرا دست به این انقلاب خونین میزند؟ فرمود: «...وعلی الاسلام السلام، اذ بلیت الامة براع مثل یزید» به تعبیر ما ایرانیها با وجود حاکمی چون یزید فاتحه اسلام خوانده شده است. امام(ع) با هر ابزار و امکانی ولو به قیمت خلق بینظیرترین صحنه فداکاری و از خودگذشتگی بلکه با تقدیم همه عزیزان و جگر گوشهها از محو اسلام و تبدیل و تغییر آن جلوگیری کند.
با اندکی دقت میتوان فهمید سّر عدم قیام یازده وصی نبی(ع) را که اگر خوف اطاله کلام نبود به آن نیز می پرداختیم. یزید بن معاویه علیه اللعنة والهاویه؛ آنگونه که در تواریخ و مقاتل مسطور است با سرودن اشعاری که ذیلاً ذکر می شود، به فلسفه قیام امام حسین علیهالسلام که هنگام حرکت از مدینه بیان فرمودند تصریح کرد. او ضمن جسارت به سر نازنین پسر پیغمبر(ص) این اشعار را سرود که دقیقاً منطبق بر فرموده امام(ع) در آغاز انقلاب و حرکت از مدینه است.
«لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ *** خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْیٌ نَزَلْ
لَیْتَ أَشْیاخِی بِبَدْر شَهِدُوا *** جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ الاَسَلْ
لاََهَلُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً *** وَ لَقالُوا یا یَزِیدُ لاَ تَشَلْ
فَجَزَیْناهُ بِبَدْر مَثَلا *** وَ أَقَمْنا مِثْلَ بَدْر فَاعْتَدَلْ
لَسْتُ مِنْ خِنْدِف إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ *** مِنْ بَنِی أَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ»
خلاصه مفهوم این اشعار انکار رسالت و نبوت پیامبر اکرم(ص) و ابراز شادی به خاطر انتقام مشرکین کشته شده در غزوه بدر به فرمان رسول خدا(ص) میباشد. آری؛ این گونه عبارت رسول خدا(ص) که فرمود: «انا من حسین» مفهوم واقعی خود را مییابد.
نظر شما