تحولات لبنان و فلسطین

۶ مرداد ۱۴۰۳ - ۰۹:۵۲
کد خبر: 1002050

درآمدی تحلیلی بر نهضت حسینی از منظر اندیشمندان انقلاب اسلامی، بخش دوم

فلسفه، ویژگی‏ ها و زمینه‏ های نهضت حسینی

حجت‌الاسلام عباسعلی مشکانی سبزواری، پژوهشگر مدرسه عالی فقاهت عالم آل‌محمد(ص)

نهضت حسینی و قیام عاشورا از مهمترین عناصر و مولفه ‏های هویتی مکتب تشیع عموماً و انقلاب اسلامی خصوصاً به شمار می‏رود.

با توجه به پیوستگی وثیق و عمیق نهضت حسینی و انقلاب اسلامی، بررسی و تحلیل نهضت حسینی از منظر اندیشمندان انقلاب اسلامی و تبیین نوع نگاه رهبران و نظریه ‏پردازان انقلاب به این مهم، ضروری به نظر می‏رسد. بر این اساس نویسنده تلاش می کند در سلسله یادداشت های «درآمدی تحلیلی بر نهضت حسینی از منظر اندیشمندان انقلاب اسلامی» به تحلیل و تبیین این مهم بپردازد.
در شماره پیشینی این یادداشت ها، به بحث «اهمیت، نقش و جایگاه نهضت حسینی» پرداخته شد. در ادامه مباحث پیشین و در این شماره سه محور مورد بحث قرار می‌‏گیرد:
الف. ماهیت و ویژگی‏‌های نهضت حسینی؛ ب. فلسفه و هدف نهضت حسینی؛ ج. علل و زمینه‏‌های نهضت حسینی.

فلسفه، ویژگی‏ ها و زمینه‏ های  نهضت حسینی



ماهیت و ویژگی‏‌های نهضت حسینی

یکی از پرسه‏‌های مهم پیرامون نهضت حسینی، پرسش از ماهیت آن است و جواب این پرسش تأثیری عظیم در فهم، بهره‏برداری و الگوبرداری از آن دارد و لذا امری مهم به شمار می‌‏رود (ن. ک. رهبر معظم انقلاب، ۲۱/۶/۱۳۶۵). پرسش از ماهیت نهضت حسینی به این معناست که: نهضت حسینی چه نوع حادثه‏ و از چه مقوله‏ای بوده است؟ آیا از نظر اجتماعی یک انفجار بدون هدف بود، مانند بسیاری از انفجارها که در اثر فشار ظلم و تشدید سخت‏گیری‏‌ها رخ می‌‏دهد و احیاناً به وضع موجود کمک می‌‏کند؟ یا یک تصمیم آگاهانه و هوشیارانه نسبت به اوضاع و احوال موجود و نسبت به آثار و نتایج این حرکت بود؟ در صورت دوم آیا یک قیام و نهضت و انقلاب مقدس بود یا یک دفاع شرأفتمندانه مقدس؟ یعنی آیا هجوم بود یا دفاع؟

آیا کاری بود که از طرف امام شروع شد و حکومت وقت می‌‏خواست آن را سرکوب کند و یا او از طرف حکومت وقت مورد تجاوز قرار گرفت و او به جای سکوت و تسلیم، شرأفتمندانه از خود دفاع کرد؟ به عبارت دیگر آیا چیزی از سنخ تقوا در جامعه بود و مظهر یک تقوای بزرگ در حد دادن جان بود، یا مظهر یک احسان و عصیان و قیام مقدس؟ آیا از نوع حفظ و اثبات خود بود، یا از نوع نفی و انکار جبهه مخالف؟ (ن. ک. حماسه حسینی، ج۲، ص ۱۰۹-۱۱۳)

آیا ممکن است پدیده‏ ای همچون نهضت حسینی دارای ماهیت‏‌های فراوان باشد؛ و نیز چندین غایت را به موازات یکدیگر تعقیب نماید؟ یعنی پس از تحلیل آن قیام مقدس، بتوان ماهیت‏‌های قابل‏ جمعی را در آن یافت؛ یا چندین دلالت را در بوتة واحدی از قول و عمل امام(ع) مشاهده کرد؟
واقعیت آن است که شناخت ماهیت نهضت حسینی یکی از پیچیدگی‌های پیرامون این پدیده به شمار می‌‏رود، چه اینکه در جریان حادثه کربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است، یعنی انگیزه‏‌های متعددی برای امام در کار بوده است که همین جهت از طرفی توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار می‌‏سازد، زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یک عامل خاص بوده و گاهی به عامل دیگر، و سبب شده که اظهار نظرکنندگان، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر کنند. از طرف دیگر به این قیام جنبه‏‌های مختلف می‌‏دهد و در حقیقت از هر جنبه‏ ای، ماهیت خاصی دارد. (ن. ک. مطهری، همان)
بر همین اساس برای شناخت ماهیت هر پدیده‏ ای، از جمله پدیده نهضت حسینی، باید علل چهارگانه فاعلی، غائی، صوری و مادی آن را مورد بررسی قرار داد.
در شناخت ماهیت یک نهضت نیز ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم.
بدیهی است تا این علل را –که علل فاعلی آن به شمار می‌‏روند- نشناسیم، ماهیت آن را نخواهیم شناخت. سپس باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟
سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهایی، چه عملیاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیات که صورت گرفته است، مجموعاً چه شکلی پیدا کرده است؟ (ن. ک. حماسه حسینی، ج۱، ص۱۲۳)

فلسفه، ویژگی‏ ها و زمینه‏ های  نهضت حسینی

آیا ممکن است پدیده‏ای همچون نهضت حسینی دارای ماهیت‏های فراوان باشد؛ و نیز چندین غایت را به موازات یکدیگر تعقیب نماید؟ یعنی پس از تحلیل آن قیام مقدس، بتوان ماهیت‏های قابل‏جمعی را در آن یافت؛ یا چندین دلالت را در بوتة واحدی از قول و عمل امام(ع) مشاهده کرد؟ واقعیت آن است که شناخت ماهیت نهضت حسینی یکی از پیچیدگی های پیرامون این پدیده به شمار می‏رود، چه اینکه در جریان حادثه کربلا عوامل گوناگونی دخالت داشته است، یعنی انگیزه‏های متعددی برای امام در کار بوده است که همین جهت از طرفی توضیح و تشریح ماهیت این قیام را دشوار می‏سازد، زیرا آنچه از امام ظاهر شده گاهی مربوط به یک عامل خاص بوده و گاهی به عامل دیگر، و سبب شده که اظهار نظر کنندگان، گیج و گنگ بشوند و ضد و نقیض اظهار نظر کنند، و از طرف دیگر به این قیام جنبه‏های مختلف می‏دهد و در حقیقت از هر جنبه‏ای، ماهیت خاصی دارد. (ن.ک. مطهری، همان). بر همین اساس برای شناخت ماهیت هر پدیده‏ای، از جمله پدیده نهضت حسینی، باید علل چهارگانه فاعلی، غائی، صوری و مادی آن را مورد بررسی قرار داد. در شناخت ماهیت یک نهضت نیز ابتدا باید علل و موجباتی را که به این نهضت منتهی شده است بشناسیم. بدیهی است تا این علل را –که علل فاعلی آن به شمار می‏روند- نشناسیم، ماهیت آن را نخواهیم شناخت. سپس باید علل غائی آن را بشناسیم، یعنی این نهضت چه هدفی دارد؟ سوم باید عناصر و محتوای این نهضت را بشناسیم که در این نهضت چه کارهایی، چه عملیاتی صورت گرفته است؟ و چهارم باید ببینیم این عملیات که صورت گرفته است، مجموعاً چه شکلی پیدا کرده است؟ (ن.ک. حماسه حسینی، ج1، ص123).

حاصل بررسی علل چهارگانه نهضت حسینی

از این بررسی درمی‌یابیم که این پدیده، پدیده‏ای چند ماهیتی (مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص109) و «چند عنصره» (رهبر معظم انقلاب، 19/2/80) به شمار می‏رود. توضیح اینکه یک نهضت می‏تواند هم ماهیت عکس‏العملی مثبت یا منفی و هم ماهیت آغازگری داشته باشد. همة این‏ها در نهضت امام حسین(ع) وجود دارد، از این روی این نهضت، یک نهضت چند ماهیتی شده است (مطهری، همان)

در مقابل اما برخی به‏گاه تحلیل نهضت حسینی، ماهیت آن را تک‏ ماهیتی تحلیل می‏کنند، تحلیل‏هایی که یا مقرون به صحت نیست و یا تصویری ناقص از ماهیت نهضت حسینی ارائه می‏نماید. در یک دیدگاه ماهیت قیام امام حسین(ع) ماهیتی انفجاری تلقی می‏گردد. بر اساس نظریه انفجاری، برای قیام توده‏ها باید روی اصول خاص دیالکتیکی، تضادها را دامن زد و بردامنة نارضایتی‏ها افزود و کوشید تا شکاف‏های اجتماعی هر چه عمیق‏تر گردند. طرفداران انفجاری بودن ماهیت نهضت حسینی نیز بر این عقیده هستند که زمینه نهضت حسینی در نارضایتی‏هایی نهفته است که از زمان معاویه تکوّن یافت و در زمان یزید به نقطه اوج خود رسید، و امام حسین(ع) با حُسن استفاده از موقعیت و با استفاده از رشد تضادها تلاش کرد خواسته خود را عملی سازد، بویژه که در نقطة انتقال قدرت، فرصتی در اختیار امام قرار گرفته بود که پیش از آن این فرصت مهیا نبود (ن.ک. صالحی نجف‏آبادی، شهید جاوید: 317).

دیدگاه دیگر ماهیت نهضت حسینی را ماهیتی برآمده از برخورد دو عصبیت عربی می‏انگارند. به این بیان که در قوم عرب، عصبیت یکی از عوامل تاثیرگذار در اعمال و رفتار آنان است. ماجرای کربلا نیز داستان برخورد دو عصبیت اموی و هاشمی بود. کربلا تقاص کشته‏هایی بود که امویان در زمان پیامبر(ص) و امیرالمومنین(ع) دادند! (ن.ک. ابن خلدون، مقدمه، ج1، ص402).

دیدگاهی دیگر، ماهیت این نهضت را ماهیتی دموکراتیک قلمداد می‏کنند و هدف حضرت از این اقدام دموکراتیک را، به دست گرفتن حکومت قلمداد می‏کنند (صالحی ‏نجف‏آبادی، همان: 41). این دیدگاه حاصل خلط هدف با نتیجه در نهضت حسینی است (رهبر معظم انقلاب، 19/3/74). در دیدگاهی دیگر، ماهیت نهضت حسینی، ماهیتی الوهی و ناشی از دستوری خصوصی از جانب خداوند برای امام حسین(ع) تلقی می‏‏گردد. طرفداران این دیدگاه با هدف بالا بردن مقام امام، چنین تحلیلی از ماهیت نهضت حضرتش ارائه می‏دهند، در حالی که با این تحلیل الگوبرداری و اثرگذاری نهضت حسینی بعد از واقعه را مورد انکار قرار می‏دهند (ن.ک. حماسه حسینی، ج2، ص196).

دیدگاه‏های دیگر، ماهیت‏هایی از قبیل حماسی، پرخاشگرانه، تأثرآمیز و رقت انگیز، عرفانی، اخلاقی و ...را ذکر کرده‏اند. تمامی این تحلیل‏ها بیانگر بُعد و بخش خاصی از ماهیت نهضت حسینی، و نه آینه تمام‏نمای ماهیت آن هستند (ن.ک. حماسه حسینی، ج1، ص290-312). خلاصه آنکه نهضت حسینی پدیده‏ای چند ماهیتی است. از یک جهت پدیده‏ای متشکل از سه عنصراساسی و اصیلِ منطق و عقل، حماسه و عزت و عاطفه به شمار می‏رود (رهبر معظم انقلاب، 5/11/84). همچنین از جهتی دیگر دارای ماهیتِ سه‏گانة تقوائی، هجومی و پاسخگویی به یک ندای مقدس است (مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص109).

از جهات دیگر نیز دارای خصوصیات و ماهیاتی از قبیل حماسی، پرخاشگرانه، تأثرآمیر و رقت انگیز، عرفانی، اخلاقی و ... است (ن.ک. حماسه حسینی، ج1، ص290-312). بدیهی است آنگاه ماهیت حقیقی نهضت حسینی را درک خواهیم نمود که جملگی این جوانب و ابعاد را توأمان لحاظ نماییم.

فلسفه و هدف نهضت حسینی

امام حسین(ع) در فرازها و مواضع مختلفی به تبیین فلسفه و هدف نهضت خویش پرداخته است. مقصود حضرت از این تبیین‏ها، جلوگیری از سوءاستفاده و تفسیرهای غلط حکومت جور از حرکت و نهضت خویش و مقابله با تبلیغات احتمالی و مسموم دشمن، بوده است (رهبر معظم انقلاب، 9/8/57).

از جمله اهداف نهضت حسینی، که شاید بتوان گفت اصلی‏ترین هدف این نهضت به شمار می‏رود و دیگر اهداف در دامن آن قابل تفسیرند، -چنانکه در وصیت معروف امام حسین(ع) نیز ذکر شده است، «اصلاح امت پیامبر اکرم(ص)» و جامعه اسلامی بوده است. آن حضرت به هنگام خروج از مدینه، خطاب به محمد حنفیه نوشت: «من به انگیزه‏های مادّی بیرون نیامدم؛ من نیامدم تا مانند یزید مقامی بگیرم؛ من قیام نکردم تا مانند این دنیاطلبان پست، بهره‏‌ی مادّی بخواهم و خود را برخوردار کنم؛ من به کربلا نمی‏روم برای اینکه به ‏فکر دنیای مادّی خویش باشم. حرکت من، بیرون آمدن من، برای مقصود دیگری است. آن مقصود چیست؟ قیام من، بیرون آمدن من از مدینه و سپس عزیمت من به مکه، برای این است که این فسادی را که حکومت یزیدی ‏و اموی به‎وجود آورده است، نابود کنم» (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 9/8/57).

البته این همان چیزی است که«تمام انبیا برای آن آمده اند. انبیا امده اند تا جامعه را اصلاح کنند. انبیا نیز مانند امام حسین بر این باور بودند که فرد باید فدای جامعه بشود. سیدالشهدا روی همین میزان خودش و اصحاب و انصار خودش را فدا کرد تا جامعه اصلاح بشود (صحیفه نور، ج 15، ص 59). هدف دیگری که در راستای هدف پیشین قابل تفسیر است، مقابله با سلطنت اموی و مبارزه با یزید فاسق و جنایتکار بود. امام حسین علبه السلام خود را مهیای شهادت نموده بود تا با خون و فداکاری خود، تمامی تدابیر شیطانی یزید را نقش بر آب کند. (رهبر معظم انقلاب، 9/8/57).

امام(ع) مقابله با حکومت جور و حاکم فاسق آن یزید را «عمل به دستور پیامبر اکرم» می‌دانست و از همین روی در خطبه عمومی خود فرمود: «ای مردم! ای کسانی که می‏خواهید بدانید حسین(ع) چرا قیام کرد! حسین(ع) برای این قیام کرد که فرمان خدا را که از زبان پیغمبر خدا بیان شده است، انجام بدهد. پیغمبر خدا فرموده است: هر کس پادشاه ستمگری را ببیند که میان مردم، حرام خدا را حلال کرده است، محدوده‏ها و قُرقگاه‌های خدا را شکسته است، پیمانی را که خدا از همة انسان‏ها گرفته که با برادران خود و با انسان‏های دیگر به نیکی عمل کنند، گسسته است - یعنی میان مردم با ستمگری و دشمنی ‏عمل می‏کند - و در مقابل او ساکت می‏نشیند، اعتراض نمی‏کند، قیام نمی‏کند، فریاد نمی‏زند، مشت گره نمی‏کند؛ بر خدا واجب و لازم است که او را هم به همان سرنوشتی دچار کند که آن ظالم ستمگر را دچار کرده است و خواهد کرد. او را در آتش قهر و خشم و کین خود در دوزخ و این را در کنار او در درکات جحیم قرار خواهد داد. حسین(ع) می‏گوید من چون این را دیدم، چون یزید را دیدم، دانستم وظیفه‏ دارم مقابل او قیام کنم؛ پس به این قیام و حرکت اقدام کردم (رهبر معظم انقلاب،9/8/57). در مقابل این اهداف اعلا (احیای دین اسلام و امر به معروف و نهی از منکر) دو هدف دیگر برای نهضت حضرت ترسیم شده، و طرفداران آن به مخالفت با یکدیگر پرداخته‏اند: گروهی هدف نهضت حسینی را «تشکیل حکومت و کنار زدن حکومت فاسد یزید» و گروهی بر این باورند که هدف وی تشکیل حکومت نبود و آن حضرت می دانستند که شهید می شوند و آمده بودند تا شهید شوند (19/3/74). اما این هر دو دیدگاه به تنهایی غیر صحیح و به بیراهه رفتن است (19/3/74).

 دیدگاه گروه نخست درست نیست؛ زیرا «کسی که به قصد حکومت حرکت می‏کند، تا آنجا پیش می‏رود که ببیند این کار، شدنی است. تا دید احتمال شدنِ این کار، یا احتمال عقلایی وجود ندارد، وظیفه‏اش این است که برگردد»؛ حال آنکه حضرت با وجود علم به شهادت خود و یارانش، تا آخرین قطره خون پاکش به مبارزه ادامه داد و شربت شهادت نوشید(همان). دیدگاه گروه دوم نیز نادرست است زیرا با مبانی اسلامی درباره مسأله مهم شهادت سازگاری ندارد.

این گروه معتقدند «حضرت می‌دانست که نمی‌تواند حکومت تشکیل دهد؛ بلکه اصلاً آمد تا کشته و شهید شود!»؛ یعنی امام حسین (ع) اندیشید که «چون با ماندن نمی‌شود کاری کرد، پس برویم با شهید شدن، کاری بکنیم!»؛ در حالی که « ما در اسناد و مدارک اسلامی، نداریم که برو خودت را به کام کشته شدن بینداز». پس نتیجه این شد که «نه می‌توانیم بگوییم که حضرت قیام کرد برای تشکیل حکومت و هدفش تشکیل حکومت بود، و نه می‌توانیم بگوییم حضرت برای شهید شدن قیام کرد». (همان). اشکال این هر دو دیدگاه در خلط میان هدف و نتیجه نهفته است (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 19/3/74).

به بیان روشن‏تر، هدف امام حسین نه شهادت بود و نه تشکیل حکومت، بلکه امام(ع) هدف دیگری داشت که رسیدن به آن هدف نیازمند حرکتی بود که نتیجه آن یکی از این دو نتیجه را به دنبال داشت: «حکومت» یا «شهادت». امام حسین(ع) نیز برای این هر دو آمادگی داشت (همان). در واقع هدف آن حضرت انجام دادن یک واجب عظیم از واجبات دین بود هیچ‏کس قبل از امام حسین(ع)، حتی خود پیغمبر انجام نداده بود. واجبی که در بنای کلّی نظام فکری و ارزشی و عملی اسلام، جایگاه مهمی دارد. امام حسین قیام کرد تا آن واجب بزرگی را که عبارت از تجدید بنای نظام و جامعه اسلامی، یا قیام در مقابل انحرافات بزرگ در جامعه اسلامی است، انجام دهد.(رهبر معظم انقلاب، همان). بدیهی است وصول به این هدف متعالی و مقدس از مسیر فریضه امر به معروف و نهی از منکر می‏گذرد بلکه خودش یک مصداق بزرگِ امر به معروف و نهی از منکر است(همان).

فلسفه، ویژگی‏ ها و زمینه‏ های  نهضت حسینی

علل و زمینه های نهضت حسینی

زمینه‏ها و دلایل شکل‏گیری نهضت حسینی از دیگر اموری است که از اهمیت ویژ‏ه‏ای برخوردار است. یکی از مهمترین پرسش‏ها در این رابطه این است که: علل و زمینه‏های به وقوع پیوستن چنین حادثه‏ای‏ جانسوز، در بخشی از تاریخ پر فراز و نشیب اسلام چه بود؟ چه اتفاقی افتاد که جامعه اسلامی آن روز، جامعه‏ای که فقط پنجاه سال از خاموشیِ ظاهریِ نفس گرمِ برترین موجود همیشه تاریخ در آن می‏گذشت، جامعه‏ای که پنج سالِ فراموش ناشدنی را زیر پرچمِ عدالت و حقّ علوی گذرانده بود، این جامعه به ظاهر اسلامی، تیغ بر گلوی برترین انسان روی زمین می‏نهد و خاندانش را به اسیری می‏بَرَد و بدان افتخار هم می‏کند؟ (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 23/4/71). بدیهی است علل و زمینه‏های متعددی در وقوع یک حادثه نقش‏آفرینی می‏کند و همین امر سبب شده است این حادثه با اینکه از نظر تاریخی و وقایع سطحی، طول و تفصیل‏ زیادی ندارد، از نظر تفسیری و فهم ماهیت، بسیار پیچیده باشد. تعدد و چندگانگی علل وقوع و عدم تفکیک این علل از یکدیگر، یکی از زمینه‏های اصلی تفسیرهای مختلف و گاهاً تحریف و سوء استفاده از این حادثه عظیم بوده است (ن.ک. مطهری، حماسه حسینی، ج2، ص13). نکته بعدی این است که شاید بتوان بین زمینه و علت تفاوت قائل شد. بدین معنا که برخی از آنچه به عنوان علل نهضت حسینی به شمار می‏رود، در واقع زمینه‏های وقوع آن است نه علت آن. در واقع زمینه‏ها، بستری هستند که پیگیری هدف مشخصی را مهیا می‏نمایند و پیگیری هدف مشخص، نیازمند جرقه‏ای است که برای دستیابی به آن هدف، اقدام گردد، و این جرقه را می‏توان علت قیام نام نهاد. درباره هدف نهضت حسینی پیش‏تر مطالبی گذشت و هدف اصلی نهضت حسینی احیای دین اسلام و سنت نبوی قلمداد گردید. درباره علت نهضت حسینی سه دیدگاه وجود دارد: در یک دیدگاه، خصومت شخصی بین یزید و امام حسین(ع) به عنوان علت اصلی قیام عنوان می‏گردد! این دیدگاه بیشتر از سوی مخالفان ارائه می‏گردد. دیدگاه دوم، علت قیام و شهادت امام را حرکت در راستای فدا شدن و کفاره گناهان امت قرار گرفتن می‏داند؛ به این معنا که امام حسین(ع) قیام نمود و به شهادت رسید تا گناهان امت بخشیده شود و شهادت آن حضرت کفارة گناهان امت واقع گردد. این دیدگاه بیشتر از سوی عوام و یا عالمان عوام صفت ارائه شده است. دیدگاه اول با مسلمات تاریخی در تضاد است و دیدگاه دوم گرته‏برداری از آئین مسیحیت و اعتقاد مسیحیان درباره حضرت عیسی(ع) است و مستند به هیچ‏یک از اقوال و سیرة نظری و عملی امام حسین و سایر ائمة هدی(ع) نیست. دیدگاه سوم اما، در تحلیلی واقع‏بینانه، علت نهضت امام را، انحرافات و بدعتهای بی محابای بنی امیه، خصوصاً یزید می داند که در راستای امحای حق و حقیقت و دین اسلام گام برمی داشت. (ن.ک. مطهری، مجموعه آثار، ج17، ص 108). روشن است که از میان این سه دیدگاه، آنچه مطابق با حقیقت نهضت حسینی است، دیدگاه سوم است؛ چنانکه در شعارها و بیانات امام حسین(ع) به وفور از این مهم یاد شده است. بر این اساس آنچه به عنوان عوامل متعدد وقوع نهضت حسینی شمارش می‏شود، عموماً در جغرافیای همین عامل قابل تحلیل است. بر این اساس فلسفه و علت نهضت حسینی عامل مهم فوق به شمار می‏رود. برای به حرکت درآمدن چرخ قیام اما، علاوه بر عامل فوق که بیانگر فلسفه نهضت حسینی است، علتی برای حرکت لازم است. این علت را که علة‏العله به شمار می‏رود، از نگاه برخی وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و از نگاه برخی دیگر دعوت مردم کوفه، و در نگاه برخی عامل درخواست بیعت با یزید علت وقوع نهضت و عله العله به شمار می‏رود. در این میان عامل اصلی، وجوب امر به معروف و نهی از منکر است و دعوت مردم کوفه چندان تاثیری ان ندارد (ن.ک. مجموعه اثار، ج17، ص198-199). چه اینکه حتی اگر دعوت مردم کوفه نیز نبود، امام حسین(ع) قیام می‏نمود (ن.ک. رهبر معظم انقلاب،  19/10/87). بر این اساس عله العلل وقوع نهضت حسینی، مسئله امر به معروف و نهی از منکر بوده است.

در ادامه به برخی از زمینه‏های وقوع نهضت حسینی نیز اشارتی می‏رود.

اولین زمینه وقوع نهضت حسینی، که شاید مهمترین زمینه به شمار برود، اتفاق ناگوار «انحراف از اصل ولایت» است که بلافاصله پس از رحلت نبی مکرم اسلام(ص) در سقیفه بنی‏ساعده به وقوع پیوست. حادثه‏ای که عنوان «اعظم مصیبت‏ها» عنوانی شایسته برای آن است (صحیفه امام، ج2، ص360). اتفاقی که خاستگاه آن فراموشی و یا عدم اعتنا به وصایای پیامبر اکرم(ص) و نتیجه آن انحراف خلافت و ولایت بعد از رسول خدا(ص) از مسیر صحیح و سلب خلافت از امیرالمومنین(ع) بود. به عقیده امام خمینی اساس مذاهب باطل و اتفاقات ناگوار، از جمله واقعه جانسوز کربلا، در سقیفه بنی‏ساعده بنیان نهاده شد، تشکیلاتی که بنیان و بنیادش در راستای انهدام اساس دین اسلام بود (امام خمینی، کشف الاسرار، ص174). از نگاه ایشان بالاترین مصیبتی که بر اسلام وارد شد، همین مصیبت سلب حکومت از حضرت امیر(ع) است که حتی از واقعه کربلا نیز مصیبتش فزونتر است. (صحیفه امام، ج2، ص360).

زمینه دیگری که، در واقع ادامه و نتیجه زمینه پیشین به شمار می‏رود، کجروی بنی‏امیه، بویژه در دوران معاویه است. بدون تردید بدعت‏گزاری‏های نادرست امویان می‏رفت تا برای همیشه چهرة واقعی اسلام محمدی را محو و اسلام مبتنی بر گفتمان «عشیره‏طلبی و سیاست‏طلبی محض» را جایگزین آن نماید. در این فضا و موقعیت بود که سیدالشهدا(ع) حرکت نمود و با نثار خون خود، آثار معاویه و یزید را محو کند. (صحیفه امام، ج4، ص15). یکی از اصلی‏ترین انحرافات بنی‏امیه، تبدیل حکومت دینی و اسلامی به حکومت جور و ستم و فسق و فجور بود. حکومت جور جرثومه‏ای بود که از میان برداشتن آن نیازمند حرکتی سترگ بود. یکی از انگیزه‏ها و علل قیام امام حسین(ع) که در پرتو یکی از اهداف کلان آن، یعنی امر به معروف و نهی از منکر، قابل تفسیر است، براندازی حکومت جور اموی بود. (صحیفه امام، ج21، ص1). لزوم و وجوب هجمه و حمله به حکومت اموی و تلاش برای براندازی آن، علاوه بر صدق عنوان حکومت جور بر آن، از جهت دیگری نیز قابل تبیین است. چه اینکه قبل از امویان هر چند ساختار، ساختار خلافت بود اما به جهت عدم مأذون بودن از جانب خداوند حکومت جور تلقی می شد. امویان، خصوصاً معاویه، با تلاش فراوان حکومت دینی را از ساختار خلافتی آن نیز خارج کرده و به ساختاری سلطنتی و موروثی تبدیل کردند(رهبر معظم انقلاب، 20/3/75). آنها به ویژه معاویه با درانداختن طرح سلطنت و ولایتهدی طرز حکومت شومی را بنیان نهادند که سیدالشهداء برای جلوگیری از برقراری آن قیام فرمود و شهید شد. (امام خمینی، ولایت فقیه، ص11) و (صحیفه امام، ج‏۸، ص: ۹). یکی دیگر از زمینه‏های مهم وقوع نهضت حسینی، انحراف جامعه اسلامی و مسلمانان به سوی دنیا طلبی و فساد و فحشاء و از میان رفتن غیرت دینی و حساسیت مسئولیت ایمانی بود (رهبر معظم انقلاب، 5/10/74) دور شدن از ذکر خدا و فراموش کردن خدا و معنویت و جدا کردن حساب معنویت از زندگی و کنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی، و ، پیروی از شهوات و دنیاطلبی و دنیاگرائی  باعث این انحراف اساسی شد(22/4/71). بدیهی است حکومت فاسد اموی نیز در این انحراف نقش اساسی داشت، چه اینکه آنها برای داوم حکومت خویش و کاستن از حساسیت‏ها نسبت به فسق و فجور خود و اطرافیا‏ن‏شان، به خوبی می‏دانستند که باید چنین اموری در بین مردم نیز رواج یافته و عادی گردد (رهبر معظم انقلاب، 5/10/74).  عامل دیگر در این میانه، بی‏توجهی به سرنوشت دنیای اسلام بود. پیروان حق که ستون‏های اساس واقعی بنای ولایت و تشیع به شمار می‏رفتند، از سرنوشت دنیای اسلام اعراض کردند و نسبت به آن بی‏توجه شده، اهمیتی برای آن قائل نبودند. حتی برخی نیز که در ابتدای کار مقاومتها و توجهاتی از خود نشان دادند، در ادامه، تحت فشار حکومت همه چیز را کنار گذاشته و به فراموشی سپردند. این پدیده هولناک نیز یکی از عوامل اصلی وقوع نهضت حسینی به شمار می‏رود (ن.ک. رهبر معظم انقلاب، 5/10/74). از امور دیگری که در جرگه زمینه‏های وقوع نهضت حسینی به شمار می‏رود، حرکت‏های نابجای خواص است. خواص هر جامعه، نخبگان و برگزیدگان آن جامعه هستند که مردم به عنوان عوام، تحت تاثیر آنها قرار دارند. حرکت خواص به دنبال خود حرکت عوام را می‏آورد. آنگاه که حرکتی نابجا و ناشی از ترس و ضعف و دنیاطلبی و حرص برای زنده ماندن و یا هر عامل دیگری، از خواص سر زند، به دنبال آن عوام حرکت می‏کنند و در نتیجه بخشی از تاریخ در ورطه گمراهی می‏غلطد. پیشتر از واقعه عاشورا نیز اگر خواص کاری که لازم بود، انجام می‏دادند، آن حادثه غم‏انگیز به وقوع نمی‏پیوست و امام حسین(ع) به کربلا کشانده نمی‏شد (مقام معظم رهبری، 20/3/75).

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.