إِلَهِی تَقَدَّسَ رِضَاکَ أَنْ تَکُونَ لَهُ عِلَّةٌ مِنْکَ فَکَیْفَ یَکُونُ لَهُ عِلَّةٌ مِنِّی إِلَهِی أَنْتَ الْغَنِیُّ بِذَاتِکَ أَنْ یَصِلَ إِلَیْکَ النَّفْعُ مِنْکَ فَکَیْفَ لَا تَکُونُ غَنِیّاً عَنِّی؛ یعنی خدایا تو منزه هستی از این که رضایتمندیت علتی از ناحیه خودت داشته باشد؛ پس چگونه منزه نباشی از این که علت رضایتمندیت من باشم؟ خدایا تو خودبخود بینیاز هستی از این که نفعی از ناحیه خودت به تو برسد پس چگونه از من بینیاز نباشی؟
در توضیح این فراز ابتدا باید توجه داشت که دارایی و داشتههایی که ما بدست میآوریم دو گونهاند؛ گاهی ما خود آنها را اکتساب میکنیم و گاهی دیگری آنها را به ما اعطا میکنند؛ مثلا یکی از دارائیهای ما آگاهی و دانستههایی است که از حقائق و موجودات عالم داریم؛ این دانستهها را ما گاهی خود با تحقیقات شخصی بدست میآوریم و گاهی هم معلمی و استادی آن را به ما میآموزد؛ در هر دو مورد ثبوت چنین ثروتی برای ما، معلول علتی است؛ ولی در مورد اول، علت بدست آوردن این ثروت، خود ما هستیم و در مورد دوم علت بدست آوردن این ثروت، شخص دیگری مثل معلم و استاد ما است؛ البته نیاز به علت در صورتی است که دارائی و دارنده دو واقعیت متمایز از هم باشند؛ ولی گاهی موجودی، دارای ثروتی است که اصلا علتی ندارد؛ و این در جایی است که دارائی و دارنده دو واقعیت متمایز از هم نباشند؛ بلکه دارائی عین واقعیت دارنده است؛ در این صورت ثبوت چنین دارائی برای دارنده نیاز به علتی ندارد؛ زیرا ثبوت هر چیزی برای خودش ضروری و حتمی است و معیار نیاز به علت حالت امکان و دو سویه بودن است؛ اگر چیزی برای موضوعی امکان بودن و امکان نبود داشت اینجا لازم است علتی دخالت کند و از دو حالت بود یا نبود یکی را ترجیح دهد؛ اما وقتی چیزی عین موضوعی باشد در اینجا رابطه امکان بود و نبود برقرار نیست تا علتی لازم باشد که یکی را بر دیگری ترجیح دهد؛ بنابراین در ثبوت هر چیز برای خودش به علتی نیاز نیست؛ و مسئله در مورد ثبوت کمالات خداوند برای خداوند همین گونه است؛ خداوند دارای کمالات است ولی کمالات او خارج از ذاتش نیست تا دارنده و دارائی دو واقعیت باشند؛ آن گونه که اشاعره معتقدند؛ زیرا در این صورت خداوند در داشتن کمالاتش به واقعیت بیگانهای محتاج خواهد شد؛ همچنین این کمالات در مرتبه ذات حق، با ذات حق متحد الوجود نیستند آن گونه عموم فلاسفه بدان معتقدند؛ چون در این صورت اولا لازم میآید ذات نامحدود حضرت حق، مصداق یک حقیقت کمالی محدود باشد؛ ولی امکان ندارد حقیقت نامحدود، مصداق حقیقی حقیقت محدود باشد مگر این که خودش نیز محدود گردد و ثانیا لازم میآید یا واجب الوجود بالذات ممکن الوجود باشد اگر کمال متحد با او، ممکن الوجود باشد؛ یا واجب الوجود بالذات متعدد باشد اگر کمال مذکور واجب الوجود باشد؛ زیرا واجب بالذات زوال پذیر نیست تا هنگام اتحاد، یکی بماند و دیگری زائل شود؛ بنابراین در مرتبه ذات حق دو واجب بالذات متحد الوجود با هم موجود خواهند که این هم نوعی شرک ذاتی است و پذیرفتنی نیست؛ بنابراین باید گفت معیار کمالات خداوند، همان ذات حق است؛ نه به اتحاد صفات متفاوت المعنی با ذات حق؛ یعنی در ثبوت کمالات خداوند برای او، به هیچ امری، جز ذات حق نیاز نیست حتی صدق مفاهیم مختلف صفات هم در ثبوت کمالات حق هیچ دخالتی ندارند؛ و گرنه خداوند در کمالاتش گرفتار ترکیب از اجزاء خواهد شد که پذیرفتنی نیست؛ و لذا است که حضرت امیرالمؤمنین فرمود: «کَمَالُ تَوْحِیدِهِ الْإِخْلَاصُ لَهُ وَ کَمَالُ الْإِخْلَاصِ لَهُ نَفْیُ الصِّفَاتِ عَنْهُ لِشَهَادَةِ کُلِّ صِفَةٍ أَنَّهَا غَیْرُ الْمَوْصُوفِ وَ شَهَادَةِ کُلِّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَیْرُ الصِّفَةِ فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَه» یعنی کمال توحید همان خالصسازی حضرت حق است از هر بیگانهای؛ و خالصسازی او به نفی صفات است از ذات او؛ زیرا هر صفتی غیر موصوف؛ و هر موصوفی غیر صفت است؛ بر این اساس هر کس خدا را به وصفی متصف ساخت خداوند را به بیگانهای مقرون کرده؛ و هر کس او را به بیگانهای مقرون کند خدا را دوگانه کرده است؛ و هر کس او را دوگانه کند قائل به جزء در ذات حق شده است و هر کس قائل به جزء شود، نسبت به خدا گرفتار جهل و نادانی گشته است.
پس نظر درست همان است که عرفا قائلاند و آن این که در کمالات ذات حق هیچ بیگانهای جز ذات او دخالت ندارد؛ و فی الواقع خداوند اصلا صفتی ندارد و اگر کمالی دارد معیار این کمال، نفس ذات او است نه انطباق صفتی با معنای دیگر بر او؛ لذا در فراز مورد بحث، حضرت سید الشهداء میفرماید خدایا رضایت تو هیچ علتی ندارد نه از ناحیه خودت و نه از ناحیه دیگری؛ زیرا کمال تو معیارش خود ذات تو است نه علیت علتی و ثبوت معلولی در پرتو آن علت، که پای بیگانهای در کار باشد.
این است دیدگاهی که حسین (ع) در عرفه آموزش داد و در کربلا عمل کرد.
۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۸:۳۲
کد خبر: 1002030
وقایع کربلا، تجسم دعای عرفانی عرفه؛ بخش هشتم
حجتالاسلام دکتر حسین عشاقی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگواندیشه اسلامی
در کمالات ذات حق هیچ بیگانهای جز ذات او دخالت ندارد؛ و فی الواقع خداوند اصلا صفتی ندارد و اگر کمالی دارد معیار این کمال، نفس ذات او است نه انطباق صفتی با معنای دیگر بر او...
نظر شما