تحولات منطقه

«وقتی به باغ پدربزرگ می‌رفتیم، داسی به دستمان می‌داد تا زمین را از علف‌های هرز پاک کنیم. من به عنوان بچه‌ای که مدرسه می‌رفتم و به قول او ۶کلاس سواد داشتم، نمی‌دانستم چطور از داس استفاده کنم؛ بیل زدن و چیدن میوه را هم بلد نبودم.

نگرانی از حضور نوبی‌سوادها تا ظهور تایپیست‌های بی‌سواد
زمان مطالعه: ۱۰ دقیقه

پدربزرگ در حالی که زیر لب می‌گفت پس در مدرسه چی به شما یاد می‌دهند، شروع به یاد دادن این‌ها به من می‌کرد».

این‌ها را در جایی از قول دکتر کمیل رودی، عضو شورای علمی گروه مدیریت پژوهشکده مطالعات راهبردی فرهنگ می‌خواندم.

از نظر پدربزرگ، کمیل بی‌سواد بود چون نمی‌دانست چطور یک بیل را در دست بگیرد. در عوض، این پیرمرد معمار بی‌سواد که به سختی یاد گرفته بود اسم خودش را بنویسد، به آسانی با آجر، سقف‌های گنبدشکل عرق‌چینی می‌زد که حتی یک میله‌گرد یا آهن در آن به‌کار برده نشده بود. او باسواد بود چون دانش چگونگی ساخت سقف گنبدی‌شکل بدون آهن و با آجر خالی را می‌دانست و هر سال با باغبانی‌اش چند تن محصول به بازار می‌داد.

دکتر کمیل که حالا دوره‌های سواد مالی برگزار می‌کند، در همان جا می‌نویسد: ما از نظر خودمان باسواد بودیم چون می‌دانستیم جذر چهار می‌شود دو و می‌دانستم سینوس نود درجه، یک است!

حالا چند وقتی است که حرف دل این پیر خردمند را سازمان آموزشی، علمی و فرهنگی سازمان ملل متحد با تعاریف تازه‌ای از باسوادی تکرار می‌کند.

بن‌بست در خَم نخست کوچه باسوادی

یونسکو علاوه بر توانایی خواندن و نوشتن، یعنی نخستین تعریفی که از سواد در اوایل قرن بیستم ارائه داده بود، به‌تدریج چند تعریف دیگر را هم به دایره این تعریف افزوده است.

یاد گرفتن رایانه و یک‌ زبان خارجی و مجهز بودن به مهارت‌هایی همچون سواد عاطفی، سواد ارتباطی، سواد مالی، سواد رسانه‌ای، سواد تربیتی، سواد سلامتی، سواد نژادی و قومی، سواد بوم‌شناختی، سواد تحلیلی، سواد انرژی و توانایی «تغییر»، همه بایدهایی است که به گفته یونسکو اگر آن‌ها را نداشته باشید یا بی‌سوادید یا کم‌سواد.

باورش سخت است اما کارشناسان معتقدند به این ترتیب و با این پیش‌شرط‌ها، شخصی که در یک‌ رشته دانشگاهی موفق به دریافت مدرک دکترا می‌شود، فقط حدود ۵درصد باسواد است!

همه این‌ها در حالی است که به استناد آمار و ارقام منتشر شده و رسمی، هنوز هم بسیاری از مردم در گوشه و کنار دنیا در خم همان کوچه نخست باسوادی به بن‌بست خورده‌اند. به‌طوری که چندی پیش، یکی از مسئولان سازمان یونسکو گفته بود حدود ۷۵۹میلیون نفر در جهان، نه می‌توانند بخوانند و نه می‌توانند بنویسند.

این شرایط در حالی است که ارتقای سواد، رابطه‌ای مستقیم با توسعه دیگر مؤلفه‌های جامعه دارد؛ برای مثال لالوند، وزیر بهداشت وقت کانادا در اوایل دهه ۷۰میلادی در یک گزارش تحقیقی ملی عنوان کرده بود عوامل اجتماعی شامل وضعیت سواد و اشتغال حتی بیش از دسترسی به خدمات بهداشتی و درمانی در تأمین و ارتقای سلامت جامعه مؤثر است.

این تأثیر را در اقتصاد نیز می‌توان دید؛ به گفته متخصصان به‌ازای هر ۱۰درصد افزایش سوادآموزی، ۲درصد به تولید ناخالص ملی اضافه می‌شود.

علاوه بر این، سوادآموزی ضمن تغییر در وضعیت اقتصاد و درمان، دگرگونی در شرایط سیاسی جوامع را هم رقم زده است. ژوزف هنریچ، انسان‌شناس بلندآوازه دانشگاه بریتیش کلمبیا در ونکوور در تفسیر نتایج ده‌ساله پژوهش خود  در این خصوص می‌نویسد: اروپا از قرن شانزدهم سوادآموزی همگانی را آغاز کرد و تا ۱۹۵۰ تمام جمعیت باسواد شدند. به قول هنریچ، در قرن شانزدهم مهارت خواندن و نوشتن همچون آتش به پنبه‌زار اروپا افتاد.

چرا دچار چالش شده‌ایم؟

واقعیت آنکه قصه تلخ بی‌سوادی و کم‌سوادی در کشور ما نیز مثل بسیاری از نقاط دنیا با وجود تمام تلاش‌های صورت گرفته در چند دهه گذشته همچنان به پایان نرسیده است.

از روزی که اسدالله علم، نخست‌وزیر پهلوی در سمیناری تعداد بی‌سوادها را وحشتناک توصیف ‌کرد و یا آنتونی پارسونز، سفیر وقت انگلیس، نظام آموزش عمومیِ در حال تکوین را بسیار عقب‌مانده‌تر از تقاضای روزافزون جامعه خواند تا امروز، بسیاری از طرح‌ها و برنامه‌های پیشنهادی یا شکست خورده و یا به سرانجام نرسیده است.

نه  سازمان «تعلیمات اکابر» که سال ۱۳۱۵ کار خود را آغاز کرد و پنج سال بعد به دلیل نداشتن کارایی منحل شد، نه طرح آموزش سالمندان که تنها هشت سال دوام آورد و نه سازمان «آموزش به بزرگسالان» که تا سال۱۳۴۵ به کار خود ادامه داد و به دلیل ناتوانی در گسترش سواد عقیم ماند، هیچ یک نتوانستند مرهمی بر زخم‌های بی‌سوادی دوران پهلوی شوند؛ به‌گونه‌ای که بنابر آمار موجود، در پایان عمر این رژیم، ۶۸درصد بزرگسالان هنوز در بی‌سوادی به سر می‌بردند و کمتر از ۴۰درصد از کودکان توانستند دوران دبستان را بگذرانند.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز تلاش‌های بسیار زیادی به‌ویژه با شکل‌گیری نهضت سوادآموزی در این خصوص انجام گرفت؛ به‌طوری که تا سال۱۳۶۵ نزدیک به ۱۱میلیون نفر به باسوادان کشور افزوده شد و نرخ باسوادی کشور از ۴۷.۵ به حدود ۶۱.۸درصد رسید، اما به دلایلی همچون رشد سریع جمعیت و نبود امکانات آموزشی، دیگر آن شتاب اولیه را نداشت و در سال‌های پس از آن زمزمه‌های کُند شدن برنامه‌ها و چالش‌های پیش روی آن شنیده شد.

نخستین بار نیز این شاپور محمدزاده، رئیس سازمان نهضت سوادآموزی ایران بود که در سال ۱۴۰۰ خبر از تعداد میلیونی بی‌سوادان در ایران داد و گفت: هنوز جامعه ما با حدود ۷.۵میلیون بی‌سواد روبه‌رو است که حدود ۱۰درصد جمعیت کشور را شامل می‌شود.

چندی بعد نیز یوسف نوری، وزیر پیشین آموزش و پرورش با حضور در شبکه آموزش سیما گفت: براساس داده‌های مرکز آمار ایران و خوداظهاری سال ۱۳۹۵، تعداد ۸میلیون و ۷۹۵ هزار بی‌سواد مطلق در کشور وجود دارد.

اما بهمن سال ۱۴۰۱ علیرضا عبدی، رئیس سازمان سوادآموزی با اشاره به وجود بیش از ۴میلیون نفر بی‌سواد مطلق یا کم‌سواد در کشور، گفته بود هنوز مأموریت ما در حوزه سوادآموزی خطیر است، باید هم‌افزایی داشته باشیم تا در سه سال آینده مسئله آموزش سواد پایه و خواندن و نوشتن تمام شود.

حال این وعده نه تنها پس از گذشت سه سال هنوز به سرانجام نرسیده که آمارهای تازه خبر از عمق این زخم کهنه چند ساله می‌دهد.

به‌تازگی مدیر مدرسه متوسطه‌ای در ایرانشهر به یکی از روزنامه‌های صبح کشور گفته است: «دانش‌آموزانی که از پایه ششم به هفتم می‌روند، حداقل از هر ۲۰نفر، چهار تا پنج نفرشان به هیچ‌عنوان سواد خواندن و نوشتن ندارند. دانش‌آموزان ترجیح می‌دهند بروند شاگردی، بنایی، نجاری و صیادی کنند، اما درس نخوانند. حداقل از آن طریق، ۵۰۰-۴۰۰ هزار تومان درآمد دارند».

تحلیل داده‌های اینچنینی و شاید هم بار بر زمین مانده آموزش کودکان لازم‌التعلیم بود که پنجم مرداد سال گذشته، عزم اعضای کمیسیون تلفیق لایحه برنامه هفتم توسعه را برای انحلال نهضت سوادآموزی جزم کرد.

احمد نادری، عضو این کمیسیون در خصوص چرایی این تصمیم گفته بود: گرچه پس از کرونا تعدادی بازمانده از تحصیل داریم؛ منتها نهضت سوادآموزی نمی‌تواند مثل سابق ادامه دهد، به همین دلیل کمیسیون تصویب کرد مأموریت‌های سازمان نهضت سوادآموزی به معاونت آموزش ابتدایی وزارت آموزش و پرورش داده شود.

این مصوبه گرچه پس از گذشت سه ماه از طرح آن در صحن علنی مجلس، رأی نیاورد و به نتیجه نرسید، اما مستمسک و بهانه‌ای شد تا منتقدان این‌بار با جسارتی بیش از گذشته همان راه نیم رفته این سازمان را نیز حلاجی کنند.

برای مثال محمدرضا ملاشاهی، مسئول اسبق بسیج دانشجویی پردیس شهید مطهری زاهدان دانشگاه فرهنگیان می‌گوید: سه دورنما یا برنامه راهبردی برای ریشه‌کن کردن بی‌سوادی در سال‌های ۸۷ و ۹۰ و ۹۲ توسط نهضت سوادآموزی ارائه شد. هدف آنان این بود در سال‌های ۹۴، ۹۶ و ۹۹ ریشه‌کن شدن بی‌سوادی در کشور را جشن بگیرند. اما در گزارش مرکز پژوهش‌های مجلس شورای اسلامی که در سال۹۹ انتشار یافت، حدود ۹ میلیون بی‌سواد در کشور وجود دارد. این در حالی است که چند مرتبه جشن پایان بی‌سوادی گرفته شده است!

نهضت سوادآموزی حیاتش به وجود بی‌سوادان در کشور بستگی دارد. مادامی که در جامعه بی‌سواد، بازمانده از تحصیل و تارک تحصیل وجود داشته باشد، فعالیت نهضت سوادآموزی نیز معنا دارد. اگر بی‌سواد نباشد، این نهضت هم باید تعطیل شود.

حیدر تورانی، استادتمام مدیریت آموزشی پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش هم که درخصوص تغییر ساختار نهضت سوادآموزی و جایگزینی آن با ساختار «آموزش بزرگسالان» مطالعه‌ای را در پاییز ۱۴۰۱ انجام داده، از خطر «نوبی‌سوادی» برای مخاطبان نهضت سوادآموزی گفت و توضیح داد: آنچه در چهار دهه فعالیت سازمان نهضت سوادآموزی مشهود است، پوشش تقریبی بی‌سوادان ده تا چهل‌ونه ساله کشور با هدف آموزش سواد پایه یعنی سواد خواندن، نوشتن و حساب کردن و تا حدودی روان‌خوانی قرآن، آن هم در لبه خطر و نگرانی پیدایش «نوبی‌سوادی» بوده است. شاهد این امر نیز این مثال است که در طول چهار دهه فعالیت نهضت سوادآموزی، ۹میلیون نفر در حد سوادآموزی (معادل سوم ابتدایی) آموزش دیده‌اند که از این تعداد فقط ۲میلیون نفر به پایان دوره ابتدایی رسیدند. بدین معنی که ۷میلیون نفر آن‌ها همچنان در لبه خطر نوبی‌سوادی هستند. در حالی که در دنیای امروز و با توجه به تعاریف نو از سواد و نیز آنچه در اغلب کشورهای جهان در آموزش بزرگسالان رخ می‌دهد، جای هیچ‌گونه اما و اگری برای نو شدن چشم‌انداز و مأموریت، اهداف، راهبردها، وظایف، محیط و فناوری سازمان نهضت سوادآموزی باقی نمانده است.

مهردادویس کرمی، عضو کمیسیون آموزش مجلس شورای اسلامی هم پیش از این به قدس گفته بود: از نظر کارشناسی بی‌شک ادامه فعالیت سازمان نهضت سوادآموزی براساس فلسفه نخست آن، دیگر موضوعیت ندارد، ضمن اینکه بی‌سوادی درحال بازتولید بوده و روش‌هایی که سازمان برای آموزش افراد استفاده می‌کند، قدیمی است. بنابراین با توجه به شرایط موجود کشور باید ساختار این سازمان به صورت جدی مورد بازنگری قرار گیرد و این حداقل کاری است که باید در این حوزه انجام شود.

چنان‌که گفتیم، با وجود تمامی انتقادها به عملکرد نهضت سوادآموزی و عزم برخی نمایندگان مجلس برای انحلال آن، اما تیر انحلال این سازمان در صحن علنی مجلس به سنگ خورد. گرچه بر اساس مصوبه دیگری، مجلس به وزارت آموزش و پرورش مهلت داد از آغاز سال ۱۴۰۳ به مدت ۶ ماه اساسنامه مصوب سازمان نهضت سوادآموزی سال ۱۳۶۳ را تغییر دهد و اساسنامه جدیدی تنظیم کند.

دیگران چه کردند، ما قرار است چه کنیم؟

با تمام آنچه در ابتدا از ناکامی و شکست طرح‌های سوادآموزی در ایران و جهان گفتیم، بد نیست به برخی برنامه‌ها و تلاش‌های به بار نشسته و یا در حال اجرای آن‌ها به‌ویژه درخصوص آموزش بزرگسالان هم اشاره کنیم.

برای مثال در ژاپن، وزارت آموزش و پرورش مسئولیت نظارت بر عملکرد مراکز آموزشی بزرگسالان را برعهده دارد و شهرداری‌ها را تشویق می‌کند دوره‌های دانشگاهی برای بزرگسالان ایجاد کند.

در ایرلند، طرح ملی سوادآموزی بزرگسالان به افزایش مشارکت افراد در امور اجتماعی به میزان ۱۸هزار نفر در سال معطوف می‌شود. راهبرد ملی سوادآموزی بزرگسالان در این کشور درراستای حمایت از افراد بزرگسالی است که مهارت‌های آن‌ها برای مشارکت در امور جاری جامعه کافی نیست تا با مشارکت در آموزش‌های پایه و ریاضیات به برطرف کردن مشکلات خود مبادرت کنند.

در استرالیا پس از آنکه در سال ۲۰۰۹ مشخص شد نزدیک به ۳۵درصد از جمعیت بزرگسالان بومی و بزرگسالان جزیره استریت تورس استرالیا کم‌سواد یا بی‌سواد هستند، دولت به‌سرعت آموزش را در سیاست‌ها و برنامه‌های آموزشی اعمال کرد و براساس گزارش دولت فدرال، از هر چهار بزرگسال جمعیت بومی استرالیا، یک نفر در دوره آموزش فنی و حرفه‌ای شرکت کرده‌اند.

نظام آموزش بزرگسالان سوئد نیز متشکل از دوره‌های آموزش بزرگسالان زیر نظارت شهرداری‌ها، آموزش تکمیلی متوسطه، آموزش استثنایی ویژه بزرگسالان و آموزش زبان سوئدی به مهاجران و افراد غیربومی است.

از پوشاندن رخت نو بر تن اساسنامه تا تایپ توسط بی‌سوادان

در کشور ما نیز قرار است نهضت سوادآموزی با پوشاندن لباسی نو بر تن اساسنامه خود، در شیوه‌های کهنه گذشته تجدید نظر کرده و به تعبیری صحیح‌تر، پوست‌اندازی کند.

علیرضا عبدی، رئیس این سازمان در همین خصوص توضیح می‌دهد: در گذشته سواد محدود به دوره ابتدایی و خواندن و نوشتن بود؛ اما در رویکرد جدید علاوه بر ریشه‌کنی بی‌سوادی و خواندن و نوشتن باید برای تعمیق سواد، مفاهیم جدید سواد و آموزش همگانی برنامه‌ریزی کنیم.

با این تغییر ضمن آنکه آموزش سواد کاربردی می‌شود، دستگاه‌های مختلف ازجمله کمیته امداد و بهزیستی نیز که در برخی حوزه‌های سواد مشغول به فعالیت هستند براساس برنامه‌ای که هر سال تدوین می‌شود، باید با نهضت سوادآموزی همراهی کنند.

نکته جالب آنکه عبدی در پاسخ به این پرسش که آیا سواد خواندن و نوشتن همچنان جزو وظایف این سازمان خواهد بود، گفته است: بله، این موضوع جزو تکالیف پایه و ابتدایی است؛ اما در آن متناسب با خصوصیات زندگی بزرگسالان تغییراتی انجام خواهیم داد؛ برای مثال در بحث نوشتن، نوشتن دستی کمتر و تایپ اضافه می‌شود. همچنین در امتحانات، این آزمون‌های توسعه زندگی است که بررسی می‌کند فرد چقدر تحلیل زندگی کسب کرده و جایگزین امتحانات مداد و کاغذی می‌شود.

گزارش از: محدثه رضایی- جواد صبوحی

منبع: روزنامه قدس

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • مدیر سایت مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • نظرات حاوی توهین و هرگونه نسبت ناروا به اشخاص حقیقی و حقوقی منتشر نمی‌شود.
  • نظرات پس از تأیید منتشر می‌شود.
captcha